حقوقدان سلطنتی رایش سوم

حوزه عمومی به حوزه‌ای اطلاق می‌شود که سوژه یا فرد در تقابل با اجتماع و افراد دیگر قرار می‌گیرد. با اندکی تسامح می‌توان گفت اخلاق و سیاست به این حوزه تعلق دارند، جایی که کنش فرد …

حوزه عمومی به حوزه‌ای اطلاق می‌شود که سوژه یا فرد در تقابل با اجتماع و افراد دیگر قرار می‌گیرد.
با اندکی تسامح می‌توان گفت اخلاق و سیاست به این حوزه تعلق دارند، جایی که کنش فرد ممکن است در تعارض با دیگری قرار گیرد.
ساختار جمعی در حوزه عمومی مناسبات فرد را در جایگاهی غیر از جایگاه او به مثابه یک میکروکازموس (جهان صغیر) قرار می‌دهد؛ گفتار و رفتار فرد در این جایگاه ممکن است به حوزه فردی شخصی دیگر صدمه بزند. از این رو نقش یک نویسنده یا فیلسوف در حوزه عمومی چیزی نیست که با شعار «رجوع انحصاری به متن» از آن گذشت، دیگر نمی‌توان با جداکردن متن از مولف و مناسبات مولف در حوزه عمومی‌اش، خودآگاه فرد را دربرابر ناخودآگاه او نادیده بگیریم.
لحظه تصمیم مولف، خود، بخشی از اندیشه و درک‌اش از اخلاق، سیاست و جهان پیرامونش است. با این رویکرد بنا داریم به نقد حیات فردی چند نظریه‌پرداز در حوزه عمومی‌شان بپردازیم.
در این میان ابتدا به کارل اشمیت، حقوق‌دان و نظریه‌پرداز سیاسی آلمانی می‌پردازیم. شهرت کارل اشمیت غالبا به تعریف او از «سیاست» و نگاه ویژه‌اش به «دولت» و طرح مفاهیمی چون «وضعیت استثنایی» و «شخص حاکم» در علوم سیاسی بازمی‌گردد.
کارل اشمیت در شهر کوچک پلنتبرگ واقع در منطقه وست‌فالیای آلمان به دنیا آمد و در ۱۹۸۵ در سن ۹۶ سالگی در همان‌جا درگذشت. او امروزه در بسیاری از کشورهای اروپای غربی، به‌ویژه آلمان، و البته آمریکا به عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان علوم سیاسی قرن بیستم به شمار می‌رود. کتاب‌های او، به‌خصوص آثاری که در سال‌های جمهوری وایمار نوشته شده اند، به زبان‌های مختلف جهان ترجمه و منتشر شد‌ه‌اند و در مرکز بسیاری از منازعات دانشگاهی قرار دارند. آگاهی امروزی ما از شرایطی که منجر به هم‌دستی او با حزب نازی شد، چیزی از ارزش او و آثارش کم نمی‌کند.
داستان این هم‌دستی البته بسیار ناراحت‌کننده است. در یک مه ۱۹۳۳، اشمیت در حالی‌که استاد حقوق در دانشگاه کولون بود به عضویت در حزب نازی دعوت شد. اگرچه او از پیشگامان این حزب محسوب نمی‌شد و شمار اعضای حزب در زمان عضویت او بالغ بر دو میلیون نفر بود، اما تصمیم او مبنی بر پیوستن به حزب چندان عجیب نبود. او در دهه پیش از آن به یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان ضدلیبرال در حوزه سیاست و حقوق، و نیز یکی از صریح‌ترین منتقدان معاهده ورسای و قانون اساسی جمهوری وایمار بدل شده بود.
در دوره‌ای که دموکراسی پارلمانی در دهه ۱۹۲۰ تحت فشارهای افراط‌گرایان چپ و راست از هم پاشیده شده بود، اشمیت از قانون موقت دیکتاتوری تحت فرمان رئیس‌ امپراطوری رایش دفاع کرد، قانونی که به‌واسطه اصل ۴۸ قانون اساسی وایمار تحت نظارت دولت‌های اضطراری مشروع تلقی می‌شد. به هر ترتیب دولت آلمان در ۱۹۳۲ با استناد به اصل فوق کمیسری از رایش را برای ایالت پروس منصوب کرد تا بدین‌ترتیب از قدرت‌گرفتن سوسیال‌دموکرات‌ها جلوگیری کند. در این میان اشمیت از این انتصاب تا پیش از دادگاه قانون اساسی ایالتی دفاع کرد؛ چند ماه بعد حزب نازی قدرت در آلمان را به دست گرفت و کارل اشمیت را «حقوق‌دان سلطنتی» رایش سوم نام نهادند.
اشمیت همانند برخی دیگر از روشنفکران آلمانی از جمله مارتین هایدگر، ارنست یونگر و گتفرید بن آشکارا از حزب نازی در نخستین روزهای رایش سوم دفاع کرد اما اشمیت در میان آنها از این هم جلوتر رفت تا جایی‌که آندریاس کوئنن در کتاب خود می‌گوید اشمیت به وکیل‌مدافع رسمی و متعهد حزب نازی بدل شد. او به کمک هرمان گورینگ در مجلس ایالتی پروس منصوب و به‌عنوان استاد در برلین نیز مشغول به کار شد، و سردبیری نشریه حقوقی مهمی را نیز برعهده گرفت. دفاع او از عملکرد هیتلر و نیز حمله‌اش به نویسندگان یهودی در اکتبر ۱۹۳۶ او را در مقام مدافع قدرتمند نازی‌ها قرار داد.
کلاس‌های درس اشمیت همانند هایدگر در این دوره تحت مراقبت پلیس آلمان قرار داشت، و در ضمن خود او توسط حقوق‌دان‌های رقیب نازی مورد حمله قرار می‌گرفت؛ به‌‌همین سبب او آخرین تلاش خود را برای حفظ نفوذش در سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ به‌کار گرفت و نظریه‌اش را باعنوان Grossraum یا «حوزه جغرافیایی قدرت» طرح کرد.
هرچند او با توسل به دکترین مونرو بر این باور بود که این نظریه‌ در دوره دموکراسی توده‌ای و جنگ مکانیزه از صلح محافظت می‌کند، اما تلاش او برای توجیه جاه‌طلبی‌های استعمارطلبانه هیتلر چیزی نبود که بر کسی پوشیده نباشد. البته او بعدا مدعی شد هدف‌اش اصلاح و تغییر مسیر جاه‌طلبی‌های هیتلر بود.

محمد ایزدی
منبع: Mark Lilla, The Reckless Mind