چکش کاری پاره ای از مثل ها!

آب که سربالابرود... قورباغه لج می کند و آواز نمی خواند! آب که از سرگذشت... آدم غرق می شود! جوجه را آخر پاییز... هم می شود خورد! از این ستون تا آن ستون... مسافت چندانی نیست! از اسب افتاده ایم... …

آب که سربالابرود... قورباغه لج می کند و آواز نمی خواند!
آب که از سرگذشت... آدم غرق می شود!
جوجه را آخر پاییز... هم می شود خورد!
از این ستون تا آن ستون... مسافت چندانی نیست!
از اسب افتاده ایم... پای مان شکسته است!
موش به سوراخ نمی رفت... سوراخ بزرگ تری اجاره کرد!
همه را برق می گیرد... ولی ما را نمی تواند بگیرد!
به روباه گفتند کو شاهدت... گفت: متأسفانه شاهد ندارم، چندی پیش دمم کنده شد!
آش نخورده... آدم را سیر نمی کند!
حرف مرد، یکی... بود، دو تا شد!
آفتابه لگن هفت دست... شام و ناهار هم جای خودش را دارد!
خانه از پای بست ویران است... خواجه می خواهد آن را بفروشد و خانه بهتری بخرد!
چنین گفت رستم به اسفندیار... برای من این قدر ادا در نیار!
ماهی را هر وقت از آب بگیری...ماهی گیر خوبی هستی!
فضول را بردند جهنم... گفت من این جا را دوست ندارم!
همسایه ها یاری کنید... تا یک همسر خوب پیدا کنم!
آشپز که دو تا شد... اصلاً آشی پخته نشد!
جوانی کجایی... که پیری مرا کشت!
از تو به یک اشاره... از من نکن گلایه!
مرگ اگر مرد است... گو جان من مگیر!
شاه نامه، آخرش... تمام می شود!
شنیدن، کی بود... مانند نشنیدن؟!
سیلی نقد... به از حلوای با اقساط درازمدت!
قطره قطره جمع گردد وانگهی... نصف حقوق یک جا رود!
هیچ گربه ای محض رضای خدا... هیچ موشی را آزاد نمی کند!
هر که بامش بیش... پول ایزوگامش بیش تر!
آمدی جانم به قربانت... ولی زودتر برو!!
دیوار موش دارد... باید تله بخریم!
کس نخارد پشت من ... جز پشت خارانک های چینی!