آفتاب

لطیفه های داستانی و جوک های ناب خنده دار



داستان های کوتاه و جالب خنده دار را می توانید در اینجا بخوانید و لذت ببرید

یارو از جلوی سینما رد می شه سر در را که می بینه میگه:

ای زرشک این شهر یه سینما داشت که اون هم کردن خوابگاه دختران.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


به یه نفر میگن:

خسته نباشی

میگه: عمرن... .

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یه روز یه دختره به دوست پسرش میگه:

عزیزم می خوای جایی رو که آمپول زدم ببینی؟

پسره نیشش تا بناگوش باز میشه میگه:

آره عزیزم...

دختره با دست بالای داروخونه رو نشون میده و میگه اونجا عزیزم تو اون تزریقاتی.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یه روز پینوکیو میره سرخاک پدرش میگه: 

عروسکی بودم برات که تو بهم نفس دادی... .

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یه روز به یه نفر میگن: 

علی یارت میگه ما قبلا یارکشی کردیم

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یارو داشته از تیر چراغ برق می رفته بالا بهش میگن نرو سیما لخته...

میگه: اشکال نداره یالله میگم میرم تو.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


کرمه میفته تو قابلمه ماکارانی میگه:

وای حموم چقدر شلوغه.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_






وبگردی