به بهانه ورود آسمان زرد کم عمق به شبکه نمایش خانگی

"اینها به هم ربطی نداره" جمله ای است که بارها و بارها غزل سعی میکند با گفتنش خود را به زندگی باز گرداند ولی نمیتوان انکار کرد سهم مهران از این رابطه را. سهمی که میخواهد محافظ باشد. و شاید..... ای کاش فقط شاید...... میشد بعضی وقت ها فهمید که جنگیدن بی سلاح بهتر از سپر داشتن است.

-من غزل رو گم کردم. کسی که بیشتر از هر چیزی تو دنیا دوست داشتم .......
-اون روز.. تو اون جاده.. من ... هیچوقت مثه اون لحظه ها آروم و سبک نبودم. میتونستم همه روز رو به هیچی فکر نکنم.... فقط خیره بشم به انعکاس آسمون روی شیشه ماشین. از صبح یه شعر توی سرم دور میزد که اینجوئری تموم میشد. نگاه میکنم به آسمون زرد کم عمق ........ دوست داشتم همه چیز رو برای همیشه تو همون حالت نگه دارم. همه چی تو اوج زیبایی تموم بشه. نگاه کردن به زیبایی واقعی خیلی ترسناکه.
-من ازت میترسم غزل.میترسم اون روز فرمون رو عمدا پیچونده باشی.
یادم هست سعادت تماشای آسمان زرد کم عمق را نه در جشنواره به دست آوردم و نه در اکران عمومی. ولی برای تماشای آن همیشه لحظه شماری میکردم. اکنون خوشحالم هم از بابت اینکه پس از مدتها وقتم را برای فیلمی گذاشتم که بدون دغدغه دیده شدن و یا حتی راضی کردن تماشاگرش ساخته شده و هم از بابت مشاهده تکامل توکلی و گروه بازیگرانش. پازلی که توکلی در ابتدای فیلم برایمان به هم میریزد به زیبایی هر چه تمام تر کنار هم جورچین میشوند. در طول مدت فیلم با وجود اینکه روایت خطی را مشاهده میکنی و خوب میدانی خبری از فراز و فرودهای آنچنانی نیست، حس خستگی و بی حوصلگی نخواهی کرد. و این تنها نگاهی عام به این اثر پربار و پرمعناست.
مهران و غزل زوجی گریخته از خاطره ها هستند که هرچند به ظاهر میکوشند گذشته را فراموش کنند در بطن رابطه شان همیشه سایه های یک اتفاق شوم که زندگی غزل را متحول کرده است وجود دارد. چهره ی مغموم غزل با بازی خیره کننده ی ترانه علیدوستی در ابتدای فیلم نشانگر همین اتفاق است و شاید در آغاز چنین برداشت شود که مهران غزل را گم کرده است چون شرایط روحی غزل نامساعد است ولی رفته رفته می آموزیم تلاش زنی که سعی میکند خود را از گرفتاری این سایه رها کند ولی انگار تنها چیزی که این رابطه را پایدار میسازد همان نگاه بیمارگونه به غزل است. نگاهی که میکوشد نقش محافظ را برای او بازی کند و به همین دلیل هر اتفاق ساده ای را ناشی از برخورد سنگریزه های گردبادی میداند که قرار بوده غزل را از آن محافظت کند. و هرگز به این موضوع فکر نمیکند که شاید:
-"اینها به هم ربطی نداره"
-"تو رو خدا غزل اینجور وقتها یکم ذهنت رو متمرکز کن"
-"فرقی نداره تو تصادف کی میشینه پشت فرمون"
-"اینها به هم ربطی نداره"
"اینها به هم ربطی نداره" جمله ای است که بارها و بارها غزل سعی میکند با گفتنش خود را به زندگی باز گرداند ولی نمیتوان انکار کرد سهم مهران از این رابطه را. سهمی که میخواهد محافظ باشد. و شاید..... ای کاش فقط شاید...... میشد بعضی وقت ها فهمید که جنگیدن بی سلاح بهتر از سپر داشتن است.
به اعتقاد نگارنده "آسمان زرد کم عمق" در دسته معدود فیلمهایی قرار میگیرد که برای درکشان لازم نیست فکر کنید. فکرتان ناخودآگاه به "انعکاس آسمان روی شیشه ماشین" جذب خواهد شد.
آسمان زرد کم عمق نسخه تکامل یافته "پرسه در مه" و "اینجا بدون من" است و به اعتقاد نگارنده کار سخت توکلی برای اثر بعدی اش چیزی نمیتواند باشد جز پیدا کردن نقش اول زنی به جز "ترانه علیدوستی".

علی مالکی