فرارود در عهد هخامنشيان

هرچند يافته‌هاى باستانشناسى مربوط به دوران پارينه سنگي، نوسنگى و مفرغ از قدمت طولانى سرزمين فرارود حکايت دارد۱ دوران تاريخى اين سرزمين از عهد هخامنشيان آغاز مى‌شود. براى اولين بار از فرارود (ماوراءالنهر) با نام ”پَرَدْري“ در کتيبه‌هاى داريوش اول هخامنشى در تخت جمشيد و نقش رستم ياد شده است (فرمان‌هاى شاهنشاهى که به زبانى آريائى (پارسى باستان) نوشته شده ص ۷۹-۷۷).


(۱). براى اطلاع از اوضاع اين سرزمين در دوران ياد شده رجوع کنيد به: خراسان و ماوراءالنهر، ص ۷۸-۴۷ و نيز فرامکين، گرگوار، باستانشناسى در آسياى مرکزي، اغلب صفحات.


ناهموارى‌هاى ناشى از وجود رشته کوه‌ها و نيز رودخانه‌هاى متعدد فرارود را به‌صورت سرزمينى با واحه‌هاى مجزا درآورده است. اين ويژگى اقليمى از قديم موجب ايجاد دولت‌شهرهاى مستقل و اغلب متخاصم و عدم وحدت سياسى در آن ناحيه شده بود، حتى در دوران هخامنشيان که تمامى اين سرزمين به قلمرو آنان پيوست، از آنجا به‌عنوان يک واحد مستقل جغرافيائى نام برده نمى‌شد بلکه سغد، خوارزم و سرزمين سکاها که آن طرف سغد قرار داشت، به‌صورت ساتراپ‌ها (ايالت‌ها)ئى از قلمرو پهناور هخامنشيان مطرح بود (عشقي، ابوالفضل و هادى قنبرزاده، ۷۷-۷۳).


از مهم‌ترين عوامل گسترش مدنيت در ”پردري“ وجود دو رودخانه عظيم جيحون و سيحون و شعب مختلف آنها و نيز رودخانه‌هاى محلى چون رود زرافشان (رود سغد) است. دربارهٔ نام رودخانه‌هاى ياد شده در عهد هخامنشيان آراء متفاوتى وجود دارد و علت آن است که هر رودخانه در مسير خود به‌دليل گذر از مناطق مختلف، نام‌هائى گوناگون مى‌گيرد. براى مثال رود جيحون و شعب آن نام‌هائى چون وخشاب، جرياب (وخاب)، اندريجاراغ (برتنگ)، فارغر (ونج) اخشوا (اخش) و بلبان داشته است (جغرافياى تاريخى سرزمين‌هاى خلافت شرقي، ص ۴۶۳). بار تولد معتقد است که نام باستانى آريائى آمودريا يعنى وخشو (وخشاب) در نام رود وخش (سرخاب) محفوظ مانده است. همچنين به‌نظر مى‌رسد وخاب (=وخ+آب) به معناى آب خوب نيز از نام‌هاى متداول اين رود در عهد هخامنشيان مى‌باشد (ترکستان‌نامه، ج۱، ص ۱۶۹).


رود سيحون (سير دريا) نيز در دوران هخامنشيان نام‌هاى مختلفى داشته که از آن جمله چاچ و گلزريون را مى‌توان نام برد۲.


(۲). در شاهنامه فردوسى (ج۲، ص ۲۵۳) بارها از رود سيحون (چاچ) با نام گلزريون ياد شده است. از آن جمله:


بدآن آب را نام گلزريون بدى در بهاران چو درياى خون


در اين مورد حمدالله مستوفى نيز مى‌گويد: ”و اهل آن ولايت (ماوراءالنهر) سيحون را گل زريون خوانند“ (نزهة القلوب، ص ۲۱۷).


در هر حال علاوه بر کاوش‌هاى باستانشناسى که از وجود شهرها و قلعه‌هاى بسيار، در عهد هخامنشيان و قبل از آن حکايت دارد (علاقه‌مندان به اين بحث رجوع کنند به: خراسان و ماوراءالنهر و باستانشناسى در آسياى مرکزي). در داستان‌هاى اساطيرى شاهنامه فردوسى به نام مکان‌هاى زيادى برمى‌خوريم که گوياى سابقه تاريخى آنها است.


مشهورترين منطقه پردرى (فرادريا) ايالت سغد (سغديانا) واقع در ميان رودخانه‌هاى جيحون و سيحون سرزمين خرم و حاصلخيزى بود که از آب‌هاى رود زرافشان سيراب مى‌شد. اين ايالت داراى شهرهاى متعددى بود و شهر مهم و مرکزى سمرکند (سمرقند) در جنوب ايالت سغد قرار داشت و به گفته استرابون يونانيان آن را ”مرکنده“ مى‌ناميدند۳. سمرقند شهرک‌ها و روستاهاى بسيار داشت که مى‌توان از کريمينه، کشانيه، ديزگ، بنجکث، اشتاخنج و ابغر نام برد (رنجبر، احمد، خراسان بزرگ، ص ۱۸۴-۱۹۴). بخارا نيز از شهرهاى قديمى ايالت سغد بود. البته کلمه بخارا به احتمال زياد از کلمه وهاره که قبلاً نومجکث نام داشت، گرفته شده است. اين شهر را چينى‌ها از ابتداى قرن پنجم قبل از ميلاد با نام نومى (Numi) مى‌شناختند و بعدها در کتب اسلامى به‌نام نومجکث ناميده شد.


(۳). رنجبر، احمد؛ خراسان بزرگ، ۱۶۵-۱۶۰. در همين مأخذ (ص ۱۶۰) آمده است: کند (Kand) از پارسى باستان کنتا (Kanta) و سغدى کنپ (Kanp) به معنى شهر و مشتق از کن (Kan) مى‌باشد.


وجود اشياء مفرغى دليل بر سکونت انسان‌ها در هزاره دوم پيش از ميلاد در آن شهر است (خراسان بزرگ، ص ۴۶-۴۲). بخارا نيز داراى شهرک‌ها و روستاهاى متعدد بود که از آن جمله: بيکند، کش و نخشب را مى‌توان نام برد. فردوسى عقيده دارد بيکند را فريدون، از پادشاهان اساطيرى آريائي، ساخت و در ابتدا نام آن ”کندز“ بود.


جهان جوى پر دانش افراسياب نشسته به کندز به خورد و به خواب
کنون نام کندز به بيکند گشت زمانه پر از بند و ترفند گشت۴


(۴). (شاهنامه، ج۴، ص ۱۲)


خوارزم (در غرب سغد) نيز از ايالت‌هاى بسيار قديمى سرزمين فرادريا بود. براساس داستان‌هائى از شاهنامه فردوسى اين سرزمين در زمان افراسياب (از نسل تور فرزند فريدون) مسکونى بوده است و چنانکه پيش از اين آمد، خوارزم يکى از ساتراپ‌هاى هخامنشى محسوب مى‌شد. اين سرزمين که در جنوب درياچه آرال (خوارزم) و در دو طرف رود جيحون واقع بود، شهرهاى مهمى چون گرگانج، کاث و هزار اسب داشت.


به شيده که بودش نبرده پسر ز گردان جنگى برآورده سر
بدو گفت کاين لشکر سرفراز سپردم تو را راه خوارزم ساز
نگهبان آن مرز خوارزم باش هميشه کمر بسته رزم باش۵


(۵). (شاهنامه، ج۳، ص ۲۰۹)


چغانيان در جنوب شرقى پرادريا، چاچ و سرزمين‌هاى شمال غربى پرادريا و فرغانه در ساحل سيحون عليا از ديگر مناطق پرادريا بودند. گفته شده است که زردشت پيامبر در زمان گشتاسب براى تبليغ دين خويش به فرغانه رفت. مرکز فرغانه شهر اخسيکث بود و از شهرهاى ديگر آن، اوزگند، قبا، اوش و خجند را مى‌توان نام برد (خراسان بزرگ، ص ۲۰۷-۲۲۶).


بنا به نوشته منابع تاريخي، کورش بنيانگذار سلسله هخامنشى چندين بار به ”پردري“ لشکرکشى کرد و عاقبت جان خويش را در نبرد با ماساژت‌ها از دست داد (داندامايف، آ، ايران در دوران نخستين پادشاهان هخامنشي، ص ۱۵۱-۱۳۸).


همچنين داريوش اول قيام سکاها (بين سال‌هاى ۵۲۲-۵۱۸ ق.م) را سرکوب کرد و به دستور وى نام و تصوير سکونخان، رهبر سکاها، بر روى صخره بيستون ثبت شد (خراسان و ماوراءالنهر، ص ۸۲).


درباره دو سده تسلط هخامنشيان بر ماوراءالنهر اطلاعات زيادى موجود نيست، در اين باره بلنيتسکى گفته است:


همين اطلاعات ناچيز گواه بر نفوذ عميق تمدن دوران هخامنشيان در همه زمينه‌ها بر روى زندگى ساکنان آسياى ميانه است. سازمان و تشکيلات ادارى و حکومتى امپراتورى ايران تا آسياى ميانه بسط مى‌يابد، چنانکه ناحيه‌هاى مختلف در داخل ساتراپ‌ها ادغام مى‌شود (خراسان و ماوراءالنهر، ص ۸۲).


هرودوت که اطلاعات تاريخى او در باب فرادريا و اهالى آن ارزشممند است در مورد ارقام قابل توجهى که ساتراپ‌هاى اين منطقه به‌عنوان خراج سالانه به حکومت مرکزى ايران مى‌پرداختند، توضيح داده است علاوه بر آن از همين سرزمين طلا و لاجورد براى تزئين بناهاى پرشکوه هخامنشيان ارسال مى‌شد. براساس گزارش‌هاى هرودت قبايلى از اهالى فرادريا به‌عنوان نيروهاى نظامى در لشکرکشى‌هاى هخامنشيان به سرزمين‌هاى غربى امپراتورى حضور داشتند (خراسان و ماوراءالنهر، ص ۸۳-۸۲).


در سال ۱۸۷۰ م از اين منطقه مجموعه اشياء ارزشمندى کشف شد. از نظر باستانشناسى از چگونگى و شرايط کشف اين مجموعه جالب، هيچ اطلاعى موجود نيست با اين حال به احتمال زياد اين گنجينه در جنوب تاجيکستان و نزديک قباديان (ميکويان آباد کنوني) به‌دست آمده است. اين مجموعه که به‌نام ”گنجينه آمودريا“ و يا ”گنجينه جيحون“ مشهور شد و در حال حاضر در موزه بريتانيا قرار دارد، منبع موثق و گواه صادقى است بر نفوذ تمدن هخامنشى در سرزمين فرادريا (خراسان و ماوراءالنهر، ص ۸۳). علاوه بر آن در ساير مناطق اين سرزمين آثارى ارزشمند يافت شده که معرف نفوذ فرهنگ و تمدن هخامنشى مى‌باشد (خراسان و ماوراءالنهر، ص ۱۰۰-۸۴).

فرارود در روزگار اسکندر و سلوکيان

پس از سقوط سلسله هخامنشى به‌دست اسکندر و قتل داريوش سوم به‌دست بسوس، ساتراپ بلخ، اسکندر به سوى ”فرادريا“ روى آورد. اسکندر در اين سرزمين با مقاومتى سرسختانه روبه‌رو شد و تنها پس از سه سال نبرد خونين بر فرادريا مسلط شد (خراسان و ماوراءالنهر؛ ص ۱۰۰). بنا به نوشته استرابون، اسکندر يونانى در حملات خود به ماوراءالنهر (يونانيان ماوراءالنهر را ترانسوکسيانا (Transoxiana) مى‌ناميدند) شهر سمرقند را ويران کرد (خراسان و ماوراءالنهر، ص ۱۶۴). بلنيتسکى عقيده دارد که در عهد اسکندر و سلوکيان شهرهاى جديدى در پرادريا ايجاد گرديد و همچنين نام‌هاى ”اوکس“ (Oxus) و ”ياکسارتس“ (Jaxartes) را يونانيان به ترتيب بر رودخانه‌هاى جيحون (وخشاب) و سيحون (چاچ) نهادند (گروسه رنه، امپراطورى صحرانوردان، ص ۷۳). از آثار مسير قديم رود جيحون و نيز نوشته‌هاى مورخان يونانى اين نظريه ثابت مى‌شود که در قرن چهارم قبل از ميلاد مقارن با فتوحات اسکندر در آسيا، جيحون به درياى خزر مى‌ريخت، اما زمان تغيير مسير جيحون از درياى خزر به درياى آرال مشخص نيست (جغرافياى تاريخى سرزمين‌هاى خلافت شرقي، ص ۴۸۴) يونانيان همچنين رود زرافشان (رود سغد) را که از سغديانا مى‌گذشت ”پولى تيمتوس“ (Polytimetus) ”گرانبهاتر از همه“ مى‌ناميدند (بخارا دستاورد قرون وسطى ، ص ۱۷).


اينکه اسکندر به ساختن قلعه‌ها و ساخلوهاى نظامى متعددى در آن سرزمين اقدام کرد نشان‌دهندهٔ مقاومتى است که در برابر او شده است. تاريخ‌نويسان ساختمان بسيارى از شهرهاى فرادريا را به‌عهد اسکندر منسوب کرده‌اند، اما اين موضوع واقعيت ندارد. حفارى‌هاى باستانشناسى نشان مى‌دهد که تعداد زيادى شهر و قلعه نظامى قبل از اسکندر در آن سرزمين وجود داشته است، با اين همه به‌طور طبيعى اين حقيقتى است که در زمان اسکندر و جانشينانش شهرهاى جديدى پايه‌گذارى شد (خراسان و ماوراءالنهر، ص ۱۰۱).


در مورد وضعيت سياسى سرزمين فرادريا (فرارود) در اين دوران بلنيتسکى عقيده دارد که به‌جزء ده سال دوران حکومت ديادوک (۳۲۳-۳۱۲ق.م) اين سرزمين تا اواسط قرن سوم پيش از ميلاد بخشى از امپراطورى سلوکيه به‌شمار مى‌رفت و چونان دوران هخامنشى به‌وسيله ساتراپ اداره مى‌شد (خراسان و ماوراءالنهر، ص ۱۰۱).