لوریس چکناواریان آهنگساز و رهبر ارکستر ایرانی است که تاکنون بیش از ۷۵ اثر شامل سمفونی، اپرا، موسیقی مجلسی، کنسرتو برای پیانو، ویلن، گیتار، موسیقی باله و بیش از ۴۵ موسیقی …
لوریس چکناواریان آهنگساز و رهبر ارکستر ایرانی است که تاکنون بیش از ۷۵ اثر شامل سمفونی، اپرا، موسیقی مجلسی، کنسرتو برای پیانو، ویلن، گیتار، موسیقی باله و بیش از ۴۵ موسیقی فیلم ساخته است، سال پیش نمایشگاه نقاشی برگزار کرد و در آن آثارش را به نمایش گذاشت؛ آثاری که به گفته خودش نمایش نتهای موسیقی روی بوم نقاشی بود البته او قصد دارد فیلم هم بازی کند، داستان و شعر هم بنویسد و هنرهای مختلف را تجربه کند.
همه کسانی که پای صحبتهای او نشستهاند میدانند که بیان شیرینش مثل موسیقیاش جذاب است. حرف که میزند انگار نتها را روی واژهها پیاده میکند و آهنگ کلامش همه را جذب میکند.
او تاکنون در چند برنامه تلویزیونی هم حاضر شده و میتوان گفت حالا اغلب ما با بیان و گفتههای او آشناییم و دوستش داریم.
چکناواریان چند وقت پیش هم جلوی دوربین یک مستندساز جوان به نام بکتاش آبتین نشسته بود و ماحصل آن هم فیلم مستندی شده بود با عنوان پرتره «اکتبر ۱۹۳۷».
او چند روز پیش در نشست نقد و بررسی این مستند حاضر شد و مانند همیشه اظهارنظرهای جالبی داشت، از جمله اینکه من هیچ گاه خودم را از اقلیتها نمیدانم، هر کس تعریف ایران را بداند باید قبول کند که اینجا و در این محدوده جغرافیایی هیچ کس اقلیت نیست.
او که این روزها نوشتن اپرای مولانا را هم تمام کرده است، معتقد است مشهور بودن یک هنرمند در زمان حیاتش ارزش خاصی ندارد و با گذر زمان و پس از مرگ اوست که میتوان دید نامش، یادش و آثارش میان مردم میماند یا نه. او تاکید میکند که آینده تشخیص میدهد یک نفر باید در تاریخ بماند یا خیر.
من هنرمند برای امروز نیستم و هر کاری که میکنم برای نسلهای آینده است؛ بنابراین شاید امروز بازاری نداشته باشم، اما میتوانم به آینده امیدوار باشم.
او که تجربه نقاشی را هم دارد، میگوید: اگر قرار باشد کسی پرتره من را بکشد به او میگویم مرا به دو قسمت تقسیم کند، نصف صورتم را خندان و نصف دیگری از صورتم را گریان بکشد، آخر، زندگی همین است.
در این نشست یک اتفاق جالب هم رخ داد. آن هم وقتی که جدال آبتین و جلیل اکبری صحت درباره بخشهایی از مستند بالا میگیرد، چکناواریان صحبت آن دو را قطع کرده و میگوید: شما طوری راجع به من صحبت میکنید که من فکر میکنم درباره خودم چیزی نمیدانم.
هنرمند یک پرنده بوده که از قفس پریده. شما میدوید که آن را بگیرید نمیدانید که اگر او را بگیرید بالش میشکند و اسیر بودنش فایدهای ندارد.
اینها پلههای زندگی است و مهم این است که یک نفر آن را فتح کرده است. از همه چیز میشود انتقاد کرد اما من انتقاد کردن را دوست ندارم.
زینب مرتضایی فرد
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است