غلام، عبدالله و امیر سه یار قدیمی اند كه با مشكلات مختلفی دست به گریبانند. غلام همسری بلند پرواز به نام قدسی دارد. عبدالله كه با پسرش محمد زندگی می كند به یاد همسرش كه از خانه گریخته دایم مشروب میخورد و امیر كه زندگی را با كارگری در لابراتوار فیلمسازی میگذراند دل در گرو عشق مهرو، خواهر غلام دارد، اما مهرو شیفته محمد است. غلام كه در كارخانهای مشغول است، شبی به پیشنهاد مدیرعامل شركت به اتفاق همسرش قدسی برای كار به خانه مدیرعامل شركت میروند. رئیس غلام را برای تهیه تریاك به بیرون از خانه میفرستد و با دوستانش به قدسی تجاوز میكنند. غلام با همیاری دوستانش مدیرعامل شركت را به قتل میرساند و همگی مخفی میشوند. عبدالله نیز در گشت و گذارهای خود به كمك محمد همسر سابقش ثریا خالدار را در محله بدنام شهر مییابد و او را به قتل میرساند. غلام و عبدالله و امیر به همراه محمد و مهرو به زادگاهشان بوشهر میگریزند و در خانه یكی از دوستان شان پناه میگیرند. مهرو و محمد از آنها جدا میشوند و سه دوست در درگیری با پلیس كشته میشوند.