جهانی بود، بنشسته در گوشه‌ای

هنوز آفتاب چند ساعتی تا غروب فاصله داشت که با یک دوربین ساده وارد اتاقش شدم؛ در میان انبوه کتاب‌های روی میز در آن اتاق کوچک داشت دنبال مقاله‌ای می‌گشت که یکی از دانشجویان خواسته بود تصحیحش کند. مثل همیشه لبخند زد و با این که سختش بود، از روی صندلی بلند شد تا با من یعنی دانشجویی که بیش از نیم قرن با او اختلاف سنی داشت، دست بدهد.

هنوز آفتاب چند ساعتی تا غروب فاصله داشت که با یک دوربین ساده وارد اتاقش شدم؛ در میان انبوه کتاب‌های روی میز در آن اتاق کوچک داشت دنبال مقاله‌ای می‌گشت که یکی از دانشجویان خواسته بود تصحیحش کند. مثل همیشه لبخند زد و با این که سختش بود، از روی صندلی بلند شد تا با من یعنی دانشجویی که بیش از نیم قرن با او اختلاف سنی داشت، دست بدهد.

گفتم استاد خیلی نمی خواهم مزاحمتان بشوم، آمده ام چند تا عکس در اتاقتان از شما بگیرم و بروم. به اتاق نگاه کردم؛ اتاقی که ساده بود و قدیمی، با کاشی هایی که زیر پای استاد بزرگ ارتباطات لق می زد و سال ها میزبانش بود.

گفت من همین جا رو به در می ایستم. دلم می خواست بنشیند تا اذیت نشود؛ اما نتوانستم به مردی که یک عمر پای مصائب زنده نگاه داشتن رشته ارتباطات ایستاده بود، پیشنهاد نشستن بدهم... . دو تا عکس ساده گرفتم؛ عکس هایی که لبخند استاد را نشان می داد و بعدها برای من یادآور خاطره دردناکی شد... . این آخرین حضور پدر علم ارتباطات در اتاق خودش بود.

چند روز بعد از این دیدار اتاق دکتر کاظم معتمدنژاد که بی شک محبوب ترین استاد علوم ارتباطات در ایران بود، بدون اطلاع وی تخلیه و کتاب هایش در راهروی باریک دانشکده ارتباطات علامه سرگردان شد. اتفاق تلخی بود، پدر علم ارتباطات در دانشکده ای که بار زنده نگه داشتنش را عمری بر دوش کشیده بود، غریب و بی نشان شد و حالا که از میان ما رخت بربسته است؛ غربت نامش بیشتر آشکار می شود؛ هر چند که تشییع پیکر او بی شک از به یادماندنی ترین تجمعات روزنامه نگاران و اهالی رسانه خواهد بود.

دکتر کاظم معتمدنژاد برای آنهایی که او را می شناختند و شاگردی اش را کرده بودند؛ استاد بود و پدر، برای آنهایی هم که سر کلاس هایش حاضر نشده بودند معلم صاحب نام ارتباطات بود. مردی که روزنامه نگاری با نام او و کتاب هایش گره خورده و امروز کمتر روزنامه نگاری را می شود پیدا کرد که بتواند ادعا کند مستقیم یا غیرمستقیم شاگرد او نبوده است.

او بحق پدر علوم ارتباطات ایران نام گرفت و همیشه مانند پدری که در تقلا برای رشد فرزندانش باشد، برای رشد ارتباطات و دانشجویان این حوزه تلاش کرد، تا آنجا که امروز کمتر روزنامه و رسانه ای را می توان یافت که شاگردان دکتر معتمدنژاد در آنجا حضور نداشته باشند. البته آنچه دکتر معتمدنژاد را از بسیاری استادان دیگر متمایز می کرد، تعداد تالیف ها، ترجمه ها و مقاله های علمی این استاد نبود، بلکه روحیه تواضع و مهربانی این استاد بزرگوار بود که باعث می شد او که «جهانی بنشسته در گوشه ای» بود، بدون هیچ غرور و تکبری پابه پای دانشجویان خود راه برود و آنها را در مسیر رشد یاری دهد.

مهدی جلیلی