گروهی از عشایر كه در حاشیه كویر مركزی زندگی میكنند تصمیم میگیرند علوفه احشام خود را بدون واسطه دلال های شهر تهیه كنند. در فصل زمستان یكی از عشایر به نام سبحان به شهر میرود و پس از تهیه علوفه با رانندهای ناشی به طرف كویر حركت میكند. سیل حركت آنها را متوقف میكند. تعدادی از احشام از گرسنگی تلف میشوند. برخی از عشایر برای تهیه علوفه به دلال رو میآورند، اما او از فروختن علوفه سر باز میزند. عشایر كامیون را با كمك شترها بیرون میكشند و به محل زندگی خود باز میگردند.