از کسی چون استاد حمید سمندریان گفتن و نوشتن، برای حقیری که کمترین شاگردش بودم، بسیار دشوار است؛ بخصوص در این روزهایی که غم از دست دادن استاد، بردوشمان سخت سنگین است؛ هرچند …
از کسی چون استاد حمید سمندریان گفتن و نوشتن، برای حقیری که کمترین شاگردش بودم، بسیار دشوار است؛ بخصوص در این روزهایی که غم از دست دادن استاد، بردوشمان سخت سنگین است؛ هرچند او در دلهایمان همیشه ماندنی است.
سخن گفتن از کسی که تئاتر ما حدود نیمقرن مدیون اوست و شاگردانش بخش مهمی از تاریخ معاصر تئاتر کشور را رقم زدهاند و در صحنههای ملی و بینالمللی، تئاتر ایران را سربلند جلوه دادهاند، کار آسانی نیست.
کسی که شرایط پر فراز و نشیب را چون صخرهای مقاوم در مقابل موجهای سخت، تاب آورد؛ کسی که همنفس موجهای دریا بود و صداقت نفسش در نسیم پیدا بود. کسی که از او بسیار آموختیم و هیچ نیاموختیم که آموختنیهای او بسیار بود و توان آموختن ما ناچیز.
آه... که دلتنگی چه واژه ناتوانی است؛ برای بیان این احوال؛ کسی که وقتی سرشار از مهر کتکمان میزد و «خولی» صدایمان میکرد، میفهمیدیم که چقدر دوستمان دارد؛ اما نمیدانم آیا چگونه درمییافت که دوستش داریم، بیآنکه کلامی گفته باشیم. آه... که دلتنگی چه واژه حقیری است...
کاش ذرهای از بزرگیاش را درمییافتم؛ عظمت در نگاهش بود، آنگاه که مینگریست و در کلامش، آنگاه که سخن میگفت به مهر.کسی که نه فقط تئاتر را میآموخت که تئاتری بودن را، اندیشیدن را و انسان بودن را.
کسی که از تئاتر که میگفت، عشق در چشمانش موج میزد.
خسته و ناامید از همه جا به تئاتر که میرسید، به یکباره غم از دل میبرد. سحر کلامش با جدیت، هیجان و ذوقی کودکانه همراه بود که توفان مشکلات را به نسیم آرامش بدل میکرد و در اوج یأس، امیدی تازه میبخشید.
باغبانی بود در هیبت گلی که داغ در دل، گرده زندگی میافشاند. کسی که مثل درختان به باغ عادت داشت، شبیه لاله به انبوه داغ عادت داشت و کسی که در این روزها بیش از این هیچ نمیتوانم گفت که لایق او باشد.
حسین مسافرآستانه
کارگردان تئاتر
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است