علىمردان خان وقتى از سپاه زند در نزديکى اصفهان شکست خورد، چون تاب مقاومت در برابر وکيل را در خود نمىديد به جانب دزفول و شوشتر و آنگاه کرمانشاه رفت. او از اسماعيلخان فيلي، والى لرستان و نيز والى هويزه و اعراب بنىلام که به شجاعت و تهور مشهور بودند استمداد جست و برضد کريمخان زند با آنان عهد و پيمان بست. علىمردان خان، متحدان خود را بهوعده ملکگيرى و ايرانمدارى اميدوار و به مقابله و مبارزه با زنديان تشويق و تحريص مىکرد (مجملالتواريخ پس از نادر؛ ص ۱۶۳).
سرانجام علىمردانخان و متحدان وى سيد مجهولالنسبى را با عنوان شاه سلطانحسين ثانى به شاهى برداشتند و خود خان هم سپهسالار لشکر شد. وکيل پس از نبردى ناموفق عليه محمدحسنخان و پس از چندى توقف در اصفهان و انتظام امور شهر به قصد سرکوبى علىمردانخان به جانب غرب حرکت کرد و در نزديکى هارونآباد (اسلامآباد غرب) کرمانشاهان سپاه محمدعلىخان و متحدان وى را به سختى درهم شکست. بدينگونه شاهزاده ساختگى دست يافتن و او را ملتزم رکاب خود ساخت. در اين هنگام آزادخان افغان به درخواست علىمردانخان از آذربايجان بهسوى کرمانشاه حرکت کرد (مجملالتواريخ پس از نادر؛ ص ۱۶۴-۱۶۹). کريمخان مصمم به سرکوبى خان افغان بود ناگزير بود در چندين جبهه نبرد کند.
علىمردانخان پس از مدتى سرگردانى در کردستان و کرمانشاهان به ميان بختيارىهاى چهارلنگ رفت. هنگامى که کريمخان از آزادخان در بروجرد شکست خورد، و محمدخان زند، شيخعلىخان و ديگر سرداران به چمچال و هرسين که محل اقامت عشاير دلفان و خزل بود رفتند، علىمردانخان چند نفر از افسران خود را به همراهى سه هزار سوار به بهانه حمايت از آنان به نزد ايشان فرستاد و آنان را به اتحاد دعوت کرد. افسران اعزامى مأموريت داشتند چنانچه سران زند از پذيرش درخواست خان بختيارى خوددارى کردند آنان را با زور به محل استقرار علىمردانخان ببرند (مجملالتواريخ پس از نادر؛ ص ۲۹۲). سرداران زند با اينکه به علىمردانخان اعتماد نداشتند؛ به ناچار دعوت وى را پذيرفتند. به دستور علىمردانخان به طرزى شايسته از آنان پذيرائى کردند. پس از چندى همينکه خان بختيارى احساس کرد اعتماد سران زند را جلب کرده است به آنها پيشنهاد داد تا نامهاى به کريمخان بنويسند و از وى تقاضا کنند به علىمردانخان بپيوندد.
شيخعلىخان زند که از مقاصد شوم خان بختيارى آگاهى داشت درخواست کرد تا به وى اجازه داده شود خود شخصاً به نزد کريمخان برود و از وى بخواهد تا دعوت خان را بپذيرد. اين پيشنهاد مورد موافقت علىمردانخان واقع شد. چون دو ماه از حرکت شيخ علىخان براى آوردن کريمخان گذشت و خبرى از او نرسيد به پيشنهاد بعضى از بزرگان بختيارى علىمردانخان تصميم گرفت سران زند را به قتل برساند. اما محمدخانزند از طريق يکى از بزرگان بختيارى که با وى سابقه دوستى داشت از جريان توطئه مطلع شد و به مشورت با ساير همراهان پرداخت. آنان تصميم گرفتند قبل از اينکه علىمردانخان فرصت اجراء نقشه خود را بيابد وى را به قتل برسانند. آنگاه هنگام حضور در يکى از مجالس علىمردانخان در فرصتى مناسب ميزبان خود را به قتل رسانيدند. پس از قتل علىمردانخان همه سران زند و ساير زندانيان به اتفاق هم گريختند. تا زمانى که آنان در نواحى بختيارىنشين بودند چند زدوخورد کوچک روى داد که در يکى از آنها سردارى بهنام علىمردانخانزند به قتل رسيد (مجملالتواريخ پس از نادر؛ ص ۲۹۳-۳۰۰).
نامىاصفهانى دربارهٔ شيخعلىخان مىنويسد: از غرايب وقايع و نوادر قضايا اينکه در حالتىکه با تن تنها در بزم علىمردانخان نشسته، رشته الفت و پيوند صحبت پيوسته بود، خنجر دليرى آخته علىمردانخان را مقتول ساخت و به صحت و سلامت از ميان ازدحام بيرون رفته، در کرمانشاهان رخت توقف انداخت (گيتىگشاى زنديه؛ ص ۴۴).