ـ دختری بهنام "مری بروکس" (ولز) در جنگلهای آفریقا به دنبال پدرش، "دکتر بروکس" (وارن)، میگردد که بهدست پیروان "زر، خدای انگشتهای زمردین" اسیر شده است. در این جستوجو مرد میمونی، "تارزان" (کراب) نیز به کمک "مری" میآید...
ـ تارزان بیباک یکی از کوششهای کمپانیهای هالیوودی برای عرضه قهرمانی از دنیای ورزش (کراب، قهرمان شنای ۴۰۰ متر آزاد المپیک) به سینما بود. فیلم، تهیهکننده معتبری مثل لسر را نیز پشت سر دارد که پس از موفق نشدن کراب سراغ جانی وایزمولر رفت و یک رشته از فیلمهای موفق این قهرمان دیگر شنا را تهیه کرد. کار، با تکیه بر سابقه طولانی لسر در سریالسازی، قرار بود بهصورت سریال ساخته شود که بهدلیل شکست تجاری، نخستین قسمت، تنها قسمت نیز میشود. با این همه تمام صحنههای تنهای کراب که مقدمه را تشکیل میدهند، بسیار خوب ساخته شدهاند. صحنهها تشکیل یافتهاند از نماهای مستندی از حیوانات جنگل نماهای دوری از کراب که به کمک فیلتر و قرار دادن او در وسط قاب (قابی که از جنگل، آسمان و کراب تشکیل میشود) فضای وهمآوری را بهوجود میآورند و ارتباطی منطقی را میان "تارزان" و حیاتوحش القاء میکنند. تمام این نماها، در مقایسه با نماهای کوتاه بقیه فیلم، طولانی هستند و به همین دلیل حتی اگر تماشاگر یک فیلم تارزان هم ندیده باشد، موقعیت مرد میمونی را کاملاً خواهد شناخت. به یادماندنیترین صحنه فیلم، آنجا است که "آدم بد" حکایت (که برخلاف سنت، عاشق است) در توصیف معبدی که به آن وارد شده میگوید: "در آفریقا رؤیاها واقعیت پیدا میکنند". فیلم در عینیت بخشیدن به این فکر، بهترین استفاده از جنگل را (البته نه جنگلهای آفریقا، بلکه سن فرناندوی آمریکا) در مجموعه فیلمهای تارزان ارائه میدهد.