عشق به قدرت یا قدرت عشق

ز پشیمانی سخن در عهد پیری می زنم لب به دندان می گزم اکنون که دندانم نماند «صائب تبریزی» اگر فرصت داشتم، دوباره کودکم را بزرگ کنم به جای آنکه انگشت اشاره ام را به طرف او بگیرم در …

ز پشیمانی سخن در عهد پیری می زنم
لب به دندان می گزم اکنون که دندانم نماند
«صائب تبریزی»
اگر فرصت داشتم، دوباره کودکم را بزرگ کنم
به جای آنکه انگشت اشاره ام را به طرف او بگیرم
در کنارش انگشت هایم را در رنگ فرد می بردم
و برایش نقاشی می کردم
اگر فرصت داشتم، ...
به جای غلط گیری به فکر ایجاد ارتباط بیشتر بودم
بیشتر از آنکه به ساعت نگاه کنم به او نگاه می کردم
سعی می کردم درباره اش کمتر بدانم، اما بیشتر به او توجه کنم
به جای اصول راه رفتن، اصول پرواز کردن و دیدن را با او تمرین می کردم
از جدی بازی کردن دست بر می داشتم و بازی را جدی می گرفتم
در مزارع بیشتر می دویدم و به ستارگان بیشتری خیره می شدم
بیشتر در آغوشش می گرفتم و کمتر او را به زور می کشیدم
کمتر سخت می گرفتم و بیشتر تاییدش می کردم
اول احترام به خود را در او می پروراندم و بعد ساخت خانه و کاشانه را
و بیشتر از آنچه عشق به قدرت را یادش بدهم
قدرت عشق را یادش می دادم.