معماری خانگی نگارخانه ها

معماری تجسم باورها، حساسیت ها و نیازهای بشری هر دوره زمانی و هر جغرافیای فرهنگی است و در شکلی پیچیده تر، اجزای یک شهر را بر اساس دغدغه ها و خواسته های شهروندی پایه ریزی می کند.

معماری تجسم باورها، حساسیت ها و نیازهای بشری هر دوره زمانی و هر جغرافیای فرهنگی است و در شکلی پیچیده تر، اجزای یک شهر را بر اساس دغدغه ها و خواسته های شهروندی پایه ریزی می کند. مسکن از اولین ملزومات دوام و قوام حیات بشری است که در فرهنگ های متنوع خانه سازی ابراز می شود. پس از مسکن، تمدن و زندگی اجتماعی احتیاجات تازه ای را هم به وجود آورده و به تناسب اهمیت، توان و ظرفیت معماری را به میدان می آورد. نیایشگاه ها که سرانجام با کلیساها و مساجد جامع باشکوه در شهرهای بزرگ شکل می گیرند، ‌میزان علاقه و نیاز جامعه را به مذهب و روابط مذهبی نشان می دهند. هر یک از نیازهای زندگی فردی و اجتماعی در گونه ای از معماری پاسخی می جویند.
پل ها، بازارها، آب انبارها، حمام ها، مدرسه ها، رصدخانه ها، زورخانه ها، ارگ های سلطنتی،‌ میل ها، باروها و بسیاری دیگر. پیداست که هر نیاز جدیدی در سطح جامعه، به شیوه ای از همان دوره، انواع مشکلات را پشت سر گذاشته و به هر نحو ممکن معادلی شایسته و درخور در معماری برای خود جستجو می کند. پیچیدگی و توسعه این معادل معماری از نیاز عمومی، با عمق و قدرت این نیاز، تناسبی یک به یک دارد. در معماری ایرانی هم می توان سراغ این مراودات معماری و شهرسازی را با خواسته های نسل های تازه و اجبار سبک تازه زندگی پیدا کرد. به طوری که در چند سده اخیر شاهد حضور گونه های تازه ای از معماری در شهرها هستیم. شاید ساختمان بانک ها، دانشگاه ها، نسل اولیه کارخانه ها، مجتمع های مسکونی، سینماها، سالن های مدرن نمایش و موسیقی، ورزشگاه ها، درمانگاه ها، رستوران ها، فروشگاه های بزرگ زنجیره ای، میدان هایی با مفاهیم و کارکردهای جدید و... بیش از دیگران به چشم بخورد.
ساختمان هایی که با پراکندگی مناسب و تناسب در مقیاس های ملی و شهری و خانگی، به رفع نیازهای زندگی معاصر مشغول می شوند. (کاربری های سطح پائین تر هم نشانه های شهری مشخصی برای خود انتخاب می کنند. مثلاً طباخی های سراسر کشور را با مهتابی های سبز می توان از دور شناخت.) اما موارد مهمی از این قاعده طبیعی فاصله دارند. از جمله؛ حدود پنجاه سال از برپایی اولین نمایشگاه های هنری در قالب نگارخانه های امروزی و گالری های هنرهای تجسمی در ایران می گذرد. در حال حاضر فقط بیش از سیصد نگارخانه در سطح تهران با ظاهری پنهان و خانگی فعالیت می کنند. اگر از مقیاس های ملی نمایشگاهی (مثل موزه هنرهای معاصر تهران، مجموعه فرهنگی نیاوران و...) و تعدادی فضاهای جانبی کساد و خارج ازجریانات مهم هنری در فرهنگسراها بگذریم، باید اعتراف کرد؛ برخلاف داعیه های ملی و جهانی در جریانات هنری، تقریباً هیچ ساختمان نگارخانه ای با مقیاس های شهری موجود با طراحی معماری خاص نگارخانه داری در کل کشور وجود ندارد. آیا باید پذیرفت که این فعالیت اجتماعی و فرهنگ هنری وارداتی، هنوز ـ چنان که در دیگر کاربری های جدید شهری ـ به نیاز اصلی و ملموس شهروندان تبدیل نشده است؟ نیازی که قدرت بروز معمارانه داشته باشد. آیا نگارخانه داری جزو مشاغل کوچک خانگی است؟


سعید فلاح فر