اعراب بنى‌کعب

جمعى از اعراب بنى‌کعب که در ساحل اروند رود ساکن بودند و از تعديات والى بغداد به ستوه آمده بودند و سردارى شيخ سلمان (اين نام در منابع به‌صورت شيخ‌سلمان نيز آمده است) از اروند رود گذشتند و در ناحيه فلاحيه (شادگان) خوزستان ساکن شدند. هنگامى که کريم‌خان مشغول انتظام امور غرب ايران بود شيخ سلمان چند زورق فراهم آورد و مدخل اروندرود را در خليج‌فارس بر روى مسافران و کشتى‌هاى تجارتى بست و به‌ويژه براى ابراز مخالفت با والى بغداد و حاکم بصره کشتى‌هاى عثمانى را در دهنه رود توقيف کرد (تاريخ روضةالصفاى ناصري؛ ج۹، ص ۸۰).


در سال ۱۱۷۸ق، وقتى کريم‌خان در سيلاخور بود، سفيرى به‌نام محمدآقاى سلام آقاسى از طرف عمر پاشا، والى بغداد، به خدمت او رسيد (فرامرزي، احمد؛ کريم‌خان و خليج‌فارس؛ به کوشش حسن فرامرزي، ص ۲۸). و پيغام آورد که اگر کريم‌خان بخواهد قبيله بنى‌کعب را که براى والى بغداد مزاحمت‌هائى ايجاد کرده است سرکوب کند، دولت عثمانى با در اختيار گذاشتن کشتى و آذوقه او را يارى خواهد کرد. وکيل با اين پيشنهاد موافقت کرد (تاريخ گيتى‌گشا، ص ۵۵). او بعد از قبول درخواست دولت عثماني، از خرم‌آباد و دزفول گذشت و در اوايل رمضان سال ۱۱۷۸ وارد شوشتر شد و بعد از انتظام امور داخلى لرستان و خوزستان به سرکوبى اعراب بنى‌کعب پرداخت. شيخ‌سلمان چون تاب مقاومت نداشت از دسترس سپاه ايران دور شد و به دريا پناه برد. سپس تلاش کرد که با ايرانيان از در آشتى درآيد؛ به همين منظور، پيکى به نزد کريم‌خان فرستاد و اعلام داشت؛ چنانچه با قبيله‌وى در خاک ايران به راحتى زندگى کند حاضر است مطيع خان زند باشد و حتى پسر خود را به‌عنوان گروگان به دربار کريم‌خان بفرستد. خان زند چون ترک‌ها به تعهدات خود مبنى بر در اختيار گذاشتن کشتى و آذوقه عمل نکردند از تقاضاء شيخ‌سلمان استقبال کرد، عازم شيراز شد و در روز دوم صفر سال ۱۱۷۹ به آن شهر رسيد. کريم‌خان از اين هنگام تا پايان عمر خود (سال ۱۱۹۳) ديگر شيراز را ترک نکرد (فارسنامهٔ ناصري؛ ج۱، ص ۶۰۷-۶۰۸).


کسروى درباره حمله کريم‌خان به اعراب بنى‌کعب مى‌نويسد: ”مى‌توان گفت که خود لشکرکشى کريم‌خان بر سر شيخ‌سلمان جز خطا نبوده؛ زيرا شيخ‌سلمان که با والى بغداد آن خونريزى‌ها را کرده و بدانسان دشمنى در ميانه پديد آمده بود ديگر با کريم‌خان از در ستيزگى و نافرمانى در نمى‌آمد. اگر کريم‌خان کسى نزد او فرستاده فرمانبردارى مى‌خواست شيخ‌سلمان فرمانبردارى نموده. سلمان مرد با خردى بود و به آبادى‌هائى که در قبان و دورق پديد آورده بود علاقه بسيار داشت و با اين حال انتظار دشمنى با کريم‌خان از او نمى‌رفت. تاريخنگار زنديه آشکارا مى‌نويسد ”کعبيان چه در دريا و چه در خشکى پاس ايران را نگاه داشته و به مردم ايران آزار نمى‌رسانيدند. بايد گفت کريم‌خان فريب والى بغداد را خورده و کارى را که از او شايسته نبود انجام داده است (تاريخ پانصد ساله خوزستان؛ ص ۱۴۵).


پس از رفع اختلاف کريم‌خان و قبيله بنى‌کعب، دست شيخ‌سلمان براى عثمانى‌ها و انگليسى‌ها کاملاً باز شد. اينان که هر دو از شرارت اين قبيله به ستوه آمده بودند، با يکديگر همدست شدند و به اتفاق به آن طايفه حمله کردند. قصد آنان اين بود که جهازات از دست داده را از کعبيان بگيرند؛ اما شيخ‌سلمان کشتى‌هاى مزبور را آتش زد و در نزديکى خورموسى شکست سختى را به انگليسى‌ها تحميل کرد. در اين زمان کريم‌خان با اين دليل که قبيله بنى‌کعب از رعاياى ايران هستند، به انگليسى‌ها و عثمانى‌ها، فشار آورد که از خاک ايران خارج شوند. عثمانى‌ها درخواست او را پذيرفتند و از خاک ايران خارج شدند؛ از اين‌رو، زدوخورد انگليسى‌ها با قبيله بنى‌کعب بى‌نتيجه ماند. انگليسى‌ها از بمبئى قواى کمکى درخواست کردند و به‌طورکلى خسارت بسيارى بر آنان وارد شد. کريم‌خان وعده داد اگر قواى انگلستان به او مساعدت کنند که فتنه ميرمهنا را بخواباند، در ازاء خسارتى که قبيله بنى‌کعب بر انگليسى‌ها وارد آوردند، عمال آن دولت مدت دو سال راه آمد و رفت آنان را به دريا مسدود کردند؛ ولى سرانجام به‌دليل کمبود آذوقه از محاصره دست کشيدند. بعد از آن قبيله بنى‌کعب مثل سابق مطلق‌العنان شدند و تا مدت‌ها سنگ‌ راه عثمانى‌ها و انگليسى‌ها و ايرانى‌ها بودند (کريم‌خان زند و خليج‌فارس؛ ص ۳۳).

فتح‌ جزيره خارک و سرکوبى شورش ميرمهنا

ميرمهناى بندرريگي، پسر ميرناصر، از مشايخ بندرريگ بود. او قبل از سلطنت کريم‌خان پدر خود را مقتول ساخت و بعد از آن اعمام و عموزادگان خود را هم يکى بعد از ديگرى کشت و در امور بندرريگ و مضافات آن، فرمانرواى بلامنازع شد و به شرارت و راهزنى در خليج‌فارس پرداخت (کريم‌خان زند و خليج فارس؛ ۳۴).


بار اولى که کريم‌خان بر شيراز تسلط يافت، ميرمهنا را به آن شهر فراخواند و زندانى ساخت. اما ميرزا محمد‌بيگ خرموجى (خرموج مرکز بخش دشتى از توابع بندر بوشهر است). داماد ميرمهنا که از خدمتگزاران صديق وکيل بود و طى جنگ ”خشت“ کمک‌هاى ارزنده‌اى به او کرده بود؛ به شفاعت ميرمهنا پرداخت (فارسنامهٔ ناصري؛ ج۱،ص ۶۰۹).


ميرمهنا به بندرريگ بازگشت و مجدداً بناى شرارت و راهزنى را گذاشت. کريم‌خان بازگشت از خوزستان، اميرگونه‌خان افشار را مأمور سرکوبى وى نمود و ميرمهنا که تاب مقاومت نداشت اموال و اسباب را در کشتى گذاشت و رو به دريا نهاد و جزيره خارکو را تصرف کرد. آنگاه به‌دليل کوچکى اين جزيره به فکر انتزاع جزيره خارک از دست هلندى‌ها افتاد (کريم‌خان زند و خيلج‌فارس؛ ص ۳۵). هلندى‌ها به محض احساس خطر از جانب ميرمهنا از شيخ‌سعدون، حاکم بوشهر، کمک خواستند و او با عده‌اى از تفنگچيان بوشهر به کمک ايشان شتافت. در جنگى که بين دو طرف در کنار جزيره خارکو واقع شد سپاه هلند و بوشهر شکست خورد، تعداد زيادى از سربازان هلندى کشته يا اسير شدند و شيخ‌سعدون به بوشهر بازگشت. ميرمهنا بلادرنگ جزيره خارک را به محاصره و چندى بعد قلعه‌اى را که مرکز عمليات جنگى هلندى‌ها بود تسخير کرد و تلفاتى سنگين به آنان وارد ساخت (از نادر تا کودتاى رضاخان ميرپنج؛ ص ۱۵۲). بنا به گفته نامى‌اصفهانى ”بقيةالسيف با زحمت و مشتق زياد خود را به مأمنى رسانيدند و بعد از اين واقعه بود که نقش هلندى‌ها در خليج‌فارس براى هميشه خاتمه يافت(تاريخ گيتى‌گشا؛ ص ۶۲).


ميرمهنا در سال ۱۱۶۹ ق تأسيسات بازرگانى انگليسى‌ها را در بندرريگ ويران ساخت و با حملات دريائى خود تجارت را در خليج‌فارس مختل و زيان‌هاى بسيارى به بازرگانان انگليسى در بوشهر وارد کرد. بنابراين، براى سرکوبى ميرمهنا علاوه بر ايران دولت عثمانى هم که از ناحيه بصره دچار زيان‌هاى زيادى شده بود و همچنين انگليسى‌ها که تجارت خود را در خليج‌فارس مختل مى‌ديدند اظهار علاقه مى‌کردند (کريم‌خان زند و زمان او؛ ص ۹۶).


کريم‌خان که نمى‌توانست بيش از اين خودسرى‌هاى ميرمهنا را تحمل کند زکى‌خان را مأمور دفع وى کرد و چون براى سرکوبى وى به نيروى دريائى نياز داشت به انگليسى‌ها امتيازاتى داد تا آنان وسايل بحرى و نيروى لازم را در اختيار زکى‌خان قرار دهند؛ ولى انگليسى‌ها عملاً فقط يک کشتى کوچک را در اختيار او قرار دادند که باعث رنجش کريم‌خان و بدبينى وى نسبت به حکام بنادر جنوب و رؤساى عشاير سواحل خليج‌فارس دستور داد کشتى‌ها و سربازان را آماده کنند. در چنين اوضاعى متحدان و ياران ميرمهنا از ترس اينکه به‌کلى نابود شوند تصميم گرفتند رئيس خودش را دستگير کنند و تحويل دهند. موقعى که ميرمهنا در بازار خارک گردش مى‌کرد گروهى به رهبرى حسن‌سلطان وى را مورد حمله قرار دادند؛ اما او با شجاعت خود را به دريا رساند و از طريق کويت به بصره رفت. در بصره مأموران عثمانى او را دستگير کردند و به‌دستور عمرپاشا به قتل رساندند (کريم‌خان زند و زمان او؛ ص ۹۶).


مالکم درباره ميرمهنا مى‌نويسد: اگر متابعانش با او مى‌ساختند شايد تا مدتى مى‌توانست در مقابل قوه‌اى که از خارج رو به جزيره آورده بود مقاومت کند، اما کسانى که با وى بودند از در عناد برآمدند و او مجبور شد به بصره بگريزد (مالکم، سرجان؛ تاريخ ايران؛ ج۲، ص ۲۸۲).


حسن‌سلطان پس از فرار ميرمهنا براى حفظ اموال و ذخاير وى نگاهدارى سُکان جزيره به‌وسيله زکى‌خان از وکيل کسب تکليف کرد. کريم‌خان وى را به شيراز احضار و به لقب خانى مفتخر و به حکومت جزيره خارک منصوب کرد (کريم‌خان زند و خليج‌فارس؛ ص ۳۶).


نامى‌اصفهانى درباره فرار ميرمهنا به بصره و قتل او معتقد است که با آنکه ميرمهنا خيال رفتن به بصره را نداشت طوفان او را به بصره انداخت و مردم بصره که از دست او هزاران رنج و صدمه ديده بودند بر سر او تاخته، وى را اسير و محبوس کردند و به عمرپاشا، والى بغداد، گزارش دادند. عمرپاشا هم دستور قتل او را صادر کرد و به‌طور مخفى وى را به قتل رسانيد (تاريخ گيتى‌گشا؛ ص ۶۲).


اما روايت سرجان مالکم قدرى با نظر مؤلف تاريخ گيتى‌گشاى متفاوت است. او مى‌گويد: ”مجبور شد که به بصره بگريزد و حاکم بصره على‌الفور او را گرفته و به تقل رسانيد و جسد او را به صحرا انداخته، طعمه سگان و عبرت سکان آن بلند ساخت (مالکم، سرجان؛ تاريخ ايران؛ ج۲، ص ۲۸۳).


کريم‌خان قتل ميرمهنا را که فردى ايرانى بود به‌دست مأموران دولت عثمانى دخالت در امور داخلى کشور دانست و به‌شدت به والى عثمانى در بغداد اعتراض کرد (رستم‌التواريخ؛ ص ۱۱۹ به بعد).

تدارک لشکرکشى به عمان

وکيل در سال‌هاى استقرار در شيراز حکومت بندرعباس را به حاجى‌آقا‌محمد ماربينى اصفهانى که مدتى در اصفهان حکومت کرده بود واگذار نمود. وى تلاش کرد جزيره قشم را در اختيار بگيرد؛ اما وقتى با مخالف شيخ‌عبدالله بنى‌معين روبه‌رو شد او را دستگير کرد و به شيراز فرستاد (تاريخ گيتى‌گشا؛ ص۶۶). شيخ‌عبدالله در شيراز مورد لطف و عنايت وکيل قرار گرفت، به‌طورى که سرانجام توانست پسر خود را در دربار زند گروگان بگذارد و خود به جزيره هرمز باز گردد (از نادر تا کودتاى رضاخان ميرپنج؛ ص ۱۵۶).


بندر مسقط و راه دريائى مربوط به آن در سرزمين عمان از مهم‌ترين مسيرهائى بود که اغلب کشتى‌هاى تجارى از آن مى‌گذشتند. برفراز کوه‌هاى مشرف بر اين گذرگاه دريائى که يک فرسنگ طول داشت خوارج عمان توپخانه نصب کرده بودند و هيچ کشتى‌اى بدون کسب اجازه از آنان نمى‌توانست از اين معبر عبور کند. از طرفي، مردم اين ناحيه به‌علت اختلاف مذهبى و تعصب باطنى نسبت به اهل تشيع کينه شديدى ابراز مى‌داشتند (نوائي، عبدالحسين؛ کريم‌خان زند؛ ص ۱۲۶). بنابراين، کريم‌خان براى برقرارى امنيت در سواحل دريائى عمان و جزاير خيلج‌فارس در پائيز سال ۱۱۸۰ق که ناآرامى‌ها شدت بيشترى يافته بود، زکى‌خان را مأمور تسخير سواحل عمان کرد. سردار زند در بندرعباس به تهيه مقدمات لشکرکشى پرداخت. اعراب بنى‌کعب در جمع‌آورى تجهيزات به او کمک کردند. پسر شيخ‌عبدالله هم به همراه زکى‌خان بود. خان زند از والى بصره نيز درخواست کرد که به سپاه ايران اجازه دهد از طريق خشکى خود را به عمان برسانند. اما والى بصره نه تنها برضد ايران همکارى کرد و آذوقه لازم را در به تقاضاى وکيل توجهى نکرد، بلکه با خوارج عمان برضد ايران همکارى کرد و آذوقه لازم را در اختيار آنان قرار داد (نوائي، عبدالحسين؛ کريم‌خان زند؛ ص ۱۲۷). در چنين شرايطى که همه چيز براى حمله آماده بود ظاهراً شيخ عبدالله شايع کردن که دختر زيبائى دارد. زکى‌خان علاقه خود را به شيخ عبدالله اظهار نمود و شيخ هم اظهار مسرت کرد که وى را با عده کمى همراه در جزيره هرمز بپذيرد. پس از دستگير و زندانى شدن زکى‌خان و همراهان وى شيخ‌عبدالله به کريم‌خان پيغام داد که زکى‌خان را فقط در مقابل آزادى پسر خود رها خواهد ساخت (تاريخ روضةالصفاى ناصري؛ ج۹، ص ۱۱۹-۱۲۰).


طبعاً پس از دستگيرى و زندانى شدن زکى‌خان در جزيره هرمز، قشون ايران و کشتى‌هاى جنگى که بدون فرمانده در بندرعباس آماده شروع جنگ بودند، پراکنده شدند و بدين‌ترتيب، سپاه زند در لشکرکشى به عمان ناکام ماند. پس از موافقت کريم‌خان با درخواست شيخ‌عبدلله سردار زند آزاد شد. هنگام ورود او به شيراز وکيل دستور داد تا تشهرش کنند و تمامى اجامر و اوباش و زنان بدکاره شهر را به پيشواز وى فرستند (نوائي، عبدالحسين؛ کريم‌خان زند: ص ۱۲۹).