در زمان جنگ ایران و عراق در خرمشهر جنگ خانه به خانه جریان دارد. مرتضی، فرمانده یك گروه پاسدار خواهان یك فروند هلی كوپتر برای رساندن قوای كمكی به خرمشهر است. نماینده بنی صدر، رئیسجمهور و فرمانده كل قوا، با درخواست او مخالفت میكند. مرتضی و افرادش به ناچار با لنج حركت میكنند و یك روز بعد از خرمشهر به منطقه میرسد. او به همراه دو تن از بازماندگان رزمنده شهر عبدالله و صالح، سوار بر بلم از كارون میگذرد و به خرمشهر میرود و نقشه پایگاههای دشمن را تهیه میكند. دشمن از حضور آنان مطلع میشود و صالح و عبدالله را از پا درمیآورد و در پایان با بلم، كه حامل جسد دو هم رزم است باز میگردد.