تسبیح عزیز

از انباری‌های خانه‌های قدیمی بدم می‌آید. نه ساختارشان نه‌کاربردشان. اضافی‌اند گویا. از بوی گس دیوارهای ساروجی‌شان یا بوی هر چیز دیگری که تا واردش می‌شوی ناخن می‌کشد بر سینوس‌های …

از انباری‌های خانه‌های قدیمی بدم می‌آید. نه ساختارشان نه‌کاربردشان. اضافی‌اند گویا. از بوی گس دیوارهای ساروجی‌شان یا بوی هر چیز دیگری که تا واردش می‌شوی ناخن می‌کشد بر سینوس‌های مغزت. مانند بوی اتاق پزشکان. بوی تند الکل امانت را می‌برد که بخواهی دو کلام با دکتر حرف بزنی و شاید دردت را بگویی.
شش ساله بودم و روزهای جنگ از تلویزیون سیاه و سفیدی که شده بود کلاس درس تا انباری بوی نا گرفته‌ای که پناهگاه بود برای اهالی جنگ که تنها می‌خواستند بیشتر زنده بمانند ... و البته مادرم. زنی که دستش را می‌گرفتم تا حس خوب بیشتر زنده ماندن را با دستان او تجربه کنم.
پدرم پناه گرفتن ما را در انباری خنده‌دار می‌دانست. خنده‌دار بود. راست می‌گفت انباری آن خانه کلنگی شاید اولین گزینه برای دفن شدن بود ... اما چه فرقی می‌کرد برای زنی که مادر بود و مادرانه می‌خواست این انباری حریم امن کودکش شود برای اثبات مادر بودنش.
جمله نترس همه چیز درست می‌شود آبی بود که بر آتش دل دل زدن‌های کودکی‌ام می‌ریخت.
نترس مادر ... نترس مادر... دست کوچکم را می‌گرفت و میان دستانش می‌فشرد و تا صدای زوزه آژیر قرمز تمام نمی‌شد ولش نمی‌کرد و البته تسبیح کوچکی که رج می‌خورد میان دستانش با صلواتی دیگر ... تسبیح را آجان (آقاجان پدربزرگم) برای مادر از سفرش به مکه آورده بود. چوبی بود و زشت و البته به اقتضای چوب درختش، اصلا بو نداشت. اما داشت. بوی دستان مادرم بود که چسبیده بود به بند بند اجزای تسبیح چوبی.
تا تسبیح شود تسبیح‌عزیز.
سال‌ها گذشت. خانه کلنگی جایش را به خانه‌ای تازه‌تر داد اما عزیز خانه ـ مادر ـ پژمرده‌تر شد. قلبش نشکسته بود اما درد می‌کرد. شایدم شکسته بود. چه کسی می‌دانست. دکتر‌ می‌گفت: عمل که شود خوب خوب خوب خواهد شد. اتاق عمل آماده شد.
نترس مادر به خدا چیزی نیست همه چیز درست می‌شود. به خودم که آمدم دیدم این بار من هستم که به مادر می‌گویم: نترس. همه چیز دور سرم می‌گشت. همه چیز درست می‌شود... باور کن.
و البته تسبیح چوبی در دستانش را من می‌گردانم ....
از انباری خانه‌های قدیمی بدم می‌آید درست مثل اتاق پزشکان که بوی تند الکل سینوس‌های مغزت را آزار می‌دهد... اما نمی‌دانم چرا سال‌هاست که به همه می‌گویم این تسبیح چوبی بوی خوبی می‌دهد هرچند که می‌دانم آن تسبیح هیچ‌بویی نمی‌دهد جز بوی عزیز.

مهدی نورعلیشاهی