بچههای آسمان
برای ̎علی̎ و خواهرش ̎زهرا ̎، مشکلی وجود دارد، آنها هر دو از یک کفش استفاده میکنند و ترتیبی فراهم آوردهاند که کسی متوجه این امر نشود. اما به تدریج شرایط برای آنها سختتر میشود. معهذا علی و زهرا تصمیم میگیرند بدون اطلاع پدر و مادر، خود به تنهائی این مشکل را حل کنند. چون بهخوبی اطلاع دارند که پدر علیرغم تلاش بیوقفهاش، امکان تهیهٔ کفش دیگری برای آنها ندار...
برادههای خورشید
̎علی̎ پس از اطلاع از مجروح شدن پدرش در جبهه، عازم مناطق جنگی میشود. یکی از همرزمان پدر او را در این سفر همراهی میکند. آن دو به خط مقدم میروند. پدر به شهادت رسیده است و پیکر او در نقطهای قرار گرفته که امکان دسترسی به آن میسر نیست. علی بین بازگشت به خانه و ماندن در جبهه، ماندن را بر میگزیند وعملیات آغاز میشود.
بزرگ خیلی بزرگ
نویسندهای پا به سن گذاشته، تصمیم میگیرد تا یکی از بزرگترین آرزوهای دوران کودکی خود را برآورده کند. در این راه نوهاش که پسربچهای باهوش و زیرک است، او را همراهی میکند. ارتباط معنوی و عاطفی پدربزرگ و نوه تسلط قدرت روحی انسان بر جسم، موضوع اصلی این قصه است.
تحفه هند
̎حسن̎ که شیفته ̎فرنگیس̎ است هیچ امیدی به ازدواج با او ندارد. او کارگر سادهای در حجره چایفروشی پیر است. صاحب حجره، برای اینکه حسن را یاری داده باشد با سرمایه خود به نام حسن ده صندوق چای سفارش میدهد تا بعداً نیمی از سودش را به حسن بدهد که او چارهٔ کارش کند. اما یک حادثه باعث میشود که ده صندوق، صد صندوق ثبت و عمل شود و وقتی بهای چای بالا میرود، حسن عملاً...
طوفان
سه دوست قدیمی پس از حمله دشمن به محل کارشان در یک سکوی نفتی از یکدیگر جدا میافتند. آنها پس از روزهای سرگردانی در دریا، دوباره در جزیره خارک به یکدیگر میپیوندند و مسئولیت صدور نفت را به عهده میگیرند. آنها پس از روزها سرگردانی در دریا، دوباره در جزیره خارک به یکدیگر میپیوندند و مسئولیت صدور نفت را به عهده میگیرند. آنها برای این کار، هر یک نقشهای جداگانه...
توفان شن
پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، مقامات آمریکائی تصمیم میگیرند علیه ایران اسلامی و انقلاب نوپای آن دست به تجاوز نظامی بزنند. یک مأمور مخفی پنتاگون راهی ایران میشود تا مقدمات این تجاوز را مهیا کند. حمله نظامی آغاز میشود، اما توفان شن صحرای طبس حوادث دیگری را رقم میزند.
مجری طرح: جواد شمقدری
تهاجم
یک گروه خارجی، بعد از شکست در جنگ، با کمک عدهای از عناصر فرصتطلب و وابسته به رژیم گذشته توطئهای را برای تهاجم فرهنگی طرح میکنند. ̎سعید̎ یکی از اعضاء باند در صدد ایجاد رابطه با ̎کمال̎ که دانشجو است بر میآید تا به وسیله او در میان دانشجویان دانشگاه نفوذ کند. وقتی کمال از قصد اصلی این سازمان آگاه میشود، توطئهگران او را در یک حادثه اتوموبیل مضروب میکنند....
جوانمرد
در سالهای قبل از انقلاب، زمان تسلط بیگانگان بر صنعت نفت، در آبادان، ̎توفیق̎ بوکسور بازنشسته و کارگر شرکت نفت، در بحرانیترین موقعیت زندگی خویش قرار گرفته است. او یا باید آینده خود را رقم بزند و یا تن به نابودی کامل بدهد و موفقیت او در گروی مبارزه با ̎براون̎ بوکسور جوان و قهرمان انگلیسی است که ̎طاهباز̎ فرزند توفیق را در مسابقهای از پای درآورده است. ̎عاطفه̎...
حریف دل
̎سعید̎ در حال گذراندن کلاس کنکور است. او دور از چشم خانواده به ورزش ادامه میدهد، چون خانوادهاش با این کار او مخالف هستند. روز آزمون فرا میرسد اما در همان روز هم قرار است مسابقات نهائی برگزار شود و سعید ناگزیر است میان شرکت در آزمون و بازی در مسابقات نهائی یکی را انتخاب کند.
حرفهای
در سال ۱۳۵۶ سرگرد ̎سهراب̎ یکی از مأموران ویژه گارد امنیتی از طرف تیمسار ̎حجت̎ مأمور میشود، خود را به عنوان یک شورشی انقلابی معرفی نماید او فرمانده تیپ ویژه کماندو قم و چند سرباز گارد را ترور میکند تا خود را به نیروهای انقلابی نزدیک کرده و پس از نفوذ، آنها را شناسائی کند. اما دسیسههای تیمسار حجت به همینجا خاتمه مییابد. نقشهٔ بزرگتری در جریان است، دسیسه...
خوش خیال
̎مهدی̎ بعد از مرگ همسرش، دل شکسته و منزوی میشود، اما به زودی بحران مالی او و تنها فرزندش ̎محمد̎ را دچار مشکل میکند. مهدی در برابر پیشنهاد برادرش که محمد را به او بسپارد تا به عنوان فرزند خوانده خود در آورد مقاومت کرده و با کمک ̎ آذر̎ زنی که به تازگی وارد زندگیاش شده، سعی میکند استقلال مالی پیدا کند. اما در اقداماتش شکست میخورد و نهایتاً متقاعد میشود تا...
در سرزمینی دیگر
̎جمعه بای̎ خلبان دورگه تاجیکی الاصل مأموریت دارد مواضع مجاهدین تاجیکی را در مرز تاجیکستان و افغانستان بمباران کند. هواپیمای او پس از انجام مأموریت هدف قرار میگرد و منهدم میشود. جمعهبای با چتر به روی زمین فرود میآید و اسیر مجاهدین مسلمان تاجیک میشود. او در مدت اسارت تحت تأثیر عطوفت اسلامی آنان قرار میگیرد، اما به تحریک ̎الکساندر̎ هم بند روسیاش اقدام به...
دوربین
دوربین شکاری آقا معلم از ماشین میافتد و ̎رمضان̎ آنرا پیدا میکند. ̎عباس̎ که متهم به دزدی شده است با رمضان درگیر میشود و دوربین در این درگیری در رودخانه میافتد. رمضان وقتی آنرا پیدا میکند، میبیند که دوربین شکسته شده است، حال او باید آن را سالم به صاحبش تحویل دهد.
دیپلمات
̎سعید ناصری̎ به عنوان کارمند ساده سفارت ایران در ترکیه، حامل پیام مهمی دربارهٔ رابطه سیاسی ایران و ترکیه است. طی حادثهای، گروهی توطئهگر مدارک شخصی و سیاسی سعید را در فرودگاه استانبول به سرقت میبرند و این آغاز کشمکشی است جدی بین سفارت ایران و پلیس ترکیه از یکسو و توطئه گران از سوی دیگر
راز مینا
در زمان رژیم شاهنشاهی، طی درگیری درون گروهی یک گروه سیاسی، کلیه اسناد و مدارک به دست ̎مینا ̎ میافتد. مینا یک بازیگر معروف سینما است و این اتفاق باعث میشود که امنیت مینا دچار مخاطره شود. حوادث متعدد از او که یک آدمی ساده است، انسانی پخته میسازد.
روزی که خواستگار آمد
̎دشتبان̎ پس از سی سال خدمت بازنشسته میشود. او چون همیشه کار کرده است، حالا نمیتواند بیکار در خانه بماند و از آنجائی که مرد یکدندهای است و همسر لجبازی هم دارد، بین آن دو اختلافاتی بروز میکند و کار به جدائی میکشد، اما مهریه چیزی است که هر کس قادر به فراهم کردن آن نیست، بعلاوه در این شرایط خواستگاری برای دخترشان پیدا میشود.
زن امروز
̎لیلا ̎ که همراه با سه دخترش در یک سفر تفریحی است، از خبر بازداشت ناگهانی شوهر خود، ̎مهرداد̎ مطلع میشود و به تهران باز میگردد. او در تلاش برای یافتن علل بازداشت شوهرش به حقایق تازهای از کار و زندگی خصوصی وی پی میبرد و در نهایت میکوشد با فراموش کردن گذشته، خود به تنهای بار زندگی را به دوش بکشد و فرزندانش را سر و سامان دهد.
سایه به سایه
سروان ̎پویا ̎ فرمانده یک پاسگاه ساحلی است. او در آستانه ازدواج و آغاز زندگی مشترک با یک مسئله جنائی درگیر میشود. یکی از همکارانش به قتل میرسد. او با تلاش و همفکری همسرش موفق به کشف راز این جنایت میشود ولی ضمن پیگیری راز بزرگتری را در مقابل خود میبیند.
سجده بر آب
̎ امیر̎ که خبرنگار و عکاس است، بر اثر انفجار بمب در مراسم عروسی دچار تشنج شده و به بیمارستان انتقال داده میشود؛ ̎ستاره̎ نامزدش، میداند که او به مرور بینائی خود را از دست خواهد داد. با این حال حاضر است با او ازدواج کند. ستاره تلاش میکند تا امیر را برای شرایط آینده زندگی آماده کند. در همین هنگام ̎حبیب̎ برادر ستاره نیز مجروح میشود و به تهران بر میگردد.
سرحد
قاچاقچیان خارجی و ایرانی یک محموله قاچاق را در سیستان و بلوچستان مخفی میکنند. آنها در صدد فراهم آوردن فرصتی مناسب هستند تا بتوانند محموله قاچاق را به خراسان برسانند. یک اتوبوس زیارتی از پاکستان عازم مشهد مقدس است. قاچاقچیان محموله را طی حوادث و نقشههائی در اتوبوس جاسازی میکنند، بدون آن که رانندهٔ آن اطلاع داشته باشد. محموله از مرز پاکستان به سمت مشهد مقدس...
سرزمین خورشید
در آغاز جنگ تحمیلی، بیمارستانی در خرمشهر به محاصره دشمن در میآید. نیروهای داوطلب بسیجی با یک جیپ غنیمت گرفته شده و یک لندرور قصد دارند مجروحان را با یک آمبولانس از محاصره نجات دهند. آمبولانس در مواجهه با تانکهای عراقی از حرکت باز میماند و سرنشینان مجروح آمبولانس فرار میکنند. گروه مهاجر که دکتر ̎کسری̎ و یک امدادگر به نام ̎هانیه̎ در میان آنها است، برای نجا...
سرعت
̎ افشار̎ مدیرعامل یک کارخانه خودروسازی در پی اخراج ̎بهزاد شایقی̎ راننده رالی کارخانه به دنبال بسیجی جانباز ̎ امیر هادیان̎ قهرمان سابق مسابقات اتومبیلرانی است. امیر که سالها است به دلایل خاصی از شرکت در مسابقات کناره گرفته، پیشنهاد افشار را قبول نمیکند.
سفربخیر
̎ اکبر̎ در یزد مغازه شیرینی فروشی دارد و از ازدواج به خاطر دردسر بچهدار شدن گریزان است. ̎ اصغر̎ برادر کوچکتر او صاحب یک فرش فروشی و در اصفهان زندگی میکند و عاشق بچه است و پنج تا بچه قد و نیمقد دارد. اصغر به اکبر خبر میدهد که به اصفهان بیاید تا با دختری که برای او انتخاب کردهاند ازدواج کند.
سفر پرماجرا
̎محسن̎ و ̎ آهی̎ مرد و زنی میانهسال هستند که ازدواج آنها سالها به تأخیر افتاده است. آنها سرانجام تصمیم میگیرند و با یکدیگر ازدواج میکنند و با استفاده از مرخصی اداری عازم شمال کشور میشوند بیخبر این که ساک محتوی دوازده میلیون تومان پول در باربند اتومبیل گذاشته شده است. این ساک را چهار سارق متواری، ضمن فرار از دست مأمورین انتظامی در آنجا پنهان کردهاند.
سلطان
̎ کیومرث̎ (سلطان) که نامش در شناسنامه ̎رضا ̎ است دختری را که مدتها عاشقش بود، به زنی میگیرد. بمب خانه و همسرش را که حامله است به نیستی میبرد. رضا در اتاقی در شهری بیسکنا که روزگاری میدان ترهبار تهران بود با رفیقی به نام ̎ناصر̎ زندگی میکند. ̎عادل̎ پسر رفیقی است که نارنجک دستیهای خوب میساخت و در سال ۵۷ در گوشهای از خیابان تنها و سرد با گلوله در پیشانی...