̎کورال فابر̎ (ارووسکو)، پرستار چاق، زنی است با روحیات متغیر که خودش به تنهائی سرپرستی دو بچهاش را بهعهده دارد. او به شدت تنهاست و از طریق کلوپ ̎قلبهای تنها̎ شروع به مکاتبه با مردی به نام ̎نیکلاس استرلا̎ (کاچو) میکند. سرانجام وقتی ̎کورال̎ با ̎نیکلاس̎ دیدار میکند، بهنظرش میآید او شبیه بازیگر مورد علاقهاش، ̎شارل بوایه̎ است ـ لااقل وقتی کلاهگیسش را به سرش میگذارد ـ و مطمئن است که آن دو برای یکدیگر آفریده شدهاند. حتی شبی که ̎نیکلاس̎ پس از دیدارشان، کیف پول او را میدزدد، تغییری در تصمیم او حاصل نمیشود. او کمکم در مییابد ̎نیکلاس̎ با دلربائی از زنان ثروتمند و دزدیدن پول و سپس ترک کردن آنان، زندگیاش را میگذراند. ̎کورال̎ دو بچهاش را به یک یتیمخانه میسپارد و بهعنوان شریک با ̎نیکلاس̎ کار میکند. اما به هنگام ارتکاب جرم خود را خواهر او معرفی میکند. عشق و علاقهٔ ̎کورال̎ به ̎نیکلاس̎ به او هیجان میبخشد اما این عشق دیوانهوار بهجائی میرسد که از روی حسادت شروع به کشتن قربانیان میکند...
● فیلمی غریب و نادر از معتبرترین کارگردان سینمای مکزیک که ویژگی کارش تلفیق خصوصیات گروتسک شخصیتها با احساسات رمانتیکشان است. سبک و صحنهپردازی فیلم دنیای پیچیدهٔ رمانهای مانوئل پوییگ، نویسندهٔ آرژانتینی را یادآور میشود. خشونت فیلم بهرغم مضمونش همچون ابعاد ملودراماتیک/روانشناسانهٔ آن کمرنگ و حاشیهای است. علاقهٔ ریپستاین بیشتر به نماهای بلندی است که روابط شخصیتها را تصویر میکنند، اما دوربین متحرک و تدوین هوشمندانهٔ فیلم (رافائل کاستاندو) نیز جای خود را دارند. ظرافت و قدرت بازیهای فیلم بسیار فراتر از مضمون آن است.