هنوز کتک‌خور دانش‌آموزان ملس است

یک بار شهر، یک بار روستا، یک بار دختر، یک بار پسر، یک بار ضرب و جرح، یک بار کما و مرگ، یک روز ترکه آلبالو و فلک، یک روز نیز سیلی‌های آبدار و تحقیرهای کشنده. همه مدارس، معلمان و مدیران را نمی‌شود به یک چوب زد؛ اما داستان تنبیه بدنی در مدارس کشور داستانی کهنه است و صابونش به تن خیلی‌ خورده است.

یک بار شهر، یک بار روستا، یک بار دختر، یک بار پسر، یک بار ضرب و جرح، یک بار کما و مرگ، یک روز ترکه آلبالو و فلک، یک روز نیز سیلی‌های آبدار و تحقیرهای کشنده. همه مدارس، معلمان و مدیران را نمی‌شود به یک چوب زد؛ اما داستان تنبیه بدنی در مدارس کشور داستانی کهنه است و صابونش به تن خیلی‌ خورده است.

کتمان و تکذیب تنبیه بدنی در مدارس ـ همان طور که مسئولان می پسندند ـ فایده ای ندارد؛ چون اخبار مدارس خیلی زود به بیرون درز می کند.

نمونه این تنبیه ها که هنوز داغ است یکی در سیاهکل گیلان و دیگری در چند مدرسه استان تهران اتفاق افتاده که خبرگزاری فارس مخابره اش کرده است.

در یکی از روستاهای سیاهکل، دو دانش آموز ۹ ساله با هم گلاویز می شوند که مدیر مدرسه یکی را که فکر می کرد، مقصرتر است در انبار مدرسه حبس می کند و این اسارت تا بعد از پایان ساعت مدرسه ادامه می یابد تا آنجا که گریه ها و عجز و لابه های دانش آموز به گوش اهالی روستا می رسد و او نجات می یابد.

در تهران هم همان داستان قدیمی بی حوصلگی معلم در مقابل دانش آموز دیرفهم رخ داده که ضعف دانش آموز را با زدن کتاب بر سر او جبران کرده و کودک هشت ساله را به وحشت انداخته است.

خط کش های آهنی یک زمانی جزو جدانشدنی از معلمان بود، بعد هم مداد یا خودکار که باید لای انگشت بچه درس نخوان می رفت و بعد نیز مشت زدن به سر و صورت، گرفتن یقه دانش آموز، کشیدن او روی زمین یا ایستاندنش گوشه و کنار و ترغیب بچه ها برای هو کردن او. حالا هم کم و بیش این برخوردها وجود دارد؛ هرچند آگاه شدن دانش آموزان و خانواده ها از حقوق انسانی خود برخوردهای فیزیکی را کمتر کرده است؛ اما با این حال خشونت های لفظی، توهین ها، تحقیرها و سرکوب کردن ها هنوز وجود دارد و این است که همچنان برای گروه زیادی از دانش آموزان، مدرسه جای دلچسبی نیست.

این روزها که ریاست آموزش و پرورش دست به دست شده و شخصی روی صندلی وزارت نشسته که اولویت اولش ساماندهی نیروهای انسانی و اجرای کامل سند تحول بنیادین است، تنبیه بدنی بیش از هر زمان دیگری به چشم می آید، چون اگر قرار است تحولی در نظام آموزشی رخ دهد، باید دانست که تحول با قرار دادن هر فرد در جایی که شایستگی آن را دارد، محقق می شود؛ یعنی نشاندن معلمانی در کلاس که نه با زور و تنبیه که با عشق تعلیم می دهند.

پرورش دانش آموز و رساندن او به حیات طیبه که شاه بیت سند تحول است نیز فقط با بهبود سیستم آموزشی و پرورشی و احترام به حقوق انسانی دانش آموزان میسر می شود چون کودک یا نوجوانی که کتک بخورد و تحقیر شود دیگر رغبتی برای متحول شدن از خود نشان نمی دهد و این یعنی مرگ تدریجی یک سند.

مریم خباز