ـ دو فروشنده دورهگرد (لورل و هاردی) به خانهای مراجعه میکنند. آن دو در اوج تابستان میخواهند درخت کریسمس بفروشند و صاحبخانه (فینلیسن) خریدار چنین کالائی نیست. به زودی دو طرف درگیر میشوند. آرام آرام و به نوبت، فروشندهها خانه را تخریب میکنند و صاحبخانه به اسقاط کردن سواری فروشندهها میپردازد...
ـ از بهترینهای لورل و هاردی و، بیهیچ تردیدی، تاریخ سینما فیلم دو نوع کمدی همان نقش پیشتازی را بهعهده دارد که تولد یک ملت دیوید وارک گریفیث (۱۹۱۵) در زمینه آثار عظیم تاریخی بهعهده داشت. اینجا، در ریتمی نفسبر و بینظیر، اوج استفاده از مایه خودتخریبی/دیگر تخریبی را میبینیم. و واقعاً خود اثر بهقدری کامل است که نیازی نیست تا به دنبال خالق اصلی آن بگردیم معمولاً منتقدان برای استن لورل نقش مهمتری در این رابطه دوگانه (لورل و هاردی) قائل هستند. حتی لیومکری، که شاید طنزآفرینترین کارگردانی باشد که با آنان کار کرده است، میگوید، "لورل یکی از معدود کمدینهای باهوش سینما بود، او میتوانست شوخیهایش را خودش بسازد. لورل صاحب استعداد خیرهکنندهای بود که هاردی فاقد آن بود. لورل تقریباً همه کارهای فیلم را به انجام میرساند و در جزئیترین نکتههای فیلم هم دخالت میکرد، حال آنکه هاردی حتی به زحمت راه استودیوی فیلمسازی را بلد بود" اما نادیده گرفتن هاردی از نظر انتقادی کار درستی نیست، او دستکم برای مرد چاقی که همیشه مورد تمسخر بود، شخصیتی خلق کرد که تاکنون نظیرش دیده نشده بود. شاید این خلاقیت را باید به حساب مکری یا لورل گذاشت، اما هاردی وقاری بچگانه داشت که انکارناپذیر است. باید گفت که در مجموع بازی و منش او خندههای بیشتری نسبت به بدشانسی و بدختیهای لورل موجب شده است. وقتی از خنده رودهبر میشویم، معمولاً به خاطر شیرینکاریهای هاردی است. فیلمهای آنان گواه این است که گاهی حضور به اندازه خلاقیت اندیشه، اهمیت دارد.