سخنانی از ستارخان سردار ملی

● ستارخان و مشروطه خواهی شجاعت، بدون هدف و آرمان ملی، قدرتی محسوب نمی شود. مشروطه خواه، تفنگچی نیست بل آزادی خواه است. اگر آزادی نباشد، ایران به آشوب کشیده می شود. قاجار، مشروطیت …

● ستارخان و مشروطه خواهی
شجاعت، بدون هدف و آرمان ملی، قدرتی محسوب نمی شود.
مشروطه خواه، تفنگچی نیست بل آزادی خواه است. اگر آزادی نباشد، ایران به آشوب کشیده می شود. قاجار، مشروطیت را می پذیرد یا از ایران می رود.
ایرانیان حق دارند پادشاه خویش را خود انتخاب کنند و همین طور نمایندگان مجلس را.
اگر شاه (محمدعلی شاه) غرورش را زیر پا می گذاشت با حقارت از تهران نمی گریخت.
● ستارخان و ایران گرایی
وطن پرست ترین کسی که شناخته ام، همانا فردوسی، پیرمرد توسی ست.
اگر یک روز از زندگیم باقی مانده باشد، آن یک روز را هم برای استقلال و حفظ کرامت ایران خواهم جنگید، حتی اگر لقب شورشی و ضدمملکت به من داده شود. (در نامه ای خطاب به ظل السطان)
● ستارخان و بیگانگان
دولتین انگلیس و روس را از دخالت در امور حالیه ایران برحذر می دارم. آنچه بین ماست داخلی ست و هر تعرضی به ایران بی جواب نخواهد ماند.
ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می خواست بیرق روسیه را به سر در خانه اش زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد، گفت: "ژنرال کنسول، من می خواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمی روم."
ستارخان در نامه ای برای فرمانده قشون روس در سرحد جلفا که به سوی تبریز در حرکت بودند، چنین می نویسد: "بدان ایرانیان شاید تاب پادشاه ستمگری همچون محمدعلی شاه قاجار را بیاورند، اما نیروی بیگانه را جز با جام مرگ استقبال نخواهند نمود. اگر برنگردید جنازه شما را برای خانوده تان خواهم فرستاد."
چارلز مارلینگ کاردار سفارت انگلیس در ایران در دسامبر سال ۱۹۰۷ میلادی در جلسه ای برای آنکه بداند رابطه بین دولت روسیه و ستارخان چگونه است، این جملات را از فصل نهم وصیتنامه پطر، فرمانروای روسیه (هم عصر نادرشاه) خواند: "ممالک گرجستان و ولایات قفقاز شریان حیاتی ایران است و همین که نوک نیش تسلط روسیه بر آن خلید، فی الفور خون ضعف از رگ و دل ایران فوران خواهد کرد و چنان او را از حال خواهد برد که به طبابت هزار افلاتون اصلاح طبیعت او ممکن نشود ... بر شما لازم است که بدون فوت وقت ممالک گرجستان و قفقاز را تسخیر نموده و فرمانفرمای ایران را خادم و نوکر مطیع خود سازید." ستارخان می گوید: "فکر می کنم این هذیان های آخر عمر پطر به دهان بسیاری خوش آمده است! او خود ترکه ایرانیان را که به دست جهانگشای عالم نادرقلی افشار بود را بارها خورد. فرزندانش هم هنوز از زیر لاشه جد خویش بدر نیامده اند. این چند صباحی هم که قفقاز از دست ما خارج شده نیز دوامی ندارد، اگر عمر یاری کند ایران را به شکل سابق باز خواهیم گرداند."
یکی از بزرگ ترین آرزوهایم باز گرداندن باکو به سرزمینمان ایران است.

نویسنده : نیلوفر احمدپور