ـ "چارلی" (چاپلین)، شیشهبر دورهگرد، با پسربچهای (کوگان)که مادرش (پورواینس) او را رها کرده زندگی میکند. پسربچه، شیشه پنجرههای خانهها و مغازههای مردم را با پرتاب سنگ میشکند و برای ناپدری خود کار جور میکند. تا اینکه سرانجام، مادر که خواننده مشهور و ثروتمندی شده به فرزندش برمیخورد. اما حالا "چارلی" و پسربچه حاضر به جدائی از یکدیگر نیستند...
ـ چاپلین شش سال در قاب فیلمهای کوتاه دوحلقهای آزموده شده بود و حالا خود را آماده میدید تا در زمینه فیلمهای بلند با سینمای "جدی" صامت به مقابله برآید. بنابراین معقول بهنظر میآید که مایههای اجتماعی، اخلاقی و حتی احساساتی فیلم، "پررنگ" عرضه میشوند. بهجز این، جنبه شخصی فیلم نیز قابل توجه است. نوع رابطه "چارلی" و پسربچه و بهخصوص شکل صحنهآرائی اتاقی که در آن زندگی میکنند (کار چارلز د. هال) بیتأثیر از خاطرات تلخی که چاپلین از دوران سخت کودکی خود در لندن دارد، نیست. پسربچه، نمونه مینیاتوری خود ولگرد است و همهجا ادای "مرد کوچک" را (در مثلاً زرنگیها، حسابگریها،... و حتی دورهایها در شیوهٔ ابراز احساسات) درمیآورد. با این همه، پسربچه در زمانهای که تماشاگران، آثار کمدی را "پافیلم" آثار جدی به حساب میآورند به موفقیت بزرگی، در سراسر دنیا، دست پیدا میکند و هنوز هم از آثار محبوب چاپلین بهشمار میآید. به یادماندنیترین صحنه فیلم، برخلاف نظر بسیاری از منتقدان در بسیاری از دورهها، صحنه رؤیای "چارلی" است و امتیاز اصلی آن، بازی خیرهکننده کوگان شش ساله است که در بعضی از صحنهها گوی رقابت را از استاد میرباید.