معاون کلانتر، "والت کوگان" (ایستوود) از آریزونا به نیویورک میآید تا قاتلی فراری را که توقیف شده، بازگرداند، اما قوانین نیویورک با قوانین ایالت او متفاوت است: زندانیاش "رینگرمن" (استرود) بهدلیل مصرف بیش از حد موادمخدر در بیمارستان است و تی اگر مرخص هم بشود، بردنش احتیاج به مراحل اداری زیادی دارد. "کوگان" با "جولی" (کلارک)، یک افسر مسئول آزادی مشروط آشنا میشود و با بلوفزدن "رینگرمن" را از بیمارستان مرخص میکند. در فرودگاه "رینگرمن" به کمک محبوبهاش، "لینی" (استرلینگ) میگریزد. با وجود اخطارهای "ستوان مکالروی" (کاب) از پلیس نیویورک، و لغو مأموریت او از آریزونا، "کوگان" به تعقیب "رینگرمن" میپردازد. بهزودی نیز در دام "لینی" میافتد، اما بالاخره "رینگرمن" را دستگیر میکند و با خود میبرد. حالا "جولی" در فرودگاه برایش دست تکان میدهد...
٭ بلوف کوگان شروع درخشان و پایان ناامید کنندهای دارد. فیلمنامه و گفتوگوها از امتیازهای فیلم هستند. سفر "کوگان" از آریزونا به نیویورک محملی است برای برخورد رودرووی غرب و شرق آمریکا که اغلب در تقابل دو نوع طنز در گفتوگوها جلوهگر میشود و ایستوود نقشش را با خونسردی لذتبخشی ایفا میکند (این سفری است که ویژگیهای انسانی "کوگان" را متجلی میسازد) اما تأکید بیش از حد، ظرافت تماتیک فیلم را خدشهدار میکند (مثلاً نماهای ضدنور "کوگان" برابر آسمان و میان جنگل بتونی شهر، جستوجوی او بهدنبال طعمهاش در میان پارکها و زمینهای چمن و تعقیب نهائی که در آن موتورسیکلت جای اسب را گرفته است). این نخستین همکاری ایستوود با سیگل بود که ادامه پربار و دلپذیری داشت.