انقلاب اسلامی در شرف پیروزی است، در یكی از روزهای درگیری انقلابیون با عوامل رژیم، جوانی مجروح به خانهای پناهننده میشود كه سرپرستش به تاز گی در درگیری با وابستگان رژیم به قتل رسیده است. خانواده غریبه مجروح را میپذیرند و به مداوایش میپردازند، بهزودی آشكار میشود كه غریبه در گریز از تعقیب عوامل فرصت طلب به آن خانواده پناه آورده است. آنها غریبه را از بین خود میرانند، مرد جوان بار دیگر با یاران منحرف خود در گیر میشود و سعی میكند ضمن رهائی از وضعیت آشفته و پوچ گذشته خود را به خانوادهای كه مدت كوتاه در بین شان به سر برده نزدیك كند.