جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیان . قفطی آرد: جابربن حیان الصوفی الکوفی از متقدمین در علوم طبیعی است و بخصوص در علم کیمیا ماهر بودو تألیفات بسیار و مصنفات مشهوری در آن علم دارد معذلک بر بسیاری از علوم فلسفی مطلع بوده است و از پیروان علم معروف به علم باطن است که آن مذهب متصوفان مسلمان از قبیل حارث بن اسد المحاسبی و سهل بن عبداﷲ شوشتری و امثال ایشان میباشد. محمدبن سعید سرقسطی معروف به ابن مناط اسطرلابی اندلسی گوید که یک کتابی از جابربن حیان در شهر مصر دیده است که درباره ٔ اسطرلاب تألیف کرده و مشتمل بر هزار مسئله ٔ بیمانند میباشد.(تاریخ الحکماء قفطی ص 190 - 191). ابن الندیم آرد: ابوعبداﷲ جابربن حیان بن عبداﷲ کوفی معروف به صوفی . مردم درباره ٔ او اختلاف کرده اند. شیعه معتقدند که از بزرگان ایشان و یکی از ابواب است و او را از اصحاب جعغر الصادق علیه السلام و از اهل کوفه میدانند و دسته ای از فلاسفه او را از خود میدانند و در منطق و فلسفه مصنفاتی دارد. و زرگران و نقره سازان میگویند که ریاست آنها در آن عصر به وی منتهی شده و کار وی مکتوم بود و در شهرها میگشت و از خوف سلطان در جائی مستقر نمیشد و نیز گفته اند که در زمره ٔ برامکه بود و با جعفربن یحیی مربوط بود و کسانی که این عقیده را دارند میگویند: مقصودش از «سید من جعفر»، جعفر برمکی است و شیعه میگویند مقصودش جعفر الصادق علیه السلام است . و یکی از ثقات اهل صنعت برای من حکایت کرد که او در شارع باب الشام در درب معروف به درب الذهب نزول کرده بود و همین مرد گفت که بیشتر اقامت جابر در کوفه بود و در آنجا بمناسبت پاکی هوا مشغول کیمیاگری بود و همین مرد گفت خانه ای که در آن هاون طلائی که در آن حدود دویست رطل بود یافتند. خانه ٔ جابربن حیان بوده است ، زیرا در آن موضع جز همان هاون چیزی یافت نشد و جائی که برای حل و عقد بنا شده بود و این واقعه در ایام عزالدوله پسر معزالدوله واقع شده است و ابوسبکتکین دستاردار گفت کسی که آن را تحویل گرفت من بودم . و جماعتی از اهل علم و اکابر وراقین گفته اند که این مرد یعنی جابر اصل و حقیقتی ندارد و بعضی از آنان گفته اند که تصنیفی جز کتاب الرحمهٔ نداشته و این مصنفات را مردم تصنیف نموده و به وی نسبت داده اند. ابن الندیم گویداگر شخص دانشمندی بنشیند و خود را برنج بیندازد و کتابی در دو هزار ورق تصنیف کند و پس از آنکه روح و قریحه خود را در تنظیم آن بزحمت انداخته و در نوشتن واستنساخ آن تحمل رنج کرده ، کتاب را بدیگری خواه وجود داشته یا وجود نداشته باشد نسبت بدهد، نوعی نادانی است و هیچکس چنین کاری نمیکند و کسی که ساعتی با علم سر و کار داشته باشد بدین کار تن در نمیدهد. چه فائده و نتیجه ای در این کار متصور است ؟ این مرد بحقیقت وجود داشته و احوال وی آشکار و مشهور است و تصنیفاتش بسیار. وی کتابهائی در مذاهب شیعه دارد که در جای خود آنها را نقل میکنم و کتابهائی در قسمتهائی از علوم مختلفه دارد که آنها را نیز در جای خود در این کتاب ذکر کرده ام . بعضی اصل وی را از خراسان دانسته اند.رازی در کتابهائی که در صنعت تألیف کرده گوید: استاد ما ابوموسی جابربن حیان گفت (۱) ... الخرقی که سکهٔ الخرقی در مدینه منسوب به اوست ، و ابن عیاض مصری ، و اخمیمی ، شاگردان وی هستند.
نام کتابهای او درصنعت : جابر فهرستی بزرگ دارد که شامل تمام مؤلفات وی در صنعت و کتب دیگر است و فهرست کوچکی دارد که تنها شامل مؤلفات وی در صنعت است . و ما تعدادی از کتابهای او را که خود دیده ایم یا اشخاص موثق دیده و برای ما ذکر کرده اند در اینجا می آوریم . از آن جمله است :کتاب اسطقس الاس الاول الی البرامکه . کتاب اسطقس الاس الثانی الی البرامکه . کتاب الکمال هوالثالث الی البرامکهٔ. کتاب الواحد الکبیر. کتاب الواحد الصغیر.کتاب الرکن . کتاب البیان . کتاب الترتیب . کتاب النور. کتاب الصبغ الاحمر. کتاب الخمائر الکبیر. کتاب الخمائر الصغیر. کتاب التدابیر الرائیه . کتاب یعرف بالثالث . کتاب الروح . کتاب الزیبق . کتاب الملاغم الجوانیهٔ. کتاب الملاغم البرانیه . کتاب العمالقهٔ الکبیر. کتاب العمالقهٔ الصغیر. کتاب البحرالزاخر. کتاب البیض . کتاب الدم . کتاب الشعر. کتاب النبات . کتاب الاستیفاء. کتاب الحکمهٔ المصونهٔ. کتاب التبویب . کتاب الاملاح . کتاب الاحجار. کتاب الی قلمون . کتاب التدویر. کتاب الباهر. کتاب التکریر. کتاب الدرهٔ المکنونهٔ. کتاب البدوح . کتاب الخالص . کتاب الحاوی . کتاب القمر. کتاب الشمس . کتاب الترکیب . کتاب الفقه . کتاب الاسطقس . کتاب الحیوان . کتاب البول . کتاب التدابیر. کتاب الاسرار. کتاب کیمان المعادن . کتاب الکیفیهٔ. کتاب السماء: اولی و ثانیهٔ و ثالثهٔ و رابعهٔ و خامسهٔ و سادسهٔ و سابعهٔ. کتاب الارض : اولی و ثانیهٔ و ثالثهٔ و رابعهٔ و خامسهٔ و سادسهٔ و سابعهٔ. کتاب المجردات . کتاب البیض الثانی . کتاب الحیوان الثانی . کتاب الاملاح الثانی . کتاب الباب الثانی . کتاب الاحجار الثانی . کتاب الکامل . کتاب الطرح . کتاب فضلات الخمائر. کتاب العنصر. کتاب الترکیب الثانی . کتاب الخواص . کتاب التذکیر. کتاب البستان . کتاب السیول . کتاب روحانیهٔ عطارد. کتاب الاستتمام . کتاب الانواع . کتاب البرهان . کتاب الجواهر الکبیر. کتاب الاصباغ . کتاب الرائحهٔ الکبیر. کتاب الرائحهٔ اللطیف . کتاب المنی . کتاب الطین . کتاب الملح . کتاب الحجر الحق الاعظم . کتاب الالبان . کتاب الطبیعهٔ. کتاب ما بعدالطبیعهٔ. کتاب التلمیع. کتاب الفاخر. کتاب الصارع . کتاب الافرند. کتاب الصادق . کتاب الروضه . کتاب الزاهر. کتاب التاج . کتاب الخیال . کتاب تقدمهٔ المعرفهٔ. کتاب الزرانیخ . کتاب الهی . کتاب الی خاطف . کتاب الی جمهور الفرنجی . کتاب الی علی بن یقطین . کتاب مزارع الصناعهٔ. کتاب الی علی بن اسحاق البرمکی . کتاب التصریف . کتاب الهدی . کتاب تلیین الحجارهٔ الی منصوربن احمد البرمکی . کتاب اغراض الصنعهٔ الی جعفربن یحیی البرمکی . کتاب الباهت . کتاب عرض الاعراض . و این صد و دوازده کتاب است و هفتاد کتاب دیگر دارد از جمله : کتاب اللاهوت . کتاب الباب . کتاب الثلاثین کلمهٔ. کتاب المنی . کتاب الهدی . کتاب الصفات . کتاب العشرهٔ. کتاب النعوت . کتاب العهد. کتاب السبعه . کتاب الحی . کتاب الحکومه . کتاب البلاغهٔ. کتاب المشاکلهٔ. کتاب خسمه عشر. کتاب الکفؤ. کتاب الاحاطه . کتاب الراوق . کتاب القبهٔ. کتاب الضبط. کتاب الاشجار. کتاب المواهب . کتاب المخنقهٔ. (؟). کتاب الاکلیل . کتاب الخلاص .کتاب الوجیه . کتاب الرغبهٔ. کتاب الخلقهٔ. کتاب الهیئهٔ. کتاب الروضهٔ. کتاب الناصع. کتاب النقد. کتاب الطاهر. کتاب لیلهٔ. کتاب المنافع. کتاب اللعبهٔ. کتاب المصادر. کتاب الجمع.
و این چهل کتاب از هفتاد کتاب است و بعد از آن رسائلی است فی الحجر: اولی ،ثانیهٔ، ثالثهٔ، رابعهٔ، خامسهٔ، سادسهٔ، سابعهٔ، ثامنهٔ، تاسعهٔ، عاشرهٔ و اینها اسم ندارند. و بعد از آن ده رساله است در نباتات از یک تا ده ، و همچنین ده رساله در احجار بهمین ترتیب دارد. بنابراین هفتاد رساله است و علاوه بر هفتاد کتاب مذکور ده کتاب دیگر دارد:کتاب التصحیح . کتاب المعنی . کتاب الایضاح . کتاب الهمهٔ. کتاب المیزان . کتاب الاتفاق . کتاب الشرط. کتاب الفضلهٔ. کتاب التمام . کتاب الاعراض . و بعد از این کتابها ده مقاله دارد که عبارتند از: کتاب مصححات فرثاغورس . کتاب مصححات سقراط. کتاب مصححات افلاطون . کتاب مصححات ارسطالیس . کتاب مصححات ارسنجانش . کتاب مصححات ارکاغانیس . کتاب مصححات امورس . کتاب مصححات ذیمقراطیس . کتاب مصححات حربی . کتاب مصححاتنا نحن .
سپس بیست کتاب باسامی زیر است :کتاب الزمردهٔ. کتاب الانموذج . کتاب المهجهٔ. کتاب سفرالاسرار. کتاب البعید. کتاب الفاضل . کتاب العقیقه . کتاب البلورهٔ. کتاب الساطع. کتاب الاشراق . کتاب المخایل . کتاب المسائل . کتاب التفاضل . کتاب التشابه . کتاب التفسیر. کتاب التمییز. کتاب الکمال والتمام ، و بعد از آن سه کتاب دیگر است که متصل به آنها است : کتاب الضمیر. کتاب الطهارهٔ. کتاب الاعراض .
و بعد از آن هیفده کتاب دیگر بترتیب زیر: کتاب المبدء بالریاضهٔ. کتاب المدخل الی الصناعهٔ. کتاب التوقف . کتاب الثقهٔ بصحهٔ العلم . کتاب التوسط فی الصناعهٔ. کتاب المحنهٔ. کتاب الحقیقهٔ. کتاب الاتفاق والاختلاف . کتاب السنن والحیرهٔ. کتاب الموازین . کتاب السر الغامض . کتاب المبلغ الاقصی . کتاب المخالفهٔ. کتاب الشرح . کتاب الاغراء فی النهایهٔ. کتاب الاستقصاء.
و بعد از آن سه کتاب دیگر: کتاب الطهارهٔ آخر. کتاب التفسیر. کتاب الاعراض .
محمدبن اسحاق گفته است که جابر در کتاب فهرست خود گفته است «که بعد از این کتابها سی رساله تألیف کرده ام که بی نامند و پس از آن چهار مقاله باسامی زیر: کتاب الطبیعهٔ الفاعلهٔ الاولی المتحرکهٔ و هی النار. کتاب الطبیعهٔ الثانیهٔ الفاعلهٔ الجامدهٔ و هی الماء. کتاب الطبیعهٔ الثالثهٔ المنفعلهٔ الیابسهٔ و هی الارض . کتاب الطبیعهٔ الرابعهٔ المنفعلهٔ الرطبهٔ و هی الهواء. جابر گفته است که دو کتاب در شرح این کتابها دارم بنام کتاب الطهارهٔ. کتاب الاعراض .
و بعد از آن چهار کتاب تألیف کرده ام : کتاب الزهره . کتاب السلوهٔ. کتاب الکامل . کتاب الحیاهٔ.
و بعد از آن ده کتاب براساس رأی بلیناس صاحب طلسمات تألیف کرده ام . کتاب زحل . کتاب المریخ . کتاب الشمس الاکبر. کتاب الشمس الاصغر. کتاب الزهرهٔ. کتاب عطارد. کتاب القمر الاکبر. کتاب الاعراض . کتاب یعرف بخاصیهٔ نفسه . کتاب المثنی . و چهار کتاب در مطالب دارد: کتاب الحاصل . کتاب میدان العقل . کتاب العین . کتاب النظم .ابوموسی گفته است سیصد کتاب در فلسفه و هزار و سیصدکتاب (سیصد؟) در علم حِیل ، بر مثال کتاب تقاطر (؟) و هزار و سیصد رساله (سیصد؟) در صنائع مجموعه و آلات حرب . سپس کتاب بزرگی در طب و کتابهای بزرگ و کوچک دیگر تألیف کردم . و در حدود پانصد کتاب در طب مانند کتاب المجسه والتشریح تألیف کرده ام . سپس کتابهایی درمنطق ارسطو و بعد از آن کتاب الزیج اللطیف را در سیصد ورق ، کتاب شرح اقلیدس و کتاب شرح المجسطی و کتاب المرایا را تألیف کردم . و بعد از آن کتاب الجاروف را که متکلمان بر آن رد نوشته اند تألیف کردم . (و این کتاب را بعضی از ابوسعید مصری دانسته اند). سپس کتابهائی در زهد و مواعظ و کتابهای متعدد و نیکوئی در عزائم و کتابهائی در نیرنجات تألیف کردم ، سپس کتابهای بسیاری در خواص اشیاء نوشتم و پس از آن پانصد کتاب در ردّ بر فلاسفه تألیف کردم و سپس کتابی در صنعت نوشتم که معروف به کتب الملک شد و کتاب دیگر معروف به الریاض . (الفهرست ابن الندیم ص 489 ببعد). اسماعیل پاشا فهرست کتب او را چنین آرد: الارشاد فی التعبیر. اسرار العبرانیات . الایضاح فی علم الکاف . روح الارواح فی الاکسیر. علل المعادن . العلم المخزون فی الصنعهٔ. کتاب الاحراق . کتاب الخالص فی الکیمیاء. کتاب الخواص الکبیر. کتاب الرحمهٔ فی الکیمیاء. کتاب السبعین فی الصنعهٔ.کتاب الشعر. کتاب الصافی من الخمسمائهٔ. کتاب العهد.کتاب القمر فی الصنعهٔ. کتاب النخب . منافع الحجر بعدتمام تدبیره . مهج النفوس . نهایهٔالادب . و جز این کتب از تصنیفات او است و عدد کتابهایش را دویست و سی و دو گفته اند. (هدیهٔ العارفین فی اسماء المؤلفین ج 1 ص 249). و زرکلی از کتابهای او مجموع رسائل در حدود هزار صفحه و اسرارالکیمیاء و علم الهیئهٔ و اصول الکیمیاء را یاد کرده است که چاپ شده اند. (الاعلام ج 1 ص 174). ودر معجم المطبوعات کتابهای زیر را از وی ذکر کرده :
1- اسرار الکیمیاء (یا کشف الاسرار و هتک الاستار). از این کتاب جز ترجمه هائی به لاتین چیزی چاپ نشده . و نیز قسمتی از این کتاب به عربی ضمن کتاب شیمی در قرون وسطی در 3 جلد بوسیله ٔ برتلو (۲) طبع شده است .
2- مجموعه ٔ یازده رساله ٔ وی در علم کیمیا به اسامی زیر: 1- کتب البیان . 2- کتاب الحجر. 3- کتاب النور. 4- رسالهٔ الایضاح . 5- کتاب اسطقس الاس . 6- کتاب اسطقس الاس الثانی . 7- کتاب الاسطقس ثالث . 8- تفسیر کتاب اسطقس . 9- کتاب التجرید. 10- کتاب الرحمهٔ. 11- کتاب الملک . چاپ سنگی بمبئی 1892 ص 35.
3- کتاب المکتسب ، که موسوم به نهایهٔ الطلب است با شرح جندقی که بفارسی است و این کتاب در علم کیمیاست چاپ سنگی بمبئی 1307.
و در مفتاح السعادهٔ چنین آمده است : گویند بعضی کسانی که در راه کیمیا تجربه کرده و رنج بسیار برده و گمان داشت که زحماتش بیهوده است دوبیت زیر را بر بعض مصنفات جابربن حیان شاگرد حضرت جعفر الصادق (ع ) نوشت :
هذا الذی بمقاله
غرالاوائل و الاواخر
ما انت الاّ کاسر
کذب الذی سماک جابر.
حکایت شده است که شخصی از یکی از مشایخ این فن خواهش کرد این علم را به وی بیاموزد و سالهای بسیار او را خدمت کرد.پس آن شیخ گفت که از شروط تعلیم این فن آن است که باید آن را به فقیرترین اهل بلد تعلیم کرد. مردی را که فقیرتر از وی در این بلاد نباشد پیدا کن تا به وی یاد دهیم و تو نگاه کن . آن شخص مدتی در طلب چنین مردی بود تا اینکه شخصی را یافت که پیراهن خود را که در غایت کهنگی و کثافت بود با شن و رمل می شست و توانائی خرید یک قطعه صابون نداشت ، پیش خود گفت که من هیچ فقیری را ندیده ام که جز با صابون پیرهنش را بشوید پس آن شیخ را خبر کرد که مردی چنین و چنان یافتم ... و من فقیرتر از او ندیده ام ، آن شیخ گفت بخدا سوگند چنین شخصی که تو میگوئی شیخ ما جابربن حیان است که من این فن را نزد او آموخته ام سپس گریه کرد و گفت : از خواص این فن آن است که هرکس به آن رسید در نهایت افلاس بسر میبرد چنانکه از شافعی نقل شده : که هرکس بوسیله ٔ اکسیر طلب مال کند مفلس میشود. (مفتاح السعادهٔ ج 1 ص 281 - 282). صاحب روضات چنین آرد: شیخ نبیل ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی از مشاهیر متقدمین دانشمندان فنون غریبه مانند: کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا، و سایر علوم سری و جفر جامع و نظائر آن بوده است . و تاکنون در فهرستهای رجال فریقین ترجمه و شرح حال خاص او را نیافته ام ، بلی ابن خلکان مورّخ در شرح حال مولانا الصادق (ع ) آورده که او یکی از ائمه ٔ دوازده گانه مذهب امامیه است . از سادات اهل بیت و بجهت صدق گفتار ملقب به صادق شده و شهرت فضل وی بیش از آن است که ذکر شود و او را گفتاریست در صنعت کیمیا و زجر و فال و شاگرد وی ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی کتابی در هزار ورق تألیف کرده و رسائل جعفرالصادق (ع ) را که پانصد رساله است در آن گرد آورده است - انتهی . و این گفته غریب است . و صاحب ریاض العلماء پس از آنکه شرح حال او را مانند آنچه ما آوردیم ذکر کرده میگوید که حکیم سلمهٔبن احمد مجریطی (مدریدی ) در کتاب غایهٔالحکم پس از آنکه مهارت و استادی ابوبکر محمدبن زکریای رازی را در علوم طلسمات و امثال آن از علوم فلسفی نقل کرده چنین گوید: «اما استاد علی الاطلاق که از متقدمین در این فن است شیخ اجل ابوموسی جابربن حیان صوفی است که کتابهای : المنتخب فی صنعهٔ الطلسمات ، والطلسمات الکبیر، که آن را پنجاه مقاله ساخته ، و المفتاح فی صورالدرج و تأثیراتها فی الاحکام ، و کتاب الجامع، در اسطرلاب علمی و عملی مشتمل بر هزار باب و اندی است و در آن امور عجیبی آورده که هیچکس در این امور بر او پیشی نگرفته است . و همچنین کتاب الکبیر فی الطلسمات که همه ٔ علوم عجیبه را که مورد اختلاف است بیان کرده و پدید آورنده ٔ علم میزان اوست و شایسته است که من [مجریطی ] او را با اینکه همزمان نیستیم استاد خود قرار داده ام ». صاحب روضات گوید: چون مجریطی پس از 350 هَ . ق . میزیست پس جابر قدیمتر از این عصر است . مؤلف «المصباح فی علم المفتاح » در مقدمه ٔ کتاب آرد متقدمین این فن درباره ٔ اصولی که ذکر شد اتفاق دارندولی درباره ٔ شرح و تفسیر کلام قوم اختلاف و افتراق پیدا کرده اند و هرکدام در حدود آنچه از رموز این علم بر ایشان کشف شده است سخن گفته اند. مانند امیر خالدبن زید که تألیفات مفیدی در این فن دارد و بعد از او اوستاد بزرگ جابربن حیان است که بر کسانی که بعد از وی بر این علم اطلاعی یافته اند سمت استادی دارد. لیکن جابر این علم را بطور متفرق در کتابهای زیادی ذکر کرده که اگر کسی بر بسیاری از کتابهایش وقوف یابد، به اندازه ای که قسمت وی باشد رموز این علم بر او کشف خواهد شد. (از روضات الجنات ص 156 و 157). شمس الدین سامی آرد: جابربن حیان ابوموسی ، یکی از مشاهیر حکمای عرب است و در حکم موجد فن کیمیا میباشد، ترجمه ٔ حالش کاملا معلوم نیست بروایتی از اهالی طوس و بروایت دیگر از اهالی حران بود. و بعضی از آنان او را صابئی میدانند و میگویند وی پسر سنان پدر تبّانی است و احتمالاًبسال 160 هَ . ق . درگذشته ، و بیک روایت علم کیمیا را از امام جعفر صادق (ع ) و بروایت دیگر از خالدبن یزیدبن معاویه اخذ کرده . گویند قریب به 500 جلد کتاب تألیف کرده ، پاره ای از این کتابها موجود است و بزبانهای اروپائی هم ترجمه شده . کاتب چلبی دو اثر موسوم به : الخالص و کتاب الخواص ، او را ذکر کرده ، معلوم است که جابر بهرزه طالب کیمیا بود او میخواست معادن و پاره ای از نباتات را بطلا مبدل سازد یعنی ماهیت آنها رامنقلب سازد و این کار باطلی بود ولی در ضمن این عمل اطلاعی از ترکیب و ذوب معادن بدست آورده و راه شیمی یعنی کیمیای حقیقی را مکشوف ساخت و تألیفات بسیار بوجود آورد و لذا مستحق نام موجد کیمیا گردید. بعضی گویند موجد علم جبر هم او بود که بنام خود منتسب ساخته است ولی این ادعا دلیل محکمی ندارد، و پاره ای از اهل تحقیق گویند خود جابر نام موهومی است و چنین شخصی اصلا وجود نداشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
در دائرهٔ المعارف اسلام آمده است : جابربن حیان کیمیادان مشهور. وی در قرون وسطای مسیحی بنام جبر (۳) نامیده میشد و در عربی بنام ابوموسی جابربن حیان الازدی ، نسبتش گاهی طوسی و گاهی طرطوسی ضبط شده است . گمان برده اند که وی از فرقه ٔ صابئین باشد. بهمین جهت است که گاهی کنیه ٔ الحرانی را باو میدهند. وی بعد از دین صابئین برگشته و بدین اسلام گروید. در این دین اخیر دارای تعصب شدید بود. در دوره ٔ نسبهًٔ متأخر لقب صوفی هم باو داده اند از معلمینش خالدبن یزیدبن معاویه (که بسال 85 هَ . ق . / 704 م . درگذشته است ) باید نام برد بهمین جهت هم وی را «عمیدالاموی » و «جعفر الصدیق » می نامند همین امر میرساند که وی متأخرتر از تاریخی است که برای مرگ خالدبن یزید یاد کرده اند. پس باید اشتهار وی را در حدود 160 هَ . ق . یا 776 م . دانست . فهرست حاجی خلیفه او را با برمکیان مربوط میکند. از زندگی وی تقریباً اطلاعی بدست نمیتوان آورد. آنچه مشهور است این است که وی مدتی طولانی در کوفه بسر برد. به فهرست حاجی خلیفه (۴) نمیتوان اطمینان داشت . چه در این کتاب مؤلف برای وی وجود خارجی قائل نشده بلکه او را شخصیتی اساطیری میداند. آثار بسیاری را به جابر نسبت داده اند. آنچه که بزبان لاتینی وجود دارد اگر کتاب «سبعین » را استثناء کنیم بقیه با آثاری که در عرب هست ارتباط ندارد.
این کتابها بطور عموم معرف پیشرفت زیاد در علم کیمیا است . در کتابخانه های اروپا 22 رساله ٔ عربی بنام جابر است پنج تا از آنها بچاپ رسیده است : کتاب الملک . کتاب الموازین الصغیر. کتاب الرحمهٔ. کتاب التجمیع. کتاب الزیبق الشرقی . آراء رسمی و اختصاصی وی در این آثار و مخصوصاً در «کتاب الرحمهٔ» که اصالت آن قطعی است عبارت است از عقیده ٔ «تجسم » و عقیده ای که روح را علت غائی موجودات دانند. دیگر آنکه فلزات را ذیحیات تصور میکند که در سینه ٔ زمین هزاران سال بصورت ناقص مانده (مانند سرب ) و سپس کمال یافته اند (مانند طلا). علم کیمیا برای تسریع این کمال و دیگرگونگی است . عقیده ٔ تولید مثل ، ازدواج ، اشباع و تربیت را درباره ٔ فلزات اعمال کرده اند. همچنین عقیده ٔ مرگ و زندگی تابع همین امر است . جوهرهای ثقیل و زمینی نسبت به جوهرهای لطیف و سبک «میت »اند و تمام اجسام شیمیایی دارای روح و جسم میباشند: قسمتی از آنها روحی و قسمتی مادی است . عمل کیمیا عبارت است از جدا کردن و منزه ساختن هریک از آنها و رساندن روح متناسب به هریک از اجسام . سنت غربی به جابر اکتشافات بسیاری را در شیمی نسبت داده است از آن جمله درباره ٔ: تیزآب ، جوهر گوگرد، جوهر شوره و نیترات دارژان ؛ اما هیچیک از این اکتشافات در نوشته های عربی که بنام وی آمده است وجودندارد و فقط در نوشته های لاتینی متعلق به اواخر قرن سیزدهم میلادی ثبت شده است .
و پل کراوس در ذیل دائرهٔ المعارف اسلام درباره ٔ وی چنین آرد: جابربن حیان الازدی الکوفی . نوشته هائی که در ادبیات عرب بنام آثار جابربن حیان شاگرد امام ششم شیعیان جعفر الصادق (متوفی بسال 148 هَ . ق .) معرفی شده مجعول است . قدیمترین شواهدی که حاکی از وجود آنهاست از یک سو آثار کیمیاوی معروف ابن اُمیل (حدود 350) و ابن وحشیه ٔ جاعل (حدود 350) است و از سوی دیگر فهرست ابن الندیم میباشد. اطلاعاتی که در فهرست ابن الندیم آمده بکمک نسخ خطی محفوظ و نیز یادداشتهای مربوط بمآخذ و منابع که در نوشته های خود جابر یاد شده است میتوان بخش عمده ای از مجموعه ٔ آثار جابر را از نو پدید آورد. این آثار بمجموعه های بسیار تقسیم شده است که مهمترین آنها عبارتند از: 112کتاب در باب آزمایشهای نامرتب در اعمال کیمیا با توضیحات بسیاری در خصوص کیمیای قدیم ذیسموس (۵) ذیمقراط (۶) هرمس (۷) آغازیمون (۸) و غیره . هفتاد کتاب مشروح منظم در اصول عقاید کیمیای جابر، 144 کتاب یا «کتب الموازین » در بیان مبانی نظری فلسفی کیمیا و همه ٔ علوم مکنونه .پانصد کتاب شامل مقالات جداگانه که در آنها در بعضی مسائل «کتب الموازین » تعمق بعمل آمده است . این چهار مجموعه حاکی از مراحل تدریجی بسط اصول جابری و تکوین مجموعه ٔ کیمیا میباشد. بر این مجموعه مجموعه های مختصر بسیار دیگری را که در کیمیا بحث میکنند، یا شرح آثار ارسطو و افلاطون و نیز رسالاتی در فلسفه و نجوم و احکام و حساب و موسیقی ، طب ، سحر و بالاخره نوشته های دینی را باید افزود. این ادبیات وسیع که محتوی مجموعه ای از علوم قدیم که در دوره ٔ اسلامی اقتباس شده است نمیتواند از آثار مؤلفی واحد باشد و همچنین نمیتواندکه از نیمه ٔ دوم قرن دوم هجری پیشتر برود. همه ٔ قراین میرساند که این مجموعه در اواخر قرن سوم یا آغاز قرن چهارم تنظیم شده است . نوشته های جابر در مرحله ٔ اول مربوط بتاریخ دینی است همانطور که کیمیاگران باستانی که آثار آنان بما رسیده به معرفت مسیحی توجه داشته اند جابر نیز در روش علمی خود معرفت اسلامی را داخل کرده است . این معرفت همان معرفت ابتدائی که ناشی ازاصول عقاید شیعه است و در قرن اول و دوم تدوین شده نمیباشد و نیز از مطالبی که نویسندگان مسلمان در باب کفر و زندقه نوشته اند و آن را بما معرفی نموده اند ناشی نمیباشد. بلکه بیشتر مربوط بنحله ٔ ترکیبی گنوسی (۹) است که نزد غلات شیعه در اواخر قرن سوم معمول بوده و بافکار سیاسی انقلابی ارتباط داشته و حتی موجودیت اسلام را بخطر افکند. جابر مبشر ظهور قریب امام جدیدی است که ناسخ شریعت مسلمین خواهد شد و بجای الهامات قرآنی روشنایی علوم و فلسفه ٔیونانی را جایگزین خواهد کرد. اصول عقاید «مجموعه ٔ جابری » مبنای این الهام جدید است که کاملاً معنوی و روحانی است و معرف آن ائمه ٔ علوی میباشند. از نظر اصطلاحات دینی جابر به قرامطه نزدیک است . (قرامطه که از سال 260 توسعه و انتشار یافتند. در آثار جابر ذکر شده اند) امام بلقب ناطق خوانده میشود در مقابل صامت ، درجات دینی نظیر همان درجاتی است که نزد قرامطه و اسماعیلیه ٔ فاطمی (باب ، خواجه [ خوجا ] داعی ، مطلق ، سابق ، تالی ، لاحق و غیره ) معمول است . اصول عقاید مخالفین امام مفصلاً شرح شده است . تاریخ دنیا بنا بر تنزیلات پیاپی به هفت مرحله تقسیم میشود که وحی امام جابری آخرین آنهاست . و همچنین ائمه ٔ مسلمانان که پس از علی (ع ) تا قائم جدید متعاقب هم آیند هفت تن اند: حسن ، حسین ، محمدبن حنفیه ، علی بن حسین ، محمدبن باقر، جعفر صادق ، اسماعیل (محمدبن اسماعیل ، قائم جدید) بعکس عقیده ٔقرامطه و اسماعیلیه ، علی (ع ) یکی از ائمه ٔ هفتگانه محسوب نمیشود او صامت است . الوهیت مخفی است و مافوق ناطق میباشد و ائمه ٔ هفتگانه مظاهر حلول ارضی وی محسوب میگردد.
بدین طریق اصول عقاید جابر شبیه به اصول عقاید نصیری است و مانند نصیریان معتقد بسه موجود الهی هستند که عبارتند از عین (علی )، میم (محمد)، سین (سلمان ) و سین در نزد جابر بالاتر از میم است . در عقیده ٔ مورد بحث امام را ماجد، یا یتیم خوانند و آن تجلی مستقیمی است از عین و بر میم و سین غالب است . در معتقدات مزبور مانند همه ٔ غلات شیعه و مخصوصاً نصیریه عقیده به تناسخ (اصطلاحات تناسخ ، ادوار، اکوار، نسخ ، فسخ ، رسخ ، مسخ ) پذیرفته شده است . مرحله ٔ دوم آثار جابر مسائلی را در باب تاریخ علوم اسلامی مطرح میکند. مجموعه ٔ اصول عقاید مزبور به تحقیق مقررات و نظامات ذیل میپردازد: کیمیا (که همیشه در مرحله ٔ اول قرار دارد) طب ، علم احکام ، سحر، (طلسمات ) بحث در خواص اشیاء و تکوین موجودات حیه . اطلاعات ما در باب اصول و مقررات مربوط بعلوم قدیمه کامل نیست معهذانوشته های جابر اجازه میدهد که جهات مفید علوم یونانی را که تاکنون بنظر میرسید ازبین رفته باشند، احیا کنیم . کیمیای مکتب جابری اساساً از همه ٔ مطالب مربوطبه کیمیای قدیم مشخص است . این مکتب عمداً از کنایات هرمسی (۱۰) که از منشاء مصری است و در قدیم توسط نوشته های ذیسموس (۱۱) و دیگران معرفی شده و در اسلام توسط بسیاری از کیمیاشناسان مانند ابن اُمیل (۱۲) طغرائی جلدقی و غیره مورد بحث قرار گرفته احتراز دارد. کیمیای جابر علمی تجربی است که بر فرضیه ای فلسفی بنیاد نهاده شده است . این فرضیه ٔ فلسفی عمدهًٔ از فیزیک ارسطو نشأت یافته است . جابر چنانکه ترجمه های حنین بن اسحاق [ متوفی 260 ] و مکتب او نشان میدهد تمام آثار ارسطو و همچنین شرح اسکندر افردویسی (۱۳) ، تمیستیوس (۱۴) ، سینپلیقیوس (۱۵) ، فرفوریوس (۱۶) و دیگران را می شناخته و ذکر کرده است . بعلاوه آثار افلاطون ، تئوفرسطس (۱۷) ، جالینوس ، اقلیدس ، بطلمیوس ، ارشمیدس و غیره یاد شده ، در میان این آثار نوشته های بسیاری است که اصل یونانی آنها از میان رفته است . هیچ اثر کیمیاوی در عهد اسلامی باندازه ٔ آثار جابر شامل اطلاعات وسیع مربوط بادبیات قدیم و حاوی معلومات دائرهٔالمعارفی نیست . آنها در این موضوع نزدیک به رسایل اخوان الصفا که از همان سرچشمه ناشی شده اند میباشد. اصطلاحات فنی که جابر بکار برده بدون استثنا همانهائی است که بوسیله ٔ حنین بن اسحاق ترجمه شده است همین هم دلیلی است براینکه تاریخ تدوین مجموعه ٔ مزبور را نمیتوان از اواخر قرن سوم پیشتر برد. اصل عمده ٔ علم جابر میزان (ترازو) است . این اصطلاح حاکی نظرات مختلف است و نحله ٔ ترکیبی علمی جابر را کاملا نشان میدهد، میزان بمعانی ذیل است :
1- وزن مخصوص (۱۸) . 2- «استاسموس » (۱۹) کیمیادان باستانی که معرف مقیاس اخلاط و امتزاج مواد است .3- مطالعه ٔ نظری در باب الفبای عرب و رابطه ٔ آنها با چهار مزاج (گرم ، سرد، مرطوب ، خشک ) این «میزان الحروف » تنها در مورد همه ٔاشیاء موجود در عالم سفلی بکار نمیرود بلکه همچنین در مورد اشیاء عالم مابعد الطبیعه نیز استعمال میشوداز قبیل : ادراک ، روح عالم ، ماده ، مکان ، زمان . جابر این روش خود را از طرفی از حکمت فیثاغورسیان جدید و از طرف دیگر از نظرات شیعه راجع به جفر اقتباس کرده است . 4- همچنین «میزان » مبنای عالی مابعد الطبیعه بشمار میرود و آن مظهر مونیسم (۲۰) علمی جابر است و در این مورد جابر مخالف اصول ثنویت مانویان است . نظرات افلاطونیان جدید در باب واحد در این مورد بی اثر نبوده است . 5- «میزان » از تأویل مطالب قرآن در خصوص ترازوی روز قیامت نشأت یافته است . این نظر علمی نیز در معرفت اسلامی وجود دارد و توسطهمان است که جابر روش علمی خویش را با اصول عقاید دینی خود پیوند داده است و بنظر می آید که آثار جابر رابطه ٔ نزدیکی با شرک علمی مکتب حرانیان داشته باشد. در بعضی مسائل مابعدالطبیعه جابر صریحاً بعقاید صابئین توجه داشته است . مآخذ مستقیم روش علمی جابر عبارتند از نوشته های اپولونیوس (بلیناس ) طوانه یی (۲۱) (کتاب سرالخلیقه و غیره ). و آنها آثار مجعولی هستند که طبق قول محمدبن زکریای رازی درزمان مأمون خلیفه تدوین شده اند و از بهترین منابع برای آشنایی به ادبیات «حرانی » محسوب میشوند. جابر اعلام میدارد که علمش را از استادش جعفر صادق (ع ) فرا گرفته است و تمام اطلاعات وی بدین «معدن حکمت » منتهی میشود و خود وی فقط مدون نوشته های مزبور است . مقام جابر در سلسله مراتب مذهبی بلافاصله بعد از امام قرار دارد. علاوه براین جابر در زمره ٔ استادان خود نام عده ای را ذکر میکند از جمله «حربی حمیری »، یک راهب ، مردی بنام «اُذن الحمار» از جمله ٔ معاصران جعفر(ع ) و از برامکه کسان ذیل نام برده شده اند: خالد، یحیی و جعفر، که جابر بسیاری از رسایل خود را بدانان اهدا کرده است و همچنین باید از اعضای خاندان شیعی «یقطین » را اسم برد. کلیه ٔ این اطلاعات مربوط به قلمرو اساطیری است و نوشته های او با یکدیگر از لحاظ معنی تضاد صریح دارند. از طرف دیگر یکی از شاگردان جعفر(ع ) بنام جابربن حیان در هیچیک از کتب شیعه دیده نشده است ، و بنظر می آید که از ابداعات محض باشد. بخوبی دانسته میشودکه چرا نویسندگان این آثار را بشاگرد جعفر نسبت داده اند و او غالباً در کتب شیعه بعنوان معرف علوم یونانی و مخصوصاً علوم مکنونه شناخته شده است . بعلاوه جعفر(ع ) پدر اسماعیل هفتمین امام (۲۲) است که ظهور وی در نوشته ها اعلام شده است . ابن الندیم در فهرست خود گوید که در زمان وی شیعیانی بوده اند که در اصالت نوشته های مورد بحث شک داشتند. فیلسوف و عالم ، ابوسلیمان منطقی سجستانی (متوفی حدود 370 هَ. ق .) در تعلیقات خود توضیحی داده است که طبق آن وی میبایست شخصاً مؤلف آثار منسوب بجابر را شناخته باشد. منطقی وی را بنام الحسن بن النکد الموصلی یاد میکند. ما بهیچوجه دلیلی نداریم که در صحت این اطلاعات تردید کنیم هرچند که مطمئناً نوشته های جابر آثار نویسنده ٔ واحد نیست و هرچند مجموعه ٔ آثار جابر قبل از اینکه بشکل کنونی درآید دوره ٔ تکاملی را طی کرده بود... نوشته های جابر نفوذ فوق العاده ای در توسعه ٔ کیمیای متأخر عرب داشته است . کلیه ٔ مؤلفین متأخر از آنهایاد میکنند و پاره ای توضیحات نیز بر آنها افزوده اند. کتب بسیاری از این مجموعه به لاتینی ترجمه شده است .مع هذا نوشته های مشهور منسوب به جابر پادشاه عرب (۲۳) جز تصرف متأخر یک مؤلف لاتینی قرن سیزدهم میلادی نمیباشد. (ترجمه از ذیل دائرهٔ المعارف اسلام صص 56 - 57). محمود عرفان درباره ٔ صاحب ترجمه چنین آرد: جابربن حیان بن عبداﷲ کوفی طرطوسی ، مکنی به ابوموسی معروف به جابر صوفی ، شیمی دان معروف اسلامی است که درباره ٔ وی اختلاف زیاد است ، برای اینکه اختلاف آراء درباب او و ترجمه ٔ صحیح احوالش معلوم شود، پاره ای از تحقیقات مختلفی که راجع به زندگانی وی بعمل آمده در زیر می آوریم :
1- ماهیت تاریخی او - شاید ابوعبداﷲ یا ابوموسی (۲۴) جابربن حیان بن عبداﷲ در تاریخ عصر علم عربی مشهورترین اشخاص باشد. چه نام وی از حیث شهرت و از حیث اثر نافع در ردیف رهنمایان تمدن و تکامل است . پرفسور برتلو شیمی دان معروف فرانسوی و صاحب کتاب «تاریخ شیمی در قرون وسطی » اسم جابر را نسبت بتاریخ شیمی مثل اسم ارسطو نسبت بتاریخ منطق میداند. گویا جابر نزد برتلو نخستین شخصی باشد که برای علم شیمی قواعدی علمی وضع کرده است که همواره در تاریخ دنیا با نام او مقرون است . جابر در میان فرنگیها باسم جبر Geber معروف و بکتابی که در لاتینی به Perfectionis Summa موسوم است مشهور میباشد. هلمیارد (۲۵) میگوید این کتاب از کتاب «خالص » جابر مأخوذ گردیده و جابر در لاتینی مؤلفات بسیار دارد که بنام «جبیر» منسوب شده ولی کتاب مزبور از تمام آن کتب مشهورتر و انتشارش افزونتر است .اختلاف میان جابر و جبیر باعث شده که بعضی از مؤلفین اخیر گفته اند این دو اسم متعلق بدو نفر است ولی پرفسور هلمیارد ثابت نموده که جابربن حیان همان است که در میان فرنگیها بنام جبیر معروف میباشد و تمام کتبی که در لاتینی بنام دومی منسوب است ترجمه یا اقتباساتی از مؤلفات دانشمندی است که اصلا ایرانی است و بعرب نسبت دارد. در قرن هشتم مسیحی (قرن دوم هجری ) جابربن حیان در دربار خلیفه ٔ وقت هارون الرشید در بغداد میزیسته و با برامکه روابط صمیمانه داشته و از شرح حالش معلوم میشود که علاقه ٔ وی به آنها بیش از علاقه ٔ او بخلیفه بوده است چه برامکه بعلم شیمی اهمیت بزرگی میدادند و این علم را با دقت و تحقیق تحصیل میکردند. جابر در کتاب «خواص » خود بسیاری از محاوراتی که میان او و برامکه در شرح و تفصیل این علم بعمل آمده ذکر کرده و قفطی در شرح حال جابر در «تاریخ الحکماء» گوید او در تمام رشته های علوم عصر خود خصوصاً علم شیمی سرآمد گردید و ظاهراً از علم طب و طریق معالجات هم بهره ای داشته چه در زمان اوعلم شیمی در اعمال طبی بکار میرفته است . تمام این مطالبی که اطراف اسم جابر را احاطه کرده باز محتاج تأمل و مطالعه است ولی چیزی که از ماهیت تاریخی او بطور تحقیق بدست می آید این است : اول - اسم او جابربن حیان (پسر عبداﷲ). دوم - در اصل ایرانی و منشاء و نسبت او عربی است . سوم - معاصر هارون الرشید و برامکه . چهارم - روابطی با جعفر صادق داشته . پنجم - معروفترین شخصی است که در عربی تألیفاتی در شیمی دارد. 2- زندگانی و محل تولد او - ابوعبداﷲ جابربن حیان بن عبداﷲ الکوفی که گاهی با کنیه ٔ ابوموسی ذکر میشود، محل تولد او تحقیقاً معلوم نشده ولی تمام مورخین معتبر تقریباً متفق اند که او یا در طوس خراسان در شمال شرقی ایران یا در حران عراق متولد شده . بعضی از مستشرقین که بشرح حال او پرداخته اند احتمال میدهند طوس مسقطالرأس او باشد. تمام ثقاهٔ متفق اند که او قسمتی از زندگانی را در شهر کوفه گذرانیده و با برامکه وزراء هارون الرشید دوست بوده و مدت زیادی در دربار بغداد بسربرده است . بعضی محققین او را به طرطوس منسوب داشته .همانطور که وستنفلد (۲۶) مستشرق یا دیگری وی را از صائبی های حران میداند. دربلو (۲۷) مستشرق در کتاب «کتابخانه ٔشرقی » ص 360 هم همان عقیده را دارد. غریب ترین مطلبی که از اقوال فرنگی هائی که بشرح زندگانی جابر پرداخته اند بدست می آید منسوب داشتن او باشبیلیه ٔ اندلس است .اروپائی هائی که بشرح زندگانی جابر پرداخته اند فقط این یک اشتباه را ننموده بلکه در شرح حال های او ذکر شده که مشهورترین امراء و فلاسفه ٔ «عرب » و در جای دیگر یکنفر عرب بدون هیچ صفت دیگر و درجای دیگر پادشاه عرب و در یکی از کتب خطی پادشاه عجم و در کتاب خطی کمیایی پادشاه هند، وی را نام برده اند. این اختلاف حکایت میکند که اروپائیان تاچندی قبل شخصیت جابر را محقق نکرده بودند و تمام معلومات آنها راجع به وی منحصر بوده است که او «شرقی » بوده و غالب آنان عقیده داشته اند که او «عرب » بوده در صورتی که جابر ایرانی است و فقط بمکتب شیمی عرب انتساب دارد. از تواریخ معتبر چنین برمی آید که برامکه هفده سال یعنی از سال 786 تا 803 م . (170 تا 188 هَ . ق .) مورد اعتماد هارون الرشیدبوده اند و چون در 765 م . حضرت جعفر صادق علیه السلام وفات کرده پس میتوانیم زمان شباب جابر را قبل از این تاریخ و دوره ٔ پس از شبابش را در ربع اخیر قرن هشتم یعنی مابین 775 - 800 م . که مطابق 159 - 186 هَ . ق . است بدانیم . حاجی خلیفه در کشف الظنون گوید او در 160 هَ . ق . یعنی مابین 777 و 776 م . وفات یافته ولی این قول ظاهراً خطا است هرگاه مطالب قبل و روابط جابر را با برامکه که ذکر نمودیم در نظر بگیریم ، این روابط بواسطه ٔ بسیاری از مراجع تاریخی معتبر محقق میباشد. جلدقی (۲۸) در کتاب خود «نهایهٔ الطلب » مشکلات و فشارهای بسیاری که شیمی دانهای عرب در آغاز اشتغالشان به این علم تحمل میکردند حکایت مینماید و نسبت بجابربن حیان میگوید که او چندین بار از مرگ نجات یافته و مقام و اهمیت او غالباً دستخوش اهانت جهال گردیده و بعلم و فضل وی حسد میبرده اندو ناچار شده است بعضی اسرار صناعت (یعنی شیمی ) را بهارون الرشید و یحیی برمکی و پسران وی فضل و جعفر بروز دهد و همین مطلب باعث توانگری و ثروت آنها گردید وچون برامکه مورد سؤظن هارون الرشید واقع شدند و دانست مقصود آنها انتقال خلافت بعلویها بکمک مال و جاه خودشان است و همه ٔ آنها را کشت ، جابربن حیان از ترس جان ناگزیر بکوفه فرار کرد و تا زمان مأمون مخفی زیست سپس بیرون آمد. در این روایت چیزی که برای ما اهمیت دارد معروف بودن وفات جابر در 160 هَ . ق . است که بروایت ابن الندیم و حاجی خلیفه مستند است اما چنانچه روایت جلدقی را صحیح بشماریم ناچار باید بگوئیم که جابر بعد از این زمان مدتی طولانی حیات داشته چه مأمون در سال 198 هَ . ق ./ 813 م . به اریکه ٔ خلافت قدم گذارد. این روایات متناقض مجال بزرگی در بحث و مطالعه برای ما تهیه میکند.مؤلفات او: جابربن حیان از اغلب علماء نوشتجات و تألیفاتش بیشتر است . فهرست کتب اصلی او که بدست ابن الندیم صاحب «الفهرست » بوده مفقود گردیده و او آن فهرست را ناقص میدانسته و مثل یک مرجع صحیح که درست معتبر باشد مورد اعتماد قرار نداده . اما فلوگل (۲۹) آلمانی به آن فهرست اعتماد پیدا کرده و آن را مأخذ تمامی دانسته و همین مسئله موجب بزرگترین اشتباهاتی شده که دامنگیر تحقیقات وی و شاگردان او که گردش را گرفته بودند و پیرویش را میکردند راجع بحیات جابر شده است . شرح حالی که برتلو نوشته چون اسم کتب او را از «الفهرست » گرفته اعتبار و صحت ندارد و همین مسئله دلیل است که معنی اسمها را درست نتوانسته است بفهمد و تصحیف و اشتباهاتی که از طرف کاتب و غیره بعمل آمده مورد تحقیق او قرار نگرفته . اگر بخواهیم تمام مؤلفات جابر را که در افواه مردم است منسوب باو دانیم مجال زیاد لازم خواهد داشت و اینجا مشهورترین کتب معروف وی را ذکر نموده و بچهار قسمت تقسیم میکنیم : 1- کتبی که صاحب الفهرست آنها را ذکر نموده و آنهائی که چاپهای معروف یا نسخه ٔ خطی آنها محفوظ است . 2- کتب معروف او که هنوز در عالم عربی شهرتی ندارد ولی در اروپا معروف میباشد. 3- کتبی که در «الفهرست » ذکر گردیده و آن کتب یا به اسم تنها معروف شده یا وجود خارجی دارد. 4- کتبی که فقط عنوان آنها معروف میباشد. اغلب کسانی که بشرح حال جابر پرداخته متفق اند که کتاب «السموم » از جمله ٔ کتابهائی میباشد که ازمیان رفته و تنها اسمی از آن مانده ولی چنانکه بعد خواهیم دید حقیقت مطلب برخلاف آن است . کتبی که صاحب «الفهرست » ذکر کرده و آنهائی که چاپهای معروف یا نسخه های خطی آنها موجود است : 1-کتاب «اسطقس الاس الاول » با چاپ سربی در هندوستان سال 1891 م . طبع شده . 2- کتاب «اسطقس الاس الثانی » با چاپ سربی در هندوستان سال 1891 م .، جزء دوم آن فقط طبعشده . 3- کتاب «الاسطقس الاس الثالث » با چاپ سربی در هندوستان سال 1891 م . طبع شده و جزء سوم این کتاب نزدصاحب الفهرست به کتاب «الاسطقس » معروف بوده . 4- کتاب «تفسیر الاسطقس » این کتاب به کتابهای سه گانه ٔ قبل اضافه میشود و صاحب «الفهرست » آن را در کتاب خود ذکر نکرده . 5- کتاب «الواحد الاول » نسخه ای از آن در شعبه ٔعربی کتابخانه ٔ ملی پاریس در کلکسیون 2606 موجود است و این کتاب شاید همان باشد که صاحب الفهرست آن را باسم کتاب «الواحد الکبیر» ذکر کرده . 6- کتاب «الواحد الثانی » نسخه ای از آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس در کلکسیون 2606 موجود میباشد و این کتاب شاید همان باشدکه نزد ابن الندیم باسم کتاب «الواحد الصغیر» معروف بوده . 7- کتاب «الرکن » که شاید همان کتاب «الارکان » باشد. قسمت هائی از این کتاب در کتاب «رتبهٔ الحاکم » مجریطی وارد شده و هلمیارد مدعی است که نسبت این کتاب بمجریطی اشتباه است . جابر خودش کتابی بنام «الارکان الاربعهٔ» در کتاب «نارالحجر» ذکر میکند. مجریطی ابوالقاسم مسلمه پسر احمد مجریطی است که در شهر مادرید درزمان حکومت «الحکم الثانی » (961 - 976 م .) میزیسته ،فلسفه و ریاضیات و هیئت و شیمی را در مشرق تحصیل کرده و با «اخوان الصفا» مربوط بود و تصور میشود چند فصل رسائل اخوان الصفاء را نوشته باشد، از جمله فصلی است که در شیمی نوشته و در کتاب خود «رتبهٔ الحاکم » از اخوان الصفاء بسیار سخن رانده . 8- کتاب «البیان »، که در هندوستان سال 1891 با چاپ سربی طبع شده . 9- کتاب «النور»، در هندوستان سال 1891 با چاپ سربی طبع شده . 10- کتاب «الزیبق »، برتلو فرانسوی دو کتاب را طبع کرده یکی بنام کتب «زیبق شرقی » و دیگر بنام کتاب «زیبق غربی » که آن دو را از کلکسیون 440 شعبه ٔ عربی کتابخانه ٔ لیون بدست آورده و دو نسخه از آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس در کلکسیون 2606 وجود دارد. 11- کتاب «الشعر»، یک نسخه ٔ آن در بریتیش موزیوم در کلکسیون 7722 نمره ٔ «هَ» وجود دارد. 12- کتاب «التبویب »، یک نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس در کلکسیون 2606 وجود دارد و طغرائی آن را اسم برده . رجوع به کلکسیون 8229 بریتیش موزیوم شود. 13- کتاب «الدرهٔ المکنونهٔ»، در بریتیش موزیوم نسخه ٔ خطی آن به این عنوان در ضمن مؤلفات جابربن حیان در کلکسیون 7722 وجود دارد. 14 و15- کتاب «الشمس » و کتاب «القمر» یعنی کتاب زر و کتاب سیم که شاید مختصر کتاب «الاحجار السبعهٔ» باشد. جلدقی در «نهایهٔ الطب » آن را اسم برده و یک نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس در کلکسیون 2606 وجود دارد. 16- کتاب «التراکیب »، یک نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس در کلکسیون 2606 محفوظ میباشد و شاید که در الفهرست بنام «التراکیب » ذکر شده . 17- کتاب «الحیوان »، جلدقی کتابی را بنام حیاهٔ الحیوان بنام جابر ذکر میکند. 18- کتاب «الاسرار»، شاید همان کتاب «سرالاسرار» باشد که یک نسخه ٔ آن در بریتیش موزیوم در کلکسیون 13418 نمره ٔ 14 وجود دارد، چند قسمت آن را در چند مورد ذکر میکند. رجوع به کلکسیون بریتیش موزیوم نمره ٔ 8229 شود. در لاتینی نسخه ای خطی است که منسوب به جابر و عنوان آن Screta Scretorum در کالج گونل و کایویس (۳۰) و در کالج کورپس کریستی کامبریج (۳۱) نمره ٔ 99 موجود میباشد.19- کتاب «الارض »، جابر کتابی بنام «ارض الاحجار» دارد که برتلو آن را از کلکسیون لیدن نمره ٔ 440 بدست آورده و چاپ کرده و یک نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس کلکسیون 2606 محفوظ میباشد. 20- کتاب «الترکیب الثانی »، یک نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس در کلکسیون 2606 وجود دارد. 21- کتاب «الخواص »، یک نسخه ٔ آن در بریتیش موزیوم نمره ٔ 4041 و در کلکسیون نمره ٔ 23419 محفوظ است .22- کتاب «التذکیر»، هلمیارد اسم آن را بانگلیسی masculin rendering of book The ترجمه کرده . در این صورت این کتاب اختصاص به بحث در عنصر معروف «تولید» پیدا میکند و «مذکر ساختن » محض مقصود نیست . 23- کتاب «الاستتمام »، طغرائی بعضی از قسمتهای کوچک آن را نقل میکند (بریتیش موزیوم نمره ٔ 8229) همچنین جلدقی در کتاب نهایهٔ الطلب آن را ذکر میکند. این کتاب در لاتینی مقابل اسم کتابیست که منسوب به جابر و به این عنوان میباشد perfectioni investigation de ,Giber. 24- کتاب «الاحجار»، سال 1891 در هند با چاپ سربی طبع شده . 25- کتاب «الروضهٔ»، جلدقی در جزء دوم کتاب خود نهایهٔ الطلب آن را ذکر کرده . 26- کتاب «المنافع»، کتابخانه ٔ برلین . خطی ، نمره ٔ 4199 باسم کتاب «منافع الاحجار» محفوظ میباشد. 27- کتاب «الایضاح »، سال 1891 در هندوستان با چاپ سربی طبع شده . 28- کتاب «مصححات افلاطون »، یک نسخه ٔ آن در اسلامبول کتابخانه ٔ راغب پاشا کلکسیون 96 نمره 40 محفوظ است . 29- کتاب «الضمیر»، یک نسخه آن در کتابخانه ٔ ملی پاریس کلکسیون 2606 محفوظ است و جلدقی در جزء سوم نهایهٔ الطلب باسم کتاب «الضمیر فی خواص الاکسیر» آن را ذکر کرده . 30- کتاب «الموازین »، برتلو آن را از نسخه ٔ لیدن کلکسیون 440 بدست آورده و چاپ کرده و مستر هلمیارد تصور میکند این کتاب همان است که یک نسخه ٔ آن باسم ponderibisartis de Giber در کتابخانه ٔ جمعیت شیمیایی پاریس نمره ٔ 1654 در صفحه 103 فهرست آن کتابخانه ذکر شده . 31- کتاب «الملک »، صاحب الفهرست نقل میکند که جابر گوید او کتابی باسم کتاب «الملک » تألیف کرده و هرگاه این مطلب صحیح باشد دلالت میکند که کتاب مذکور از چند کتاب تشکیل یافته و همه در تحت یک عنوان درآمده . چیزی که این گمان را تقویت میکند آن است که برتلو کتاب «الملک » را از نسخه لیدن نمره 440 در کلکسیونی عربی یافته و آن را طبع کرده در صورتی که نسخه ٔ دیگری که با نسخه ٔ چاپ برتلو اختلاف دارد در کتابخانه ٔ ملی پاریس بنمره ٔ 2605 محفوظ است و این هر دو با نسخه ای که در هند سال 1891 م . با چاپ سربی طبع گردیده اختلاف دارد. هلمیارد احتمال میدهد این کتاب به لاتینی ترجمه شده و بوریلیوس (۳۲) آن را ذکر کرده باشد. رجوع به کتب جمعیت شیمیایی پاریس بنمره 1654 صحفه 103 شود. کارینی (۳۳) هم بعنوان sicula Rivista آن را ذکر میکند.32- کتاب «الریاض »، یک نسخه آن در کتابخانه ٔ بودلی بنمره ٔ 70و نسخه دیگر در بریتیش موزیوم کلکسیون 7722 نمره 5 محفوظ است . (محمود عرفان مجله ٔ آینده ج 2 ش 1 ترجمه ازمقاله ٔ اسماعیل مظهر در مجله ٔ المقتطف ش 5 ص 544 به بعد مورخه ٔ می 1926 م .). در فهرست کتابخانه ٔ مشکاهٔ، سلسله ٔ انتشارات دانشگاه درباره ٔ جابر چنین آمده است : ابوموسی یا ابوعبداﷲ جابربن حیان بن صوفی شیعی طوسی خراسانی کوفی چنانکه ابوالربیع سلیمان بن موسی بن ابی هشام در دیباچه ای که بر کتاب الرحمهٔ جابر نوشته از پدر خویش آرد: که جابر بسال 200 هَ . ق . بطوس درگذشت و پس از مرگ وی این کتاب را زیر سر او یافتند. نسخه ٔاین کتاب در آصفیه موجود است . اما گفتار کسانی که مرگ جابر را بسال 161 نوشته اند مورد تردید است . زیرا وی رسائلی نوشته و به برمکیان مانند یحیی بن خالد (120 - 190 هَ . ق .) و دو پسر وی فضل (148 - 193 هَ .ق .) و جعفر (150 - 187 هَ .ق .) هدیه کرده است .
جابر شاگرد امام صادق (ع ) (م 148 هَ .ق .) بوده و از روی گفته ٔ او رسائل خسمائهٔ را که بطبع رسیده است نوشته پس دور نیست که در 200 هَ .ق . مرده باشد. گویند او پس از انقراض برمکیان ترسید و در کوفه تا زمان مأمون (198 - 218هَ .ق .) پنهان بود. از رساله ٔ تدابیر او در آصفیه نسخه ای موجود است و از گفته ٔ وی و نوشته ٔ ابن الندیم برمی آید که چهار نسخه «تدابیر» نوشته است چنانکه استعفاء را نیز دو نسخه نوشته و برخی کتابها را هم تا ده نسخه نوشته است . از ایضاح وی نیز دو نسخه در آصفیه (ش 59 - 88) وجود دارد. و رمز کیمیاگران را در آن روشن کرده . اصول الکیمیاء او هم بچاپ رسیده و اسرار الکیمیاء وی نیز بر طبق نوشته ٔ زرکلی بطبع رسیده است .(الذریعهٔ ج 2 ص 36 و 55 و 211 و 491 و ج 4 ص 15). ابن الندیم فهرستی از مؤلفات وی بیاورده نام برخی از آنان در الذریعه آمده است . ابن الندیم درباره ٔ جابر نویسد: شیعیان او را یکی از بزرگان خود و از اصحاب امام جعفر صادق (ع ) شمارند و فیلسوفان او را از گروه خود و کیمیاگران او را رهبر هنر خویش پندارند. بعضی گویند مقصود وی از «سیدی جعفر» جعفر برمکی است نه امام صادق (ع ). و گروهی گویند جابر موجودی خارجی نبوده و این کتابها را دیگران به نام وی کرده اند. جابر در منطق وفلسفه و آئین شیعه کتابها نوشته و فهرستی بزرگ داردکه همه ٔ تألیفات خود را در کیمیا و جز آن در آن آورده است و در فهرست کوچک رسائلی را که در کیمیا نوشته ذکر کرده است . رازی پزشک درباره ٔ او: «قال استاذناابوموسی جابربن حیان » نویسد. جابر میگوید من دوهزاردفتر در فلسفه و حیل و صنعت و پزشکی و ریاضی و زهد و مواعظ و افسون و نیرنگ و کیمیا پرداختم . (ص 498 - 503)، قفطی او را صوفی چون محاسبی و تستری دانسته آگاه بعلم باطن و از مؤلفات وی در اسطرلاب نام برده (ص 111). ابن خلدون نویسد: او پیشوای کیمیانویسان بوده و دارای هفتاد نامه ٔ لغز مانند (ص 504). مسلمه ٔ مجریطی در رتبهٔالحکم نویسد: که علم باطن بمردی رسید که او را جعفر صادق (ع ) خوانند و از خاندان علی است . او استاد جابربن حیان کوفی طوسی یا طرطوسی (م 160 هَ .ق .)بود. جابر حکمت خویش را از جعفر گرفته است . مجریطی در این باره اشعار زیر را آورده است :
حکمهٔ اورثناها جابر
عن امام صادق الوعد حفی
بوصی طاب من تربته
فهو کالمسک تراب نجفی .
(دکتر هاشمی ص 166).
در فهرست ابن الندیم و کشف الظنون آرد که جابر بسال 160 هَ .ق . درگذشت .
در سرالعالمین که آن را ازغزالی دانسته اند نیز آمده که جابر از شاگردان گرامی امام صادق (ع ) بوده و در زمان برمکیان و هارون میزیسته است . در نزهت نامه ٔ علائی آرد که : صادق (ع ) چند کتاب در کیمیا نوشته و جابربن حیان ازدی فیلسوف را بدید و پسندید و او را بپرورد و هرگونه دانش به وی بیاموخت و راز خویش را در کیمیا بدو سپرد و جابر هم آن را برمز نوشت تا جز بندگان خدا بدان راه نیابند و نوشته های او را امام میدید و از آن می کاست یا بر آن میافزود تا بسه هزار دفتر رسید. (فهرست کتابخانه ٔ مجلس ص 455 در اینجا فهرستی از مؤلفات جابر دیده میشود). باری جابر را حرانی و افریقائی و یونانی نومسلمان و طوسی و طرطوسی و هندی خوانده اند و گفته اند که مؤلفاتش از پانصد دفتر کمتر نیست ، نوشته های او به لاتینی در دانتسیک در 1682 م . بچاپ رسید و نامه ای از او در 1545 م . چاپ شد که ظاهراً منحول است کیمیاگران لاتینی از اندیشه ٔ او بهره ها بردند و از او پیروی میکردند وپیداست که از خود او چندان آگاه نبودند. رجر بیکون او را استاد استادان میخواند از 1490 م . تا 1520 م . مؤلفاتی از وی که ترجمه ٔ لاتین آن در دست بود از روی نسخه های پاریس بچاپ رسید و برخی از آن از روی نسخه های واتیکان در رم چاپ شد. فلزات او در Norimhergae در 1541 م . بلاتینی چاپ شد و ترجمه ٔ ایتالیائی یکی از مؤلفات وی در 1550 م . بچاپ رسید. در فهرست چاپی پاریس ذیل کلمه ٔ «Geber» و «جابربن حیان طرطوسی » چاپهای لاتینی 1475 م . تا 1682 م . و ایتالیائی 1544 م . و فرانسوی 1678 م . و چاپ برتلو معرفی شده است . در فهرست بروکلمن (ج 1 ص 241) نود و دو دفتر از جابر ذکر شده .
برتلو (۳۴) در جلد سوم age moyen-au Chimie La با همکاری هوداس بسال 1893 م . چند کتاب از جابر را در پاریس بطبع رسانده و افکار علمی او را بررسی کرده است . دکتور محمد یحیی الهاشمی در این باره در «الامام الصادق ملهم الکیمیاء» شرحی نوشته که در شماره ٔ (4) «حدیث الشهر» در بغداد (1950 - 1369 م .) بچاپ رسید و حاصل آن اینستکه جابر شاگرد امام (ع ) بوده است و در همان روزگار میزیست . ولی این را باید گفت که جابر آنچنانکه از نوشته های او برمی آید باید پس از امام و پس از ترجمه شدن کتابهای فلسفی افلاطون و ارسطو و جز آنان و پس از پیدا شدن آئین باطنی اسماعیلی زیسته باشد و اندیشه ٔ تأویلی اسماعیلیان و روش و اصطلاحات آنها در نوشته های او دیده میشود. میتوان گفت که او هم مانند دیگر دانشمندان اسماعیلی خود را کاملا آشکار نمیکرده و نشانه ٔ سبک نگارش او هم در دفترهای اخوان الصفادیده میشود. بویژه اینکه رمزنویسی کار آشنایان بعلوم غریبه است . با اینهمه باید گذشته از سخنان تاریخ نگاران لاتینی و باختری و خاوری در نوشته های جابر دقت کرد که او که بوده و کی میزیسته است جابر در «اخراج ما فی القوهٔ الی الفعل » چاپ کراوس از کون و فساد و لفظها و موسیقی و ستاره و جوشناسی و جغرافیا و پزشکی وکیمیا و طلسم گفتگو کرد و گفت از برگشتن آفتاب رخنه ای در جهان پدید نخواهد شد و در آن کتاب بکتاب «امیرالمؤمنین العزیز» خود بازگشت میدهد و حکمت نهفته بودن اهل بیت را آشکار میدارد. او در «الحدود» از تحدید گفتگو کرده وپاره ای از الفاظ فلسفی و کیمیائی را می شناساند و از کتابهای نفس و حرکت و حس و محسوس و فاعل و منفعل یاد میکند و میگوید که من در «رد کتاب نفس ارسطو» گفته ٔ او «النفس کمال اول لجسم طبیعی آلی ذی حیاهٔ بالقوهٔ» را باطل کردم و خود تعریفی عرفانی می آورد. (ص 3 - 112 همان چاپ ) جابر در «اخراج ما فی القوهٔ الی العفل » و «الحدود» از دفترهای منطق و مابعد الطبیعه و المائهٔ و الثلاثهٔ و الاربعین و مناقب امیرالمؤمنین العزیز و از اصحاب افلاک طبایع، اثناعشر و از کتاب التجمیع و الطب الکبیر و العین و الاول من المنطق و کتب الخواص و الخمسین رسالهٔ و اخراج ما فی القوهٔ الی الفعل و کتب علم الموازیین که همان المائهٔ و الاربعهٔ و الاربعین است و از الخمسمائهٔ کتاب یاد میکند. در الاشتمال ص 548 میگوید که این دفتر دشوار و رمز است زیرا آشکار آن بر پایه ٔ سخنان تناسخیان نهاده است . ودرون آن آموختن کیمیا است و کسانی از مطالعه ٔ آن گمراه شدند که به آشکار آن اکتفا کردند پیداست که مردم از روش نویسنده ای پیروی میکنند که دانشمندی به نام باشد و برتر از دیگران . آنها گفتار او را تأویلهای شگفت و دور میکنند. همانا گفته ٔ افلاطون درباره ٔ تناسخ رمزی است و دانشمندانی ندانسته بر او خرده گرفتند و گروهی هم از او پذیرفتند در اینجا گفتارافلاطون را درباره ٔ دورها و کورها و نسخ صعودی و نزولی و تصفیه ٔنفس از جسمانیات می آورد و سپس میگوید این سخنان گرچه زشت می نماید ولی معنیهای پسندیده ای دارد و کراوس این اندازه در مطالب الاشتمال را از مفاتیح الرحمه ٔ طغرائی در گفتار یکم استخراج کرده ، «البحث » از آموزش وپرورش و رفتار شاگرد با استاد گفتگو میکند. در گفتار 2 و 5 آن از فیثاغورس و تالیس قدیم و فرفوریوس و اسکندر و نوح و ادریس یاد میکند و در گفتار 5 از ارسطو نام میبرد و از کتابهای الصوره و المصور و الحرکهٔ و المتحرک و النفس و المنفوس و الحس و المحسوس و الطبیعهٔ و المطبوع نیز نام میبرد و نیز میگوید (ص 510) که مجوس در زمان افلاطون آتش را پرستیدند چه او گفته بود که جهان از آتش و زمین از آفتاب و مرکز پیدا شده است . زردشت دین خود را از او گرفت یهودان دینی ندارندو از تورات بیگانه اند. من تاریخ این دینها را در الاشتمال و الصورهٔ درست یاد کردم . در گفتار 6 از حرکت وتقابل شرقی و غربی آن یاد کرده و گفته است که نخستین بار جالینوس این شک را آورد و در المحرک الاول و البرهان ارسطو را رد کرده باز از گفتار او 2 السماء و العالم ارسطو نامبرده و گوید که این دو حرکت یکی است و دلیلهای هندسی آورده .
در التجمیع ص 341 از این موضوعات بحث کرده است . الاصول و المنطق والاطیان و الصفوهٔ والاشتمال الطبیعه ، کتاب فرفوریوس صوری ، کتاب ریسموس فی المیزان و السبعین و گزارش خود بر بلاغت و خطابت و شعر، کلام ارسطو که مقاله ٔ هشتم منطق است و گروهی آن را هفت گفتار دانستند ولی هردو یکی است رَدّ خود بر نوامیس افلاطون ، و از الطب النبوی ، و مر امیر (میامر) جالینوس ، از فرفوریوس و سقراط و امورس شاعر و مشائیان و فیثاغورسیان اصحاب التولیدات ، از کوه مکران و مار و کژدم و خرگوش و روباه که آنجاست یاد کرده در گفتار 32 السبعین از الروضه و در گفتار