ـ یک ـ دست زخمی، یا زخمهای شاعر: شاعر (ریورو) در موقع نقاشی از اینکه در اثرش دهانی واقعی بهوجود آمده که حتی نفس میکشد، یکه میخورد. سعی میکند آن را پاک کند، اما دهان به کف دستش منتقل میشود. صبح روز بعد دستش را بهصورت یک مجسمه (میلر) میکشد، دهان روی آن قرار میگیرد و زندهاش میکند.
دو ـ آیا دیوارها گوش دارند: شاعر متوجه میشود که در و پنجرههای اتاقش ناپدید شدهاند. مجسمه به او توصیه میکند که از راه آینه به "آن طرف" میرود و در راهروی هتلی از سوراخ کلیدها اتاقها را نگاه میکند. در اتاقی در چارچوب تابلوئی مکزیکی مراسم اعدامی را تماشا میکند. در اتاقی در چارچوب تابلوئی مکزیکی مراسم اعدامی را تماشا میکند، در اتاقی دختربچهای را که پرواز میآموزد، در اتاقی موجودی دو جنسی را و در اتاقی اسرار چین را در انتهاء راهرو، شاعر سلاحی بهدست میآورد و خودکشی میکند تا به اتاقش بازگردانده شود و مجسمه را بشکند. با این حال خود به شکل مجسمه درمیآید و در "سینه مونتیه" نصب میشود.
سه ـ نبرد با گلولههای برقی: بچهمدرسهایها در برفبازی از مجسمهای استفاده میکنند که انگار از برف ساخته شده است. یکی از بچهمدرسهایها با اصابت یک گلولهبرقی نقش زمین میشود. چهار ـ بیحرمتی میزبان: میدان مجسمه بهصورت یک صحنه نمایش درمیآید و ایوانها به بالکنهای تئاتر تبدیل میشوند. شاعر و یک زن (شبیه به مجسمه اتاق شاعر) ورقبازی میکنند. شاعر آس دل را پنهان میکند، اما فرشته نگهبانی (بانگا) ظاهر میشود و پس از ناپدید کردن جسد بچهمدرسهای، ورق را رو میکند. با این ترتیب شاعر بازی را میبازد و خود را میکشد. تماشاگرانی که در بالکنها نشستهاند ابراز احساسات میکنند. زن نیز برمیخیزد و مثل خوابگردها راه میافتد و دوباره مجسمه میشود...
ـ نخستین اثر شاعرانه ـ سینمائی کوکتو، پاسخی به سوررآلیستها و نخستین قسمت از سهگانه اورفه (دو قسمت دیگر: اورفه، ۱۹۵۰ و وصیتنامه اورفه، ۱۹۶۰) که با سرمایه دونوآی (ثروتمند هنر دوستی که عصر طلائی لوییس بونوئل را تهیه کرده بود) روی پرده رفت. فیلم، مستندی واقعی است درباره رویدادهای غیرواقعی. در آن از نمادها و معناهای نمادین خبری نیست و کوششی (با استفاده از تمام تمهیدهای سینمائی) بهشمار میآید برای عینیت بخشیدن به رؤیاها و، در واقع، من شاعر که خود کوکتو باشد ("زندگی واقعی را وقتی شروع میکنم که به خواب میروم و رؤیا میبینم").