نوستال‍ژی گلپا

اکبر گلپایگانی ملقب به گلپا سال‌هاست در ایران روی صحنه نرفته است. او مشخصا در سه دهه اخیر کنسرتی در ایران برگزار نکرده و به گفته خود در این سال‌ها نت سکوت را سر داده. به‌رغم روی …

اکبر گلپایگانی ملقب به گلپا سال‌هاست در ایران روی صحنه نرفته است. او مشخصا در سه دهه اخیر کنسرتی در ایران برگزار نکرده و به گفته خود در این سال‌ها نت سکوت را سر داده. به‌رغم روی سن نرفتن، آلبوم‌هایش از طریق مجاری رسمی و قانونی روانه بازار شده است. در سال ۱۳۸۲ پس از ۲۵‌سال دوری با انتشار دو آلبوم «مست عشق» و «عقیق» دوباره نام او در فضای موسیقی ایران شنیده شد. انتشار «قدر محبت» (ترانه‌های دهه ۵۰ اکبر گلپایگانی) در سال ۸۶، دوستداران او را امیدوارتر کرد به اینکه با وجود ممنوعیت پخش آواز او از صدا و سیما، لااقل می‌توان آلبومی از این خواننده را از فروشگاه‌های رسمی خریداری کرد.
بسیاری از دوستداران گلپا هنوز خاطره صدای خواننده‌ای را با خود دارند که زمانی به مرد حنجره‌طلا‌یی ایران معروف بود. در زمانی که اکثر مردم به ترانه‌های رادیو دل‌بسته بودند و توجهی به موسیقی آوازی نداشتند، صدای گلپا که مبتنی بر موسیقی دستگاهی بود با استقبال مواجه شد. او ۱۷‌سال اول فعالیت موسیقی‌اش را فقط آواز ‌خواند و سراغ ترانه نرفت.
در اول فروردین ۱۳۳۸ اولین آواز بدون ساز خود را با شعری از حافظ اجرا کرد که در این آواز به عنوان خواننده‌ای ناشناس و جوان معرفی شد. با این حال به فاصله چند روز بعد در برنامه «گل‌ها» و با آواز «مست مستم ساقیا دستم بگیر» به جایگاه قابل ملا‌حظه‌ای در میان مردم رسید. سوال اینجاست که گلپا چگونه این فاصله کوتاه میان گمنامی و شهرت را پشت سر گذاشت؟ او چند سال پیش طی یک دیدار به این سوال جواب داد؛ به اینکه برایش موسیقی لحظه‌ای بوده که در آن درون خود را پالایش کند و به مردم عشق ورزد. گلپا شاگرد سیدحسین طاهرزاده بوده و از او بهره‌های زیادی برده است.
او به تاسی از استادش طاهرزاده، خوب خواندن را از آنهایی که بد می‌خواندند، یاد گرفت! آنهایی که داخل ایران اکبر گلپایگانی را می‌شناسند تصویری از خواننده‌ای در ذهن‌شان است که شش‌دانگ صدا یا آن طور که خود می‌گوید شش‌گام صدا را در اختیار دارد و می‌تواند «سه‌گام» را بخواند و تمام اینها قریحه خدادادی اوست و ربطی به خلا‌قیت و مسایل دیگر ندارد.
گلپا متولد سال ۱۳۱۲ در تکیه زرگرهای تهران است. ارتباط او با شهر گلپایگان هم از این نظر است که پدربزرگ و پدرش در این شهر به دنیا آمده‌اند؛ ولی در جوانی به همراه برادرانش به تهران می‌آید. پدربزرگ او که صدای خوشی داشته، تاجر پنبه بوده و در گلپایگان به فعالیت اشتغال داشته است. پدربزرگ او از ایل بختیاری بوده است. او ذاتا گلپایگانی است، هرچند در تکیه زرگرها به دنیا آمده. سال ۱۳۱۸ وارد دبستان فرهنگ در تکیه زرگرها شد و بعد از آن خانواده‌اش به خیابان آبشار نقل مکان کرده و اکبر گلپا در دبیرستان بدر محله سرچشمه ثبت‌نام کرد. گلپا همیشه وقتی صحبت از گلپایگان می‌شود از خواننده‌ای به نام عندلیب گلپایگانی یاد می‌کند که خیلی کم راجع به او صحبت شده است.
بعد از گذشت بیش از سه‌دهه هنوز قدرت آواز را در خود احساس می‌کند؛ ‌اما به شکلی واقع‌بینانه تاکید می‌کند که زمانه تغییر کرده است. می‌گوید اگر همین الا‌ن بگویند مثنوی شور یا خسرو و شیرین را مثل ۳۵‌سال پیش یا ۴۰سال پیش بخوان، این کار را نمی‌کنم، چون آن مربوط به آن زمان بوده است. یک زمان کسی در درون آدم می‌گفت بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین! الا‌ن نه جویی هست و نه گذر عمری، آب‌ها همه در کانال است!
در عوض الا‌ن سوژه‌های زیبایی برای او وجود دارند که روی آنها کار می‌کند. یک زمان می‌خواند: «موی سپید را در آینه دیدم»، ولی حالا‌ با گرفتاری‌هایی که برایش پیش می‌آید، می‌خواند: «دروغ نگو آینه که من هنوز جوونم، واسه دلا‌ی خسته بازم می‌خوام بخونم»! این شعر متعلق به زمان حاضر است.
برای خواندن این بیت اسبابی لا‌زم است؛ داشتن صدای خوب، نفس خوب، دندان خوب و بالا‌ رفتن از کوه. این کار هر روز اکبر گلپایگانی است.

پرویز براتی