آفتاب

از نبوغ تا جنون / برای سالروز تولد ونسان ون‌گوگ

از نبوغ تا جنون / برای سالروز تولد ونسان ون‌گوگ

وَنسان وَن‌گوگ، نقاش بااستعدادی بود که برخلاف سبک‌های هنری رایج و پرطرفدار در آن دوره، به استعداد ذاتی و فطری خود بسنده کرد و توانست آثار بسیار مهمی را در تاریخ هنر جهان خلق کند. نقاشی که دوره‌های افسردگی و حملات عصبی بسیاری را پشت سر گذاشت و برای داستان بریدن گوش خود، به اندازه شهرتی که از خلق آثارش کسب کرد، معروف شد.



به گزارش ایسنا، وَنسان وَن‌گوگ (Vincent van Gogh) فقط در دو ماه پایانی عمرش، ۹۰ نقاشی از خود باقی گذاشت که مهمترین آنها در سه سال آخر حیاتش خلق شدند. گرچه او در زمان حیاتش در گمنامی کامل به‌ سر می‌برد، اما سال‌هاست که به‌ عنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان پساامپرسیونیسم شناخته و امروز آثارش در معتبرترین موزه‌های جهان و با نهایت دقت نگهداری می‌شود.

او در دوران زندگی کوتاه‌مدت خود جزو طبقه کارگر به حساب می‌آمد و از آن دسته هنرمندانی بود که تا زمان حیاتش هنرش شناخته‌شده نبود و آثارش به قیمت‌های بسیار پایینی به فروش می‌رسید. هرچند سال‌ها بعد آثار او را با گران‌ترین رقم‌ها در رویدادهای هنری خرید و فروش کردند، اما هنر ون‌گوگ برای خودش حاصلی نداشت.

ون‌گوگ که از بیماری روانی رنج می‌برد در بخشی از یکی از نامه‌های خود به بردارش، خودش و بی‌توجهی به آثارش را اینگونه توصیف کرده بود که «من در دید اغلب مردم چگونه به نظر می‌رسم؟ یک فرد متوهم، یک فرد عجیب و غریب یا یک انسان نامطبوع، یا کسی که هیچ جایگاهی در جامعه ندارد و نخواهد داشت و خلاصه این‌که بی‌ارزش‌ترین موجود ممکن. حتی اگر کاملا هم این‌گونه باشد، یک روز کارهایم نشان می‌دهد که یک انسان عجیب و غریب و بی‌هویت چه‌ها در قلب خود داشته است.»

خالق آثار معروف و ماندگار «شب‌های پرستاره» و «گل‌های آفتابگردان» که ۳۰ مارس ۱۸۵۳ (مصادف با ۱۰ فرودین ماه) در شهر کوچکی در کشور هلند به دنیا آمد، در تاریخ ۲۹ جولای ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی از در میان کشتزارها بر اثر شلیک گلوله‌ای که عموما گفته می‌شود خودش آن را شلیک کرده، زخمی شد و روز بعد هم درگذشت.

عمر حیات ون‌گوگ اگرچه کوتاه، اما پر از فراز و نشیب‌ بود. پدرش پیشوای روحانی پروتستان بود و سه عمو داشت که کسب و کارشان فروش آثار هنری بود. سال‌های نخست زندگی چندان باب میلش نبود. بعد از این‌که از کار کردن در فروشگاه عمویش و دلالی آثار هنری خسته شد، مسیر زندگی را به عنوان یک کشیش پروتستانی ادامه داد.

علاقه شدید او به مذهب باعث شد که در سال‌های نخست جوانی به عنوان مبلغ دین مسیحیت به میان کشاورزان و کارگران کشور بلژیک برود. در همین دوره نیز شروع به کشیدن طرح‌هایی از مردم محلی کرد و به این ترتیب به دنیای بزرگ و بی‌مرز هنر پا گذاشت. در همان دوره و در سال ۱۸۸۵ اثر «سیب‌زمینی‌خورها» را که به عنوان اولین کار مهم او شناخته می‌شود کشید.

ون‌گوگ اثر «سیب‌زمینی‌خوران» را به جبران حمایت‌های برادرش تئو برای او فرستاد و در بخشی از نامه‌ای که به همراه اثر فرستاده بود، نوشت: «من تلاشم را کرده‌ام که تأکید کنم این آدم‌هایی که در نور چراغ مشغول خوردن سیب‌زمینی هستند، با همان دستانی که در ظرف‌ها گذاشته‌اند، زمین را کنده‌اند و این تابلو از کار سخت آنها و این‌که چگونه غذایشان را به‌دست می‌آورند سخن می‌گوید.»

در واقع می‌توان گفت که او نقاشی را با حمایت‌های مالی بردارش به صورت حرفه‌ای در بروکسل و پاریس یاد گرفت. در مارس ۱۸۸۶ به پاریس رفت و بعدا به شهر آرل در جنوب فرانسه نقل مکان کرد.

زندگی در پاریس تأثیر بسزایی در زندگی هنری ون‌گوگ داشت. درست در زمانی که پاریس مهد هنر شده بود، او در این شهر زندگی و مهم‌تر از همه به صورت جدی و متعدد نقاشی می‌کرد. در این دوره آثار ون‌گوگ متأثر از محیطی که در آن قرار گرفته بود، روشن‌تر و خوش‌رنگ‌تر می‌شد. او با استفاده از تکنیک بازی رنگ‌ها، رنگ‌های متضاد و جیغ را در کنار هم قرار می‌داد و همین موضوع هم بعدها منجر به منحصر به فرد شدن آثارش شد.

به طور کلی به تصویر کشیدن طبیعت و به‌ویژه مزرعه‌های گل آفتاب‌گردان، زندگی مردم در شهر و کافه‌ها و کشیدن پرتره بخش زیادی از آثار ون‌گوگ را به خود اختصاص داده بود.

«گل‌های آفتاب‌گردان»، از جمله آثاری است که در دوران مثبت‌اندیشی ون‌گوگ کشیده شده است نیز از معروف‌ترین آثار او و مهمترین نقاشی‌های تاریخ هنر جهان محسوب می‌شود.

این تابلو زمانی که ون‌گوگ منتظر «پل گوگن» بود تا با همراهی او به عنوان استاد، یک گروه هنری راه بیندازد، خلق شد. «گل‌های آفتابگردان» قرار بود به‌عنوان نماد دوستی، گوگن را تحت تأثیر قرار دهد، اما شرایط به‌گونه‌ای که ون‌گوگ هرگز تصور نمی‌کرد، پیش رفت.

«گل‌های آفتابگردان» اهمیت ویژه‌ای برای ون‌گوگ داشت. او هفت نسخه از این تابلو را کشید. برای او رنگ زرد به معنی شادی و خوشبختی بود. گل آفتابگردان در ادبیات هلند، نمادی از فداکاری و وفاداری است. این گل در مراحل مختلف پژمرده شدن، چرخه زندگی و مرگ را به مخاطب یادآوری می‌کند.

«هواخوری زندانیان» از دیگر آثار مشهور ون‌گوگ است که به نوعی فکر ناآرام و مغشوش خودش را به تصویر کشیده است. این اثر در سال ۱۸۹۰ و در زمانی خلق شد که ون‌گوگ به شدت افسرده بود.

حلقه‌ای از زندانیان که در حیاط زندان آهسته قدم برمی‌دارند در حالی که چندین نفر بر اعمال آن‌ها نظارت می‌کنند به بهترین نحو ممکن طرز فکر هنرمند را که درگیر روزمرگی شده القا می‌کند. تصویر به حدی گویاست که حتی می‌توان صدای کشیده شدن پوتین‌های روی زمین را شنید.

نکته‌ای که در این نقاشی بیش از هرچیزی جلب توجه می‌کند حضور یک فرد در میان حلقه زندانیان است که با صورت بیمارگونه خود به بینندگان نگاه می‌کند؛ این فرد در حقیقت خود «‌ونسان ون‌گوگ» است.
ون‌گوگ در فوریه ۱۸۸۸ درست زمانی که از تنهایی شدید رنج می‌برد، به «آرل» سفر کرد. او قصد داشت یک گروه از هنرمندان را در خانه زردرنگی که اجاره کرده بود، گردهم آورد. او در بهار همان سال از «پل گوگن» نقاش پست‌امپرسیونیست فرانسوی، برای پیوستن به این طرح دعوت کرد.

ونسان تابستان را به کشیدن نقاشی‌های متعدد سپری کرد تا به گوگن نشان دهد چه توانمندی‌هایی دارد. گوگن سرانجام در اکتبر به آرل رسید، اما اتفاق‌ها آن‌طور که ون‌گوگ تصور می‌کرد، پیش نرفت؛ با این‌که گمان می‌رفت آن‌ها زوج هنری مناسبی برای هم باشند، به این نتیجه رسیدند که خیلی کم با هم تفاهم دارند.

گوگن درباره رابطه‌اش با ون‌گوگ گفت، مسلماً در زمینه نقاشی با هم به تفاهم نمی‌رسیم. ون‌گوگ نیز انتقادهای گوگن را «عذاب‌آور» دانست و همین باعث شد او ثبات روانی خود را تا حد زیادی از دست بدهد. اما بدتر از آن، این بود که گوگن او را در ماه دسامبر رها کرد و رفت.

ون‌گوگ در طول زندگی دوره‌های افسردگی و حملات عصبی بسیاری را پشت سر گذاشت. گفته می‌شود نشانه‌هایی که در او مشاهده می‌شد، علائم اختلال دوقطبی بود.

او در ۲۳ دسامبر ۱۸۸۸ با تیغ به سمت گوگن حمله کرد، اما ناگهان ایستاد و راهش را عوض کرد. گفته می‌شود همان شب، گوش خود را برید و اگر مردم پلیس را خبر نکرده بودند، از خونریزی جان خود را از دست داده بود. برخی دیگر از تاریخ‌پژوهان هنر بر این باورند که ون‌گوگ گوش خود را در دوئل با دوستش از دست داد.

فوریه سال ۱۸۸۹ مردم آرل از مقامات خواستند تا ون‌گوگ در یک آسایشگاه روانی بستری شود. به این ترتیب، ون‌گوگ بدون این‌که وسیله‌ای برای نقاشی یا کتاب در اختیارش باشد، در یک اتاق حبس شد. اما مدتی بعد ون‌گوگ را به آسایشگاه روانی دیگری منتقل کردند و او توانست تا اندازه‌ای توهمات خود را کنترل کند.

برخی از معروف‌ترین نقاشی‌های ون‌گوگ در طول سه سالی که در این بیمارستان بستری بود خلق شدند که از جمله آن‌ها می‌توان به اثر «شب پرستاره» اشاره کرد.

ون‌گوگ «شب پرستاره» را که اکنون یکی از شاهکارهای پرطرفدارش است، با نگاه کردن به آسمان شب از پنجره آسایشگاه روانی کشید؛ اما همیشه از آن به‌عنوان یک اثر ناموفق یاد می‌کرد. او در نامه‌هایی که به برادرش نوشت، درباره‌ این اثر گفت: «این اثر با من حرف نمی‌زند، حتی یک ذره هم خوب نیست.»

این در حالی است که اثر «شب‌های پرستاره» این هنرمند هم‌اکنون یکی از شاهکارهای هنری جهان محسوب و به‌عنوان یکی از نمادهای هنر نوگرای اروپا نیز شناخته می‌شود.

اثر «شب پرستاره»؛ اثری که گفته می‌شود ون‌گوگ در سال‌هایی که به دلیل به بیماری روانی در بیمارستان بستری بوده آن را خلق کرده است

جدال میان ون‌گوگ و جنونی که گریبان‌گیرش شده بود در نهایت به نفع بیماریش تمام شد و به همین خاطر هم روز به روز فرورفتگی و افسردگی او عمیق‌تر می‌شد. سرانجام در ۲۹ جولای ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی در میان کشتزارها، گلوله‌ای به سینه او شلیک شد و روز بعد در مهمان‌سرای «روو» درگذشت. تصور عمومی بر این است که او خود گلوله را به سینه‌اش شلیک و خودکشی کرده است.
کد N2367801

وبگردی