ظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن الحافظبن محمدبن المستنصربن الظاهربن الحاکم بن العزیزبن المعزبن المنصوربن القائم بن المهدی العبیدی ، مکنی به ابی المنصور. مولد او به قاهره روز یکشنبه نیمه ٔ ربیعالاول 527 هَ . ق . به روز وفات الحافظ. بر حسب وصیت حافظ با پسر وی الظافر بیعت کردند و او به سال از همه ٔ فرزندان پدر کوچکتر و پیوسته به نشاط و لعب و لهو سرگرم بود و جز به معاشرت کنیزکان و استماع اغانی به هیچ نمی پرداخت و با نصر پسر عباس وزیر خویش مأنوس بود و نصر و ظافر هر دو در غایت حسن و جمال بودند و عباس به پسر خویش میگفت که تو با این مؤانست ظافر نام خویش تباه کردی و مردمان در حق شما چیزهاگویند و او شبی ظافر را چنانکه کس ندانست پنهانی به خانه ٔ پدر خواند و بدانجا به نیمه ٔ محرم 549 و به قولی پنجشنبه ٔ سلخ محرم همان سال بکشت و ابن خلکان گوید: «خانه ای که ظافر در آن کشته شد امروز مدرسه ٔ حنفیه ٔ معروف به سیوفیهٔ است ». و مرگ او مخفی کرد و تنها به پدر خویش عباس بگفت و گویند عباس او را به کشتن ظافر امر کرده بود و صباح آن شب عباس برنشست و به باب قصر آمد و نمود که برای شغلی مهم دیدار ظافر میخواهد و چاکران مواضعی را که عادتاً ظافر در آن جای ها بیتوته می کرد بازجستند و او را نیافتند و عباس پیاده شد و با کسان خویش به قصر درآمد و به خادمان گفت دو برادر مولای ما را بیرون آرید تا از ایشان پرسیم و جبریل و یوسف دو پسر حافظ را بیاوردند و او پرسید امیر به کجاست ، ایشان گفتند از پسر خویش پرس ، چه او از مابهتر داند. عبداﷲ امر کرد تا گردن هر دو بزدند و گفت قاتل ظافر هم این دو برادر باشند. و رجوع به ترجمه ٔ عیسی بن الظافر ملقب به الفائز و رجوع به ابن خلکان چ فرهادمیرزا ص 82 و طبقات سلاطین اسلام چ اقبال ص 61 وعیون الانباء ج 2 ص 108 و110 و قاموس الاعلام ترکی شود.