سید حسین، فرزند یك استوار ارتش، بهدلیل فعالیتهای ضد دولتی به زندان میافتد. پدرش از طریق دوستان و آشنایان نظامی خود موجب آزادی او میشود. سید حسین خانهای در خارج از محدوده میسازد، اما مأموران طبق قانون تخریب با بولدوزرهای شهر داری خانه او و چند خانه دیگر را ویران میكنند. سید حسین با مأموران گلاویز و از نو راهی زندان میشود. آزادی مجدد او مقارن است با روزهای آغاز تظاهرات خیابانی مردم. سید حسین به زادگاهش، جهرم، میرود و با همكاری پیشنماز مسجد و دوستانش به تهییج مردم میپردازد. فرمانده نظامی شهر وقتی پی میبرد كه آنها سازماندهی مردم را بر عهده دارند از پدر حسین كمك میخواهد. استوار یا این شرط كه سلامت پسرش تضمین شود به همكاری تن میدهد و محل اختفای سید حسین و یارانش را گزارش میكند. فرمانده همه افراد دستگیر شده را زنده به گور میكند. استوار به تلافی فرمانده و سربازان را به گلوله میبندد.