پيشينه تاريخى
بررسى تاريخ استقرار انسان در کره مسکونى و نحوهٔ تسلط آن بر طبيعت شايد يکى از جالبترين مباحث علم جغرافيا باشد. هميشه تفکر انسان اين بوده که تمام تلاش خود را بهکار برد تا ابتداء بر طبيعت اطراف خود تسلط يابد و سپس هم بر طبيعت و هم بر انسانهاى پيرامون خود مسلط شود. اساساً اين تفکر که جزءِ غرايز بسيار قوى انسان است، موجب بروز افکار سياسى جديد و در نتيجه جنگها شده است؛ زيرا امروزه اعتقاد همگان بر اين است که جنگ در حقيقت يک راهکار سياسى است. چه جنگ اولين راهکار باشد چه آخرين آن، به هر حال در نتيجه پيشرفت فنّاورى امکانات و شرايط بينالمللى و ديگر عوامل در افکار زمامداران بهوجود مىآيد و تقدم و تأخر حملههاى نظامى را مشخص مىسازد. نکته حايز اهميت اين است که تاريخ جنگها از زمان مطرح شدن مالکيت شکل گرفته و بهتدريج بر مقياس و وسعت و نحوه اجراءِ آن افزوده شده است؛ ولى در همه اين اوضاع و احوال يک پديده اساسى نقش خود را به اشکال مختلف حفظ کرده است و آن، شرايط محيط جغرافيائى است که ترکيبى است از انسان و طبيعت و در حقيقت همين موضوع مهم پايه و اساس جغرافياى نظامى ژئواستراتژى در مقياس جهانى هماهنگ ساخته است. کما اينکه در قرن بيست و يکم با مطرح شدن ژئواکونومي، اين مفهوم جديد قبل از هر چيز محدوده خود را با محدودههاى ژئواستراتژيک جديد تطبيق داده است. (منبع:Galtung; Johan; The U.S.A World Hegemohy and Cold War II; pp. 1 - 16)
ولى اغلب مشاهده مىشود که برخى از صاحبنظران پيشرفت فنّاورىهاى نظامى را عاملى در جهت کاهش نقش مفاهيم ژئواستراتژى مىدانند، در حالىکه چنين نيست. وقايع اخير جنگ دوم خليج فارس نشان داد که چگونه فنّاورىهاى نظامي، تحولات سياسى را تحت تأثير قرار مىدهد. همهٔ اين تحولات اين نکته را به ما گوشزد مىکند که اهميت مطالعه مفاهيم ژئواستراتژى در قرن بيست و يکم بهمراتب بيش از قرن بيستم خواهد بود. با اين تفاوت که شيوه مطالعه و کاربرد پديدههاى محيط جغرافيائى متفاوت و متحول شده است. اين نکته حايز اهميت است که ما بايد پديدههاى جغرافيائى را با مفاهيم جديدى بهکار گيريم تا کاربرد واقعى آنها براى ما مشخص شود.
ويژگىهاى جنگ زمينى در قرن بيست و يکم
عوامل زيادى از قبيل دگرگونىهائى که در عرصههاى مختلف در حال پديدار شدن هستند در جنگ زمينى در قرن بيست و يکم تأثير خواهد گذاشت. در اين بحث ما سه عنصر مهم که بيشترين تأثير را بر ارتش و نحوهٔ فرماندهى مىگذارد مشخص و بررسى خواهيم کرد:
اول اينکه سيستم بينالمللى سومين مرحله انتقالى خود را در پاسخ به خاتمه يافتن دوران جنگ سرد پشتسر مىگذارد. ديگر از جهان دو قطبى خبرى نيست و جاى آن را ناامنى و بىثباتى گرفته که البته اين وضع موقتى است. ايالات متحده آمريکا بهعنوان تنها ابرقدرت سعى در نشان دادن نقش و مسئوليتهاى خود دارد و اين در حالى است که بهشدت درگير مسائل و مشکلات داخلي، از قبيل مشکلات اجتماعى و اقتصادى است. در مجموع اين عوامل موجب شدهاند که تغييرى اساسى در استراتژى جهانى رخ دهد. همچنين تهديد جهانى شوروى سابق جاى خود را به بحرانهاى منطقهاى داده است که بهکارگيرى ارتش را در برطرف کردن اين بحرانها از طريق عمليات غيرجنگى از قبيل حفاظت از صلح، تحميل صلح و ايجاد صلح ملزم مىسازد.
دوم اينکه تغييرات زيادى در فنّاورى نظامى بهوقوع پيوسته است که بسيارى از آن بهعنوان انقلاب فنّاورى نظامي ياد مىکنند. اين تغييرات امکان دسترسى به عمق مناطق جنگى را فراهم ساخته و نقل و انتقالات را آسان کرده است. اين پيشرفت فنّاورى موجب بهوجود آمدن پنج دگرگونى مهم شده است که عبارت است از:
۱. ميزان تخريب و ويرانى
۲. حجم و دقت آتش
۳. فنّاورى يکپارچه
۴. تعداد نفرات و تأثير آن
۵. استتار و تجسس
اين پيشرفتها در تاکتيک جنگي، سازماندهي، دکترين نظامي، تجهيزات، ترکيب نيروها، روشهاى فرماندهى و کنترل نيز تأثير خواهند گذاشت، در آينده نيروهاى زمينى کوچک اگر از يک دکترين مناسبى برخوردار باشند، از فنّاورى برتر هم سود بجويند، آموزش صحيح و هماهنگى ديده باشند و از رهبرى انعطافپذيرى برخوردار باشند، مىتوانند آثار بزرگى در صحنه نبرد و در نهايت در اعمال نفوذ سياسي، اقتصادى و فرهنگى حکومت داشته باشند.
تحولات روشهاى فرماندهى جنگى
قبل از هرگونه بحث درباره تغيير روشهاى فرماندهى جنگ زميني، وسعت تغييرات انجام شده بهوسيله استراتژيستهاى سه نسل گذشته آمريکا بايد درنظر گرفته شود؛ زيرا برنامههاى استراتژيکى دوره جنگ سرد که بهمنظور جلوگيرى از گسترش کمونيسم تدوين شده بود ديگر قابل استفاده براى واقعيتهاى جهان کنونى نيست و استفاده از آن برنامهها براى حل مشکلات کنونى معنى و مفهومى ندارد. اين اولين و شايد مهمترين تغييرى است که بر فرماندهى جنگ زمينى تأثير مىگذارد. امروزه ديگر قدرتهاى جهانى به الگوى جديدى بهمنظور آموزش نظامي، تجهيز، بهکارگيرى ابزار، سازماندهى و هماهنگى نيروهاى مسلح نياز دارند، استقلال اقتصادي، مفهوم سنتى موانع و عناصر دفاع استراتژيکم و غيره همگى مواردى هستند که برحسب واقعيتهاى کنونى بايد تجديدنظر شوند. در قرن بيست و يکم بايد عناوينى چون پيشبرد دموکراسي، ثبات منطقهاى و پيشرفت اقتصادى مطرح شوند.
تحولات فنّاورى و جنگ زمينى
با همه پيشرفتى که در فنّاورى هوائى و دريائى صورت گرفته است، هيچ استراتژى نظامى نمىتواند بدون دخالت نيروى زمينى به اهداف عمده خود برسد؛ زيرا اقدام نيروهاى هوائى و دريائى معمولاً غيرمستقيم است و زمانى به تکامل مىرسد که نيروى زمينى نيز وارد عمل شود. بهترين دليل بر چنين ادعائى جنگ متحدان با عراق در خليج فارس بود که از پيشرفتهترين امکانات دريائى و هوائى استفاده شد و متحدان با تکيه بر فنّاورى پيشرفته توانستند حجم زيادى از آتش را در زمانى بسيار کوتاه روى هدف هدايت کنند ولى تا زمانىکه نيروهاى زمينى انگلستان، فرانسه و تفنگداران دريائى آمريکا طبق اهداف تعيين شده اقدام به حمله زمينى نکردند، متحدان به اهداف از پيش تعيين شده، نرسيدند. يکى از تحولاتى که در مسائل نظامى پس از جنگ جهانى دوم پيش آمد، اين است که بهعلت پيشرفت فنّاورى و تغيير مقياسهاى جغرافيائى ديگر هيچ يک از استراتژىهاى سهگانه نظامى (زميني، هوائي، دريائي) بهتنهائى کاربرد ندارند و بهعبارت ديگر نمىتوانند مستقلاً کاملکننده يک استراتژى باشند. بههمين علت امروزه صحبت از استراتژى عمليات مشترک مطرح است. بايد افزود که عوامل طبيعى در جنگ زمينى بيش از جنگهاى دريائى و هوائى مطرح است و با تمام پيشرفتهائى که در فنّاورى حاصل شده است، نقش عوامل جغرافيائى در عمليات نظامى بهويژه براى نيروى زمينى بسيار حائز اهميت است.