

ـ دختری (سوییت) گرفتار تبهکاران میشود. او به پدر و محبوبش (گراندین) که ه ردو در خدمت راهآهن هستند. تلگراف میزند و تقاضای کمک میکند. در اینجا، پدر و محبوب دختر با یک قطار رهسپار میشوند تا دختر را نجات دهند...
ـ در تلگرافچی لوندیل، تماشاگر با همان طرح روایتی آشنای سرقت بزرگ قطار (ادوین س. پورتر، ۱۹۰۳) روبهرو میشود: ماجراهای برخورد آدمهای خوب و آدمهای بد و در انتهاء، پیروزی خیر بر شر. در حالیکه به ماجراها، مایهای عشقی نیز افزوده شده است. اما اینجا استاد در جهت تکامل الفبای زبان سینما (آنچنان که تا به امروز نیز بتوان از آن استفاده کرد) قدمهای بلندی برمیدارد ـ در صحنههای داخلی یا خارجی دیگر از "خط صحنه" خبری نیست؛ بازیگران دیگر صرفاً در جهت افقی حرکت نمیکنند و ورود و خروج آنان مشاهده نمیشود؛ دوربین فیلمبرداری دیگر در یک نقطه ثابت نشده است؛ صحنهها دیگر فقط تکنمائی نیستند و مجموعه نماهای هر صحنه (مثل پازل) آنگاه که به درستی کنار یکدیگر قرار بگیرند معنا میدهد،... و برای نخستین بار در تاریخ سینما از نماهای درشت در جهت داستانگوئی استفاده میشود ـ مثل نمائی در صحنه اوج فیلم که سوئیت با استفاده از یک آچار فرانسه (بهعنوان اسلحه) دزدان را دستگیر میکند.