شمایل متناقض و پیچیده

بارها به این موضوع فکر کرده‌ام که آیا در جوامعی با طبقه‌بندی اجتماعی ناهمگون ما که «فرهنگ» در آن به‌درستی تعریف و اجرا و نهادینه نشده است، می‌توان سلیقه و گرایشات مخاطب را پیش‌بینی و ارزیابی منطقی کرد؟

بارها به این موضوع فکر کرده‌ام که آیا در جوامعی با طبقه‌بندی اجتماعی ناهمگون ما که «فرهنگ» در آن به‌درستی تعریف و اجرا و نهادینه نشده است، می‌توان سلیقه و گرایشات مخاطب را پیش‌بینی و ارزیابی منطقی کرد؟ مجهولات و علامت سوال‌ها در هر دوره‌یی وجود داشته‌اند. آیا عدم فروش تعداد قابل توجهی از فیلم‌های تولید شده در دوران شکل‌گیری و دوام «موج نو» مانند گاو (داریوش مهرجویی)، «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی)، «رگبار» (بهرام بیضایی)، «سه قاپ» (ذکریا هاشمی)، «خداحافظ رفیق» و «تنگنا» (امیر نادری)، «خواستگار» (علی حاتمی)، «مهرگیاه» (فریدون گله) و «مغول‌ها» (پرویز کیمیاوی) به لحاظ حضور سیطره‌آمیز فیلم‌های سطحی و عامه پسند و نمایش انبوه فیلم‌های مختلف خارجی بوده است؟

این علامت سوال در این دوران و سال‌های اخیر نیز همچنان وجود داشته و وضعیت متناقضی را رقم زده است. در شرایطی که محاسبات و گمانه‌زنی‌ها یک فروش قابل قبول برای فیلم «گناهکاران» (فرامرز قریبیان) و فروشی نسبی برای «کلاس هنرپیشگی» (علیرضا داوودنژاد) را پیش‌بینی می‌کرد، هر دو فیلم تاکنون فروش ضعیفی داشته‌اند.

آیا مشکل را باید در شیوه روایت‌پردازی غیرمتعارف این فیلم‌ها دید، یا فرهنگ‌سازی مخرب‌بخش معتنابهی از تولیدات سینمایی و سریال‌ها وتله‌فیلم‌ها باعث ترویج نگاه سهل‌پسندانه شده است؟

از آن سو در حوزه تئاتر می‌بینیم که شماری از اجراهای متکی به فرم و زبان و بیان ساختارشکنانه که این روزها خیلی هم مد شده، با استقبال (به‌ویژه نسل جوان) روبه‌رو می‌شوند. آیا در این وادی تماشاگر با حضور در پاتوق‌هایی چون تئاتر شهر، خانه هنرمندان، تالار مولوی، تالار شمس اقدسیه و... تخلیه و ارضا می‌شود؛ ولو اینکه از متن و اجرا چیزی سردر نیاورد؟! به تعبیر واضح‌تر، این‌گونه استنباط می‌شود که در تئاتر ایجاد چنین فضای آمیخته با ادا و خودنمایی بخشی از قواعد بازی در مورد بعضی از نمایشنامه‌ها شده است. به عنوان مثال، نگارنده با همه ارادتی که به آتیلا پسیانی دارم، اصلا نتوانستم با کار اخیرش (عرق خورشید، اشک ماه) در سالن اصلی تئاتر شهر ارتباط برقرار کنم و البته این مشکل را با بیشتر متن‌های محمد چرمشیر دارم. اگر ایراد از بنده است، چرا آن دو دوست همراهم که اتفاقا مدرس تئاتر هستند و یکی از آنها چندین نمایشنامه را روی صحنه برده نیز نظر موافقی نسبت به مجموعه این کار نداشتند؟

به ‌نظر می‌رسد که هنرمند جامعه ما با درک درست و روشن‌بینانه شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی معاصر می‌باید به نگاهی متعادل و در عین حال دغدغه‌مند و دور از افراط در فرم و اجرا دست یابد. مورد قابل استناد دیگر، اخیرا در اوایل مهرماه کنسرتی با نام «حریق خزان» با خوانندگی علیرضا قربانی و آهنگسازی مهیار علیزاده و رهبری سهراب کاشف در تالار وحدت برگزار شد. اشکال اصلی بر اغلب قطعات این کنسرت [به استثنای قطعه «ارغوان» و قطعه بی‌کلام «راز»] افراط در نوآوری با هدف بدعت‌گذاری در حیطه موسیقی ایرانی از طریق توصیه کردن قالب ارکسترال بود؛ بی‌آنکه شماری از اشعار ظرفیت لازم را برای این کار داشته باشند. عدم توانایی در معادل‌یابی موسیقایی برای خواننده‌یی با جنس صدای علیرضا قربانی موجب شده که گاه صدای او شبیه دکلمه شود. مثلا شعر «درد مشترک» یکی از آثار شناخته شده احمد شاملو است، ولی در قطعه‌یی که مهیار علیزاده ساخته، نمی‌تواند زمینه‌ساز شکل‌یابی یک کار متفاوت آمیخته با حس و ریتم پرکشش شود و تحت این شرایط دسته کُر می‌خواهد این خلأ را پرکند، در صورتی که با همین‌گونه اشعار نمونه‌های موفقی مثل «داروک» با صدای محمدرضا شجریان و شعر نیما یوشیج و آهنگسازی فرهاد فخرالدینی داشته‌ایم. ایراد اصلی به قطعات مهیار علیزاده، لحن و قالب یکنواخت آنهاست که اغلب با ریتمی آرام نوشته و اجرا شده‌اند. غالب بودن سازهای مدرن برسازهای سنتی باعث می‌شود که بعضی قطعات تم و هویت ایرانی خود را از دست بدهند.این شیوه آهنگسازی یک پیشنهاد است برای فاصله گرفتن موسیقی ما از کلیشه‌ها، ولی بدعت‌گذاری ناموفقی به شمار می‌آید. در این زمینه (ترکیبی کار کردن)، فردین خلعتبری و محمدرضا درویشی حضور موثرتر و منطقی‌تری داشته‌اند. روی همین اصل، استقبال از این کنسرت را نباید به حساب موفقیت کامل آهنگساز آن بگذاریم. شاید بتوان گفت، طیفی از مخاطبان ما در حوزه‌های مختلف تئاتر، سینما، موسیقی، نقاشی و... بیشتر از جو و فضای موجود و حضور در این میزانسن خوش‌شان می‌آید و دلیل قوی و منطقی برای علایق ظاهری (نه عمیق‌شان) ندارند. این موارد، نشان می‌دهد که هنوز مخاطب در جامعه ما چندان قابل پیش‌بینی نیست.

جواد طــوسی