ابوالقاسم لاهوتی

ابوالقاسم لاهوتی در روز ۱۹ مهر ماه ۱۲۶۶ در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش، الهامی، پیشه کفش دوزی داشت و پدروپسر هر دو آزادی خواه بودند. ۱۶ سال داشت که به کمک مالی یکی از دوستان خانواده …

ابوالقاسم لاهوتی در روز ۱۹ مهر ماه ۱۲۶۶ در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش، الهامی، پیشه کفش دوزی داشت و پدروپسر هر دو آزادی خواه بودند. ۱۶ سال داشت که به کمک مالی یکی از دوستان خانواده برای ادامه تحصیل به تهران آمد. و دو سال بعد اولین غزل او که لحن سلحشوری وآزادگی داشت، در روزنامه حبل المتین کلکته منتشر شد.
لاهوتی در سال ۱۲۸۴ شمسی در تهران شب نامه واوراق سیاسی پخش می کرد ودر انقلاب مشروطه خواهی در صف فداییان آزادی قرار داشت. او در سال ۱۲۸۷ در رشت با گروه مستبدان جنگیده وبه پاداش جانفشانی های خود نشان ستارخان گرفت.
نخستین اشعار لاهوتی در روزنامه های آن عهد از جمله ایران نو منتشر می گردید. مجموعه اشعار لاهوتی از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۶۰ میلادی ۳۱ بار به زبان فارسی ، ۳۲ بار به زبان روسی، سه بار به زبان ازبکی وچند بار به زبانهای ارمنی، قرقیزی و.. منتشر شد. روز دوشنبه دهم بهمن ماه ۱۳۰۰ آزادی خواهان آذربایجان به فرماندهی لاهوتی در تبریز قیام کردند وروز دوازدهم بهمن از شرف خانه وارد تبریز شد ومخبرالسلطنه هدایت استاندار آذربایجان را در ژاندارمری توقیف کرد. اما روز نوزدهم آن ماه قوای میاندوآب به تبریز رسید و روز بیستم نزدیک غروب ژاندارمها در جنگ شکست خوردند. لاهوتی با چند تن از رود ارس گذشتند وبه کشور شوروی پناه برد.
شاعر از وطن دور افتاده ایران تا پایان عمر در میان خانواده شوراها به عزت واحترام زیست.
لاهوتی از هر نوع شعری دارد: غزل، قطعه، داستان، تصنیف، رباعی، اشعاری به شیوه قدیم و به وزن عروضی، اشعاری به وزن هجایی ومکالماتی، وتر جمه های منظوم از آثار کلاسیک های روس وبزرگان ادبیات جهان. او برای بیان مسائل ومصائب دنیای کنونی بیشتراسالیب هنری شعر قدیم ایران را به کار می گیرد. ولی چنانکه گفتیم از انتخاب هر شکل وقالبی که برای ادای مقصودش مناسب باشد نیز روگردان نیست، وحتی می توان گفت از سخنوران پارسی گو کسی که پیش از همه در تحت تاثیر گویندگان غرب واقع شده هم اوست. سرانجام ابوالقاسم لاهوتی در ۲۶ اسفند ۱۳۳۵ در مسکو درگذشت.
ترسم آزاد نسازد ز قفس، صیادم
آنقدر تا که ره باغ رود از یادم
بس که ماندم به قفس، رنگ گل از یادم رفت
گر چه با عشق وی از مادر گیتی زادم
آتش از آه به کاشانه صیاد زنم
گر از این بند اسارت نکند آزادم
سوز شیرین وشکر خنده دلداری نیست
ورنه من در هنر استاد تر از فرهادم
ز اولین نکته که تفسیر نمودم از عشق
کرد اقرار به استادی من استادم
گرچه باشد غم عالم به دلم لاهوتی
هیچ کس در غم من نیست، از آن دلشادم