آفتاب

فرهنگ فيلم‌هاى سينماى ايران

فرهنگ فيلم‌هاى سينماى ايران

نمایش ۱ تا 25 از ۱,۹۹۳ مقاله

نوجوانی به نام ”جمعه“ ، كه در منطقه‌ای كویری با مادرش زندگی می‌كند، پس از سال‌ها دایی‌اش را كه در شهر اقامت داشته ملاقات می‌كند. دایی جمعه برای او صدفی آورده كه جمعه از آن صدای امواج دریا را می‌شنود. مدتی بعد صدف می‌شكند و دایی به جمعه قول می‌دهد كه دریا را به او نشان بدهد تا صدف دیگر از ساحل بردارد. اما به دلیل گرفتاری‌هائی كه برای دایی پیش می‌آید خلف وعده...



پیرمردی یك كارگر نقاش ساختمان را از آبادان به جزیره مینو می‌برد تا خانه اربابش را كه پسر شیخ جزیره و عقل باخته و الكلی است رنگ آمیزی كند. ارباب كه زندگی پررخوتی دارد قادر به همراهی با همسر جوان و نجیبش نیست. زن به رغم این كه معتقد است شوهر زندگی‌اش را تباه كرده برای آسایش او به كمك پیرمرد وضع خانه و مزرعه را رونق می‌دهد. اما به‌تدریج تنهایی اش او را به كارگ...



محمد زمانی به خلاف تذكر نگهبان خط آهن با عبور از ریل به مدرسه می‌رود. او به درس و تذكرهای معلم توجهی ندارد و به همین دلیل معلم او را جریمه می‌كند. مادر زمانی بیمار و بستری است و پسر كارهای خانه را انجام می‌دهد. پدر او كه صیاد است اعتنایی به زن و فرزندش ندارد. مادر محمد می‌میرد و پدرش پس از به خاك سپردن همسر علاقه بیشتری به محمد نشان می‌دهد. پدر می‌كوشد كت نی...



امیرو پسركی ساده و سرشار از جنب و جوش است كه در یك شهر بندری زندگی می‌كند. او آن قدر افسار گسیخته است كه همیشه یك پای دعوای بچه‌های همسن و سال خودش است. عبدالله نوجوانی است همسن امیرو كه پدرش برای آن كه او را به ختنه كردن راضی كند یك سازدهنی به او هدیه می‌دهد. بچه‌های بندر به ساز عبدالله علاقه‌مند می‌شوند و عبدالله در ازای كولی گرفتن از بچه‌ها سازش را به آنه...



ناصر پس از مرخص شدن از زندان به سراغ دوست قدیمی اش خسرو می‌رود. آن دو به همراه جلال تصمیم می‌گیرند تا به یك جواهرفروشی دستبرد بزنند. آنها شبانه نقشه خود را عملی می‌كنند و با سوراخ كردن كف یكی از اتاق‌های مسافرخانه‌ای كه بالای جواهرفروشی است مقداری جواهر می‌دزدند. ابتدا جلال به ناصر نارو می‌زند و بعد خسرو با مضروب كردن جلال كیف حاوی جواهرات را به خانه نامزدش...



اپیزود اول: اُ - منفی در بمباران هوایی یكی از شهرهای جنوب زنی مجروح می‌شود كه برای ادامه حیات به خون گروه اُ - منفی نیاز دارد. فرزند او برای تأمین خون تلاش می‌كند، اما هر بار با مانعی روبه‌رو می‌شود. او در خیابان با انبوهی جوان بسیجی روبه‌رو می‌شود كه عازم جبهه هستند. اپیزود دوم: دریا برای تو جوان رزمنده مجروحی به زادگاهش بازگردانده می‌شود. پزشك برای بهبو...



پرویز، كارگردان تلویزیون، در حال تدارك برنامه‌ای در معرفی تاریخ سینمای جهان است. او در عین حال می‌خواهد نخستین فیلم سینمایی‌اش را بسازد. همسر پرویز مشغول تنظیم رساله‌ای درباره حمله مغول‌ها به ایران است. پرویز برای نظارت بر شبكه سراسری تلویزیون در زاهدان انتخاب می‌شود. همسر پرویز كه با این مأموریت مخالف است قصد دارد همراه او به زاهدان برود. یك شب كه پرویز در...



جوانی مشهور به ممل آمریكائی هدفش سفر به آمریكا است. ممل دوستی دارد كه از آمریكا برایش نامه می‌نویسد و او را به رفتن به آمریكا تشویق می‌كند. ممل با دزدیدن قالپاق اتومبیل و فروش آنها به یك ارمنی به نام سركیس روزگار می‌گذراند. او به كمك سركیس گذرنامه می‌گیرد، اما چون ضامن معتبری ندارد به او ویزا نمی‌دهند. روزی ممل اتومبیل زنی به نام نسرین را می‌دزدد و در آن نام...



قاسم سیاه، كاری جز علافی و خیابان گردی ندارد. او شب‌ها در پارك و زیر صندلی‌های سالن سینما می‌خوابد و خرج توجیبی اش را از مادرش كه كلفت خانه‌ای اعیانی است می‌گیرد. او با دختر توریستی در خیابان آشنا می‌شود كه صبح در مسافرخانه‌ای درجه سه اقامت دارد و صبح روز بعد قرار است به كشورش بازگردد. قاسم دنبال مكان و فرصتی است تا با او تنها باشد، اما موفق نمی‌شود. به ناچا...



جواد، جوان آس و پاسی است كه به دختری به‌نام بتول كه مادرش بیمار است، علاقه دارد. جواد برای تأمین هزینه درمان و عمل جراحی مادر بتول به قصد دزدی به خانه زنی به نام زیبا می‌رود و در آن جا متوجه رابطه زن معروفه‌ای به نام زیبا با مردی به نام خلایق می‌شود كه رئیس انجمن محل است. جواد تصمیم می‌گیرد به جای سرقت، پول مورد احتیاج را از خلایق اخاذی كند. روز بعد جواد به...



قاسم جولایی دانش آموز حدوداً ده ساله شیفته فوتبال است. او به رغم اعتراض مادرش در كوچه به بازی فوتبال ادامه می‌دهد، دیر به كلاس می‌رسد، سر كلاس درباره فوتبال صحبت می‌كند و به قدری شیفته بازی است كه تصمیم می‌گیرد برای دیدن مسابقه‌ای به تهران برود. برای عملی كردن تصمیم‌اش به سی تومان پول احتیاج دارد و برای تأمین آن پول خرجی مادرش را می‌دزدد، بچه‌های خردسال دبست...



سوزنبان پیری سال‌های عمر خود را در منطقه‌ای دورافتاده با همسرش كه برای گذراندن زندگی‌شان در خانه قالیچه می‌بافد زندگی می‌كند. تنها فرزند آن ها به خدمت سربازی رفته و فقط یكبار با گرفتن مرخصی نزد پدر و مادرش می‌آید. شبی را نزد آن‌می‌گذراند و صبح روز بعد به پادگان محل خدمتش بازمی‌گردد. روزی بازرس راه‌ آهن به همراه دو كارمند به محل خدمت پیرمرد می‌روند. چندی بعد...



پسر و دختر جوانی که تنها و سرگردان هستند، با یکدیگر آشنا می‌شوند و برای اینکه رونقی به زندگی بی‌رنگشان بدهند با یاری دو تن دیگر طرح سرقتی را می‌ریزند.



یك چریك به ‌قدرت میزبانی پس از سرقت از بانك از رفقایش جدا می‌شود و با پیكری زخمی خود را به دوست ایام كودكی‌اش سید رسول می‌رساند. سید رسول معتاد است و برنامه‌ های تماشاخانه‌ای در لاله‌زار را اعلام می‌كند و همسرش فاطی بازیگر تماشاخانه است. قدرت در خانه سید پناه می‌گیرد و فاطی از او پرستاری می‌كند. سید تحت تأثیر قدرت، ابتدا در مقابل صاحب‌خانه زورگوی‌شان و عباس...





سعید، كارمند بخش نظارت پرواز فرودگاه، عضو یك گروه جاسوسی است و اطلاعاتی كه به دست می‌آورد در اختیار اعضای گروهش می‌گذارد. مأموران به او بد گمان می‌شوند و مسئولان گروه از او می‌خواهند كه همراه همسر و فرزندانش كشور را ترك كنند. همسر او به رغم میلش همراه فرزندان عازم سفر می‌شود. سعید اطلاع می‌یابد كه هواپیما هدف موشك یك ناو امریكایی قرار گرفته است. او كه خود...



نیر، دختر نوجوان یتیمی كه عمه پیرش عفت از او مراقبت می‌كند از جوانی به نام مرتضی آبستن است. مرتضی جوانی آس و پاس و لاابالی است كه بارها از خدمت نظام متواری شده و بر مدت خدمتش افزوده شده است. او بار دیگر از خدمت می‌گریزد و به زادگاهش بندرانزلی می‌رود و پس از اطلاع از مشكل نیز او را مجاب می‌كند كه سقط جنین كند. آنها به تهران می‌روند تا فرد مناسبی را برای این ك...



مرتضی به مریم، خواهر دوست صمیمی‌اش عزت، علاقه دارد و عزت به دختری به‌نام آذر دل بسته است. عزت به‌تدریج درمی‌یابد كه آذر زنی معروفه است كه برای نصیر و افرادش كار می‌كند. نصیر پس از این كه متوجه رفت و آمدهای عزت و آذر می‌شود افرادش را می‌گمارد تا عزت و مرتضی را تنبیه كنند. مرتضی آذر را با عزت در هتلی روبه‌رو می‌ كند، و عزت از او می‌رنجد. در این اثنا خانواده‌ای...



محمد فیروزكوهی، ممیز مالیاتی وزارت دارایی در اداره متهم به گرفتن رشوه می‌شود. رئیس اداره حكم تعلیق او را صادر می‌ كند. محمد در خانه نیز با صاحب‌خانه و همسرش اعظم درگیری و مشكل دارد. محمد پس از یك دعوای خانوادگی همسرش را كتك می‌زند و با فرزند خردسالش خانه را ترك می‌كند. چند ساعت بعد وقتی محمد به خانه باز می‌گردد اعظم را كه با خوردن قرص اقدام به خودكشی كرده اس...



توجه اصالت، گوینده تلویزیونی، به عکس دختر گمشده‌ای جلب می‌شود که در روزنامه به‌صورت اعلان چاپ شده است. چهره دختر به‌نظر اصالت آشنا می‌آید اما هرچه فکر می‌کند نمی‌داند او را کجا دیده است. اصالت موضوع را با همسرش آسیه در میان می‌گذارد و روز بعد درباره دختر گمشده با دوستانش صحبت می‌کند و آنها تصمیم می‌گیرند آگهی را از تلویزیون پخش کنند. اصالت به نشانی ذکر شده د...



حبیب آقا ظروفچی، كاسب خوش‌نامی است كه در پیرانه سر ازدواج نكرده و زندگی‌اش را وقف مادر و برادر ناتنی‌اش مجید دوكله كرده است. برادر دیگرش كریم، كه پرنده باز است با همسرش زینت سادات و فروغ‌الزمان كه سال‌هاست به پای حبیب آقا نشسته با آنها زندگی می‌كنند. مجید كه به‌دلیل جمجمه بزرگش عقل سالمی ندارد و در مغازه حبیب آقا كار می‌كند و ظروف كرایه را به مجلس عزا و شادم...



پروانه كه خواننده و ستاره مشهور سینما است پس از یك ازدواج ناموفق با مردی به نام كاوه كه دارای همسر و فرزند است رابطه دارد. جوان محصلی به نام بابك كه به سرطان خون مبتلا است، شیفته پروانه است و با نامه پرانی و تمایل برای ملاقات با او علاقه خود را نسبت به وی نشان می‌دهد. آن دو با هم ملاقات می‌كنند و مدتی را با هم در خوشی و بی‌خیالی می‌گذرانند. وقتی پروانه از بی...



علی پدر پیرش را كه در حاشیه شهر زندگی می‌كند برای مداوا به بیمارستان بزرگی به شهر می‌برد. علی و پدر پیرش در بیمارستان دولتی با آقای سامری آشنا می‌شوند. سامری كه از مسئولان تهیه خون بیمارستان است علی را وارد كار خرید و فروش خون می‌كند و برای هر فروشنده خون پنج تومان حق دلالی به علی می‌پردازد. علی چند روزی با وساطت پرستاری به نام زهرا و اسماعیل راننده بیمارستا...



ارباب روستا مالك تنها آسیاب آبادی است و حق اهل آبادی را ضایع می‌كند. او و عواملش از ساخته شدن آسیابی دیگر جلوگیری می‌كنند و از انتقال سنگ آسیاب عظیمی كه سنگ تراش ساخته جلوگیری می‌كند. وقتی عوامل ارباب سنگ تراش را زخمی می‌كنند مرد تازه واردی موسوم به غربتی پیكر زخمی او را به روستا می‌آورد و در صدد مقابله با ارباب و ایادی‌اش برمی‌آید. اهالی از همراهی با او هرا...



دختر جوانی با مادرش در انتهای كوچه بن بستی زندگی می‌كنند. روزی دختر از پشت پنجره متوجه مردی می‌شود كه در ابتدای كوچه با چتر زیر باران ایستاده و به پنجره اتاق او چشم دوخته است. با تكرار این وضع دختر به حضور مرد عادت می‌كند و پس از آشنائی با مرد به او علاقمند می‌شود. روزی برادر دختر كه دائم در سفر است به خانه می‌آید و لحظه‌ای بعد مرد ناشناس هم وارد خانه می‌شود...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۱,۹۹۳ مقاله