ـ "جیکی رابینوویتس" (جالسن) آرزو دارد که در برودوی خواننده جاز بشود، اما پدرش (اولند) که سردسته گروه خوانندگان کنیسه است، اصرار دارد که "جیکی" جای او را بگیرد. این موضوع کشمکشی را بین پدر و پسر دامن میزند و عاقبت "جیکی" با نام "جک رابین" در یکی از نمایشهای برودوی ظاهر میشود. با این همه با شنیدن خبر بیماری پدر، بازمیگردد و او را در بستر مرگ مییابد. سرانجام بار دیگر "جیکی" خود را به صحنه برودوی میرساند و به موفقیت میرسد. در حالیکه مادرش، میان تماشاگران شاهد کار او است..
ـ نخستین فیلم ناطق تاریخ سینما که منشاء تحولی عظیم بود. قصه تا حدی آبکی بهنظر میرسد و گفتوگوها چیزی در حد نوشتههای بچه دبیرستانیها هستند، اما برای نخستین بار بر پرده "شنیده" میشوند. شاید فیلم با معیارهای امروزی، سوزناک و سردستی بنماید، اما تسلط کراسلند در تصویر کردن لوکیشنهای نیویورک، دنیای پرشور مهاجران و عرصه نمایش دیدنی است. جالسن با کلام و آوازش در کانون توجه فیلم قرار دارد. بعدها نسخههای دیگری هم با این مضمون ساخته شدند که هیچیک قابل توجه نبودند.