سلاح‌هاى جنگ دريائى

هر قدرتى که مى‌خواهد از دريا براى اهداف خود استفاده کند، در بين ابزارهاى نبرد دريائى به کشتى‌هاى سطحى نيازمند است تا سلطه بر دريا را به‌جاى ديگران خود به‌دست گيرد؛ کارى که در تنگه‌ها به کمک زيردريائى‌ها، هواپيماها و مين‌ها انجام مى‌شود.


بزرگ‌ترين نيرو از اين نوع در گروه‌هاى رزمى هواپيمابر دريائى در ايالات متحده آمريکا نگهدارى مى‌شود. هر يک از اين گروه‌ها ”task forces“ شامل يک يا دو ناو هواپيمابر کامل همراه با دست‌کم شش ناو اسکورت با ناوهاى کوچک‌تر ضدزيردريائى و زيردريائى‌هاى تهاجمى دور از مرکز است.


اين ناوهاى هواپيمابر، سوپر کارير ”Super carrier“ ناميده مى‌شوند. اين ناوها رسماً مجهز به نيروى اتمى هستند و از قدرت جابه‌جائى ۸۲ هزار تن و دست‌کم هشت هواپيما برخوردار هستند.


نقش سنتى هواپيماهاى ”کارير“ انجام عمليات از کشتى‌هاى مادر بر فراز درياهاى آزاد بوده است. با وجود اين پروازهاى کامل اين هواپيماها موجب مى‌شود که ناتو عمليات هواپيماهاى در صحنه خود را در سمت جنوبى اسکانديناوى به دو تا سه برابر افزايش دهد.


سوپر کاريرها به‌عنوان قدرت واقعى جهانى معروف هستند و به ايالات متحده امکان داده‌اند که در تمام خشکى‌هاى کره زمين به‌جزء بخش‌هاى داخلى قاره‌ها نفوذ يابد. دريادار گورشکف ”Admiral Gorshkov“ اين ناوهاى هواپيمابر را ستون فقرات امپرياليسم آمريکا ناميده است. سوپر کاريرها نظريه ”هلفورد مکيندر“ را درباره برترى قدرت زمينى در قدرت دريائى مورد ترديد قرار مى‌دهند.


ايالات متحده آمريکا جمعاً دوازده تا پانزده ناو هواپيمابر قابل استفاده دارد که مى‌تواند از آنها يک دوجين گروه‌هاى کاربر تشکيل دهد. تنها ناوگان روسيه که تا حدودى با کاريرها قابل مقايسه است، شامل يک کشتى با قدرت هسته‌اى ۵۶ تا ۷۵ هزار تن است که ”کرملين“ ناميده مى‌شود. مسئوليت اصلى کرملين يا هر ناو مشابه احتمالاً چيزى بيش از جنگ‌افزارهاى ضدزيردريائى‌ ”Anti - Submarine Warfares - ASW“ نخواهد بود و روس‌ها ابزارى که بتواند در درياها از لحاظ کمى و کيفى با سوپر کاريرها قابل مقايسه باشد، در اختيار ندارند.


در عوض، روس‌ها به هواپيماهاى داراى پايگاه زمينى چشم دوخته‌اند تا بيشتر پوشش هوائى بر دريا را براى خود فراهم کند و از وابستگان خارجى و وسعت عظيم سرزمين خود نيز استفاده مى‌کنند تا فرودگاه‌هاى لازم براى آنها مهيا شود. ديگر ناوهاى هواپيمابرِ ناوگان‌هاى دنيا در مقايسه با ناوگان ايالات متحده بسيار کوچکتر هستند. نهايتاً ناوهاى هواپيمابر آمريکائى ويژه تهاجم آبى - خاک با عرشه‌هائى براى هليکوپترهاى نيروبر، نوعى از ناوگان‌هائى هستند که ارزش کشتى‌هاى جنگى آبى - خاکى را کم مى‌کنند؛ کشتى‌هائى مانند ايوان روگوس ”Ivan Rogovs“ روسي، فودرس ”Fudres“ فرانسوى و تاراواى ”Tarawa“ آمريکائي. براى اجراءِ عمليات آبى - خاکى ابزارهاى پيشرفته ديگرى عمل مى‌کنند که از آن جمله هاورکرافت ”Hovercraft“ است که مانند لبدز ”Lebeds“ روسى در درياى بارنتس مى‌تواند هشتاد نفر نيرو يا برابر آن را انتقال دهد. از آن سنگين‌تر و سريع‌تر، اکرانوپلان ”Elranoplan“ روسى است که يک هواپيماى آبى - خاکى است که روى بالشتک‌ هوا که در زير بال‌ها و بدنه آن پنهان است، قرار دارد و روى آب مى‌خزد.


حدود ۸۳ درصد خطوط ساحلى جهان در دسترس هاورکرافت‌ها است و هفده درصد را با ناوچه‌هاى آبى - خاکى متعارف ”conventional landing crafts“ مى‌توان در دسترس قرار داد. با وجود اين حتى در بيشتر ناوهاى مدرن نوعى عدم تجانس بين قابليت تهاجمى و نيروى آبى - خاکى آنها که بسيار کوچک هستند و از قابليت عبورى بهترى برخوردار هستند، وجود دارد. ديگر ناوهاى سطحى جنگى مانند رزمناوها، ناوشکن‌ها و فريگيت‌ها ”frigates“ به‌جاى تسليحات با ظرفيت بار شناخته مى‌شوند. در اين‌زمان تقريباً هر کشتى سطحى براى حمله به کشتى‌ها، هواپيماها و زيردريائى‌ها، سلاح‌هائى دارد. علاوه بر بعضى آمادگى‌ها که براى پذيرش هليکوپتر دارند، معمولاً رزمناوها بيش از پنج هزار تن، ناوشکن‌ها بين سه تا پنج هزار تن و فريگيت‌ها بين هزار تا سه هزار تن بار جابه‌جا مى‌کنند. کشتى‌هاى مخصوص جمع‌آورى اطلاعات، مين‌روب‌ها، ناوهاى کمکي، کوروِت‌ها ”corvettes“، قايق‌هاى گشتى و ناوهاى تهاجمى تندرو ”fast attack crafts“ فهرست واحدهاى سطحى را کامل مى‌کنند.


درست است که دريانوردى به زبان ساده نلسوني، ديگر يک امتياز مهم در جنگ دريائى نيست، اما با وجود دشمنان قديمى ملوانان مانند آبسنگ‌ها (صخره‌هاى آبى - reefs)، کشندها (جزر و مدها) و هواى نامساعد، هنوز در اين ‌زمان نياز است که به رادار و عمق‌ياب انعکاسى ”echo sounder“ توجه شود. درياهاى ژرف، مانع عمليات آبى - خاکى مى‌شوند، هدايت و انتقال را مشکل مى‌سازند و نيز به تخريب سريع و بلندمدت ساختارى مى‌انجامند. ميانگين دوام يک کشتى جنگى تقريباً بيست سال است. اين‌زمان، در مديترانه به کمک خدمات ممتد و پيگير افزايش يافته است ولى براى ناو هواپيمابر در اقيانوس اطلس شمالى کوتاه‌تر شده است.


بنابراين عمل کشتى‌هاى تندرو تهاجمى و کشتى‌هاى گشتى منحصر به عملياتى با برد کوتاه است که در آن از سرعت و واکنش سريع استفاده مى‌شود. نبرد دريائى هنوز براى کشتى‌هاى جنگى سطحى به بزرگى رزمناو اتمى ۲۸ هزار تنى رده کيروف ”Kirov Class“ يا ناوهاى جديد آمريکائى از رده آيوا ”Iowa Class“ جايگاه ويژه‌اى قائل است. نظر به اينکه اطراف جديدترين و مجهز‌ترين ناوها مثل قوطى حلبى چکش‌خورده به‌نظر مى‌رسد، اين زمختى که در آيوا و ناوهاى مشابه وجود دارد، براى آنها در برابر موشک‌ها حفاظت خوبى ايجاد مى‌کند. ناوهاى جنگى آمريکائى و اسکورت‌هاى آنها در گروه‌هاى عمليات سطحى ”surface action groups“ متشکل شده‌اند. سلاح‌هاى عظيم شانزده اينچى اين ناوها که مى‌تواند کارآئى خوبى داشته باشد و همچنين بهره‌مندى آنها از پوشش هواپيماهاى داراى پايگاه زميني، اين ناوها را براى عمليات نزديک ساحل مناسب مى‌سازد.


بسيارى از کشتى‌هاى بارى مى‌توانند چهل تا پنجاه کيلومتر در ساعت بپيمايند؛ حال آنکه سرعت اين کاروان‌ها در زمان جنگ جهانى دوم پانزده کيلومتر در ساعت بود. چنانچه سرعت متوسط ۳۶ کيلومتر در ساعت حفظ شود، يک کشتى بارى مدرن در طول سيزده روز از ايالات متحده آمريکا به اروپا و همچنين از طريق دماغه اميد نيک در ظرف هجده روز به کره جنوبى و طى ۴۴ روز به خليج‌فارس مى‌رسد. گفته مى‌شود بعضى از انواع جديد کشتى‌ها مثل ناوهاى هواپيمابر بارج ”Barge Carriers“ و شناورهاى موتورى مجهز به غلتک حمال رورو ”Ro - Ro“ براى پشتيبانى عمليات آبى - خاکى بسيار مناسب هستند؛ اگرچه طراحى کشتى‌هاى تجارى شکل ويژه‌اى به‌خود مى‌گيرد و کارهاى زيادى لازم است تا اين کشتى‌ها براى اهداف نظامى آماده شوند؛ همچنان که انگليسى‌ها در جنگ مالويناس (فالکلند - Falklands) در ۱۹۸۲ اين موضوع را نشان دادند.