


̎ملکه آیسلین̎ (کریستی)، ̎بوئن̎ (کوائید)، شوالیهای قرون وسطائی را به بالین پسرش، ̎آئینن̎ (اوکس) ـ که از شاگردان ̎بوئن̎ است ـ فرا میخواند. ̎آینن̎ مجروح شده و رو به مرگ است؛ و در حالی که قلبش میرود تا از تپش باز ایستد، ̎بوئن̎، ̎دراکو̎ (با صدای کانری)، پرابهتترین اژدهای آن سرزمین را خبر میکند و بخشی از قلب توانمند او را طلب میکند تا شاید آن جوان را زنده نگاه دارد. ̎دراکو̎ قول میگیرد که در قبال اهداء قسمتی از قلبش، ̎آینن̎ عهد کند که وقتی در بزرگسالی شاه شد، با عدالت و دلسوزی حکم براند. ̎آینن̎ پیمان وفاداری میبندد ولی سالها بعد، ̎آینن̎ بزرگسال (تولیس) به شاهی مستبد تبدیل میشود و به هیچ یکاز عهدهایش وفا نمیکند. ̎بوئن̎ که از خیانت ̎آینن̎ به خشم آمده، به دشت و بیابان میزند و اژدهاهای غولپیکر را بیمهابا میکشد. با این وجود، هنگامی که بار دیگر با ̎دراکو̎ رودررو میشود، ̎دراکو̎ مجابش میکند که اژدهاکشی که آخرین اژدها را بکشد، در واقع خودش را از کار بیکار کرده است؛ از اینرو، ̎دراکو̎ و ̎بوئن̎ به یک توافق کاری دست مییابند: اپدها به دهکدهها حمله کند و ̎بوئن̎ نیز برای کشتن او، دستمزدش را بگیرد. اما وقت یموقع عمل میرسد، ̎دراکو̎ و ̎بوئن̎ ژی میبرند که فعلاً باید کسب و کار نان و آبدارشان را کنار بگذارند و هم و غم خود را صرف مبارزه با حکومت مستبدانه ̎آینن̎ بیرحم کنند...
● معجونی آشفته از ̎رابین هود̎ی بیهدف، ̎کریمهیلت̎ی بیدست و پا، ̎زیکفریت̎ی ظالم و اژدهائی مهربان. گره خوردن سرنوشت اژدهای خوش جنس و انسان بدجنس تنها نکتهای است که به داستان قدیمی هیولای با قلب انسان و انسانی با قلب هیولا اضافه شده است. فیلم که به لطف شخصیت شیرین و بامزه اژدها یا بهتر بگوئیم کانری (چون صحبتهایش حتی ̎فیزیک̎ اپدها را نیز تحت تأثیر قرار میدهد!) میتوانست مفرح باشد، بهدلیل کشدار شدن صحنهها و تعدد شخصیتهائی که فیلمساز نتوانسته جمع و جورشان کند، به اثری کسالتبار تبدیل شده است.