احمد نیکطلب (یاور همدانی) در دوم اردیبهشت ۱۳۱۳ در همدان به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی و تحصیلات ابتدایی و متوسطه و دانشگاهی را در همدان و تهران گذراند و به دریافت مدرک کارشناسی …
احمد نیکطلب (یاور همدانی) در دوم اردیبهشت ۱۳۱۳ در همدان به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی و تحصیلات ابتدایی و متوسطه و دانشگاهی را در همدان و تهران گذراند و به دریافت مدرک کارشناسی روابط عمومی و روزنامهنگاری از دانشکده علوم ارتباطات نایل آمد.
شعرهای «یاور همدانی» از آغاز دوران جوانی تاکنون در بیشتر نشریات کثیرالانتشار کشور قبل از انقلاب چون «ندای اکباتان همدان»، «آفتاب شرق خراسان»، «اندیشه کرمان»، «آذرآبادگان» و مطبوعات پس از انقلاب انتشار یافته است. او مدتها دبیر انجمن ادبی حافظ بود و بسیاری از ترانههای محلی همدانیاش ضمن پخش در برنامههای رادیو ایران به بسیاری از زبانهای شرقی ترجمه شده است.
«یاور همدانی» از جمله شاعرانی است که پس از انقلاب در بسیاری از همایشها و شبهای شعر سراسر کشور شرکت کرده و حضوری مؤثر داشته است. او با نهادهای فرهنگی زیادی از جمله حوزه هنری، شورای شعر و ادب ستاد اقامه نماز، شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شورای شعر و ادب معاصر اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران و... همکاری داشته است. استاد بیشتر قالبهای غزل و دوبیتی را برای سرودن برگزیده است.
ـ مثنوی صبح فردا، انتشارات ندای اکباتان، همدان
ـ شعر و شاعری نظم و نثر قواعد و فنون ادبی، انتشارات همدان
ـ برگزیده ادبیات معاصر، شماره ۱۰۲، از سری انتشارات نیستان، تهران
ـ تصحیح و تحشیه و تنظیم دیوان رفیق اصفهانی
ـ تصحیح و تدوین مقدمه دیوان میرزارضیالدین آرتیمانی
مجموعه اشعار گزیده اشعار «افق الوند»
ـ از طهران تا تهران، بولتن انتشارات شهرداری تهران
ـ تالیف و نگارش شعر و مقاله در مطبوعات کشور طی پنجاه سال
ـ و اثر ارزشمند استاد مجموعهای تحت عنوان «سایه سار الوند» به همراه بومی سرودههای همدانی ایشان، از انتشارات سوره مهر در سال ۱۳۸۳
«سایه سار الوند» مجموعهای است حاوی غزل، قصیده، مثنوی و رباعی و ترانه...
ناگفته نماند که انتشار این مجموعه با اقبال چشمگیر دوستداران شعر و ادب مواجه شده است.
● مهربان ماه
شب آمد مهربان ماهم نیامد
فروغ روشن راهم نیامد
دریغ از درد، فریاد و فغانم
زماهی بر شد و ما هم نیامد
به دست غم ز پا افتادم ای دوست
به دلجویی، دل آگاهم نیامد
فروغ از دیدهام دامن کشان رفت
به دیدار از چه گهگاهم نیامد
سپیده سر زد و گل کرد خورشید
گل باغ سحرگاهم نیامد
ز سر سیل سرشک درد بگذشت
به سر رنج روانکاهم نیامد
دریغا در گلو بشکست فریاد
برون از دل به لب آهم نیامد
به ساقی امشب از آن چشم یاریست
که «یاور» یار دلخواهم نیامد
● زلف چلیپا
گرچه جای تو به ویرانه دل ما تنگ است
پای از این خانه مکش، جای تو هر جا تنگ است
ای دل ،ای لاله افروخته در دشت جنون
سوختن بیشتر آموز که صحرا تنگ است
پای از خلوت یاران صفا پیشه مکش
حلقه صحبت اغیار تو را تا تنگ است
خواست مرغ دل دیوانه به پرواز آید
دید هر حلقه آن زلف چلیپا تنگ است
مرغ اندیشه کجا بال گشایی که تو را
بهر جولان ز ثری تا به ثریا تنگ است
اشک بر خاک مریز از سر حسرت «یاور»
که براین گوهر یکتا دل دریا تنگ است
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است