واترنگ . [ رَ ] (اِ) همان بادرنگ باشد. در فصل 27 بندهش (پاره ٔ 23) آمده است : میوه های ماتکور (عمده ) سی گونه است ، ده سرتک (گونه ) میوه است که اندرون و بیرون شاید خوردن چون انجیر، سیب ، واترنگ و ... واترنگ همان ترنج می باشد و اترج معرب آن است . در نامه ٔ «خسرو کواتان وریتک » در فقره ٔ 45 به واترنگ و خارواترنگ (یعنی بادرنگ خاردار) برمیخوریم : «خارواترنگ که اپاک پوست خورنت ». گزارنده ٔ پهلوی اوستا (مفسر اوستا) در روزگار ساسانیان در تفسیر پاره ٔ 28 گوید: «خوردنی ترین میوه ٔ روی زمین چون خرما و خوشبوی ترین آنها چون به و واترنگ ». در اشعار امیر پازواری که به لهجه ٔ مازندرانی است وارنگ جار (= باذرنگزار) به کار رفته است . در افغانستان بارنگ گویند و بالنگ هم که دربسیاری از لهجه های ایران رایج است همین کلمه است .
تا چو بالنگ مربا نشوی ای نارنج
ترش و تلخ ِ تو شیرین نشود، رنجه مشو.