اِبْنِ سَناءُ المُلک، ابوالقاسم هبهٔالله بن جعفر بن محمد، ملقب به قاضی سعید (ح 550 -4 رمضان 608ق/1155-9 فوریهٔ 1212م)، شاعر، ادیب عصر ایوبی و پایهگذار اصول و موازین موشحات. جدش محمد ملقب به سناءالملک از چهرههای سرشناس و توانگر مصر بود (ابن شعار، 9/211؛ منذری، 2/231) و از لقب او (سناءالملک) پیداست که احتمالاً وی از بزرگان و رجال دربار فاطمیان بوده است. عدهای به نقل از یاقوت نام جد او را رازن ذکر کرده و گفتهاند: رازن یهودی بوده و در قاهره به شغل صرافی اشتغال داشته است (نک: نصر، 44)، اما ابن شعار و یاقوت و نیز دیگر منابع اشارهای به یهودی بودن او ندارند و در صورت صحت این گفته دقیقاً نمیدانیم که در چه زمانی اسلام آورده، اما چون نام فرزند او محمد است، میتوان گفت که در هنگام ولادتِ فرزندش مسلمان بوده است. پدرش جعفر نیز اهل علم و از بزرگان دربار فاطمیان و همچنین ایوبیان بوده (ضیف، الفن و مذاهبه، 494) و از قطعاتی که از کتاب کنوز الاجداد نقل شده (نک: کردعلی، 23/532)، برمیآید که وی مدتی از طرف قاضی فاضل عهدهدار وکالت دیوان مصر بوده و مدتی نیز منصب قضا را برعهده داشته است (ابن سناءالملک، دیوان، 146، بیت 29). ابن شعار (همانجا) دانش او را اندک دانسته، اما مشاغل دیوانی او و مکاتبات و مباحثاتش با قاضی فاضل (نک: بروکلمان، 5/65) نادرستی این سخن را نشان میدهد. ابن سناءالملک در خانوادهای شیعه مذهب و مرفه در قاهره به دنیا آمد (ابن سعید، 273؛ ابن شعار، ضیف، همانجاها). در تاریخ ولادت او اختلاف است (ابن شعار، 9/214: 548ق؛ ذهبی، تاریخ اسلام، طبقهٔ 61، 286؛ منذری، همانجا: 545ق؛ ابن خلکان، 6/65: 550ق). پدرش که توجه خاصی به تعلیم و تربیت او داشت، او را از کودکی به دست استادان علم و ادب سپرد (ابن سعید، همانجا؛ هرفی، 367). ابتدا قرآن را نزد شریف خطیب ناصر بن حسن زیدی، و نحو را نزد ابومحمد عبدالله بن بَرّی فراگرفت و سپس در اسکندریه از ابوطاهر احمد سلفی حدیث شنید (یاقوت، 19/265؛ منذری، هرفی، همانجاها). از استادان دیگر وی قاضی فاضل و ابوالمحاسن بهنسی را میتوان نام برد. برخی او را حافظ قرآن نیز دانستهاند (هرفی، همانجا). او در جوانی ذوق و استعداد خود را در زمینهٔ شعر و ادب آزمود و با سرودن قصایدی در مدح صلاحالدین ایوبی و دیگر کارگزارانش مخصوصاً وزیر عبدالرحیم بیسانی معروف به قاضی فاضل نبوغ خود را ظاهر ساخت. در آن زمان اگرچه جنگهای صلیبی افکار وزرا و کارگزاران حکومتی را به خود مشغول میداشت، اما آنان را از توجه به ادبا و شعرا که اهمیت قصاید حماسی ایشان کمتر از اهمیت ضربات شمشیر جنگجویان نبود، باز نداشت. از این رو مدایح ابن سناءالملک به زودی در دل آنان جای گرفت و وی از مقربان آنان شد (ابن سناءالملک، دیوان، جم؛ یاقوت، همانجا؛ عمادالدین کاتب، 1/67- 68؛ نصر، 19). ابتدای آشنایی ابن سناءالملک با قاضی فاضل وزیر ایوبی به درستی روشن نیست، اما از قراین چنین برمیآید که آغاز آن قبل از رفتن قاضی فاضل به شام (در 570ق) است (نک: عمادالدین کاتب، 1/64 - 65) و علت این آشنایی احتمالاً روابط دوستانه بین قاضی با پدر او بوده است. قاضی فاضل که از علما و اندیشمندان عصر خود بود و در دستگاه خلافت ایوبیان و مخصوصاً نزد صلاحالدین ایوبی منزلتی والا داشت (صفدی، الوافی، 18/335)، در پیشرفت و به شهرت رسیدن ابن سناءالملک سخت مؤثر بود، و ابن سناءالملک خود در بسیاری از اشعارش بدین امر اشاره کرده، شهرت و آوازهٔ خود را مدیون او میداند (نک: دیوان، 152، بیت 54 - 55 و 193، بیت 23-24 و...). پس از آنکه قاضی فاضل در رکاب صلاحالدین ایوبی به دمشق رفت، نیز ارتباط آن دو قطع نشد (عمادالدین کاتب، همانجا) تا اینکه در 571ق قاضی فاضل او را به شام دعوت کرد و در دیوان انشا به کار گماشت (همو، 67 - 68؛ یاقوت، همانجا). در این زمان بود که شهرت ابن سناءالملک از مرزهای مصر فراتر رفت (مقری، نفحالطیب، 2/305) و در شام نیز همانند مصر محبوبیت و معروفیتی کسب کرد (نصر، 48)، اما به سبب علاقهای که به موطن خود داشت (نک: ابن سناءالملک، دیوان، 584)، احتمالاً در 572ق به قاهره بازگشت و مکاتباتش را با قاضی فاضل از سرگرفت (یاقوت، همانجا). این مکاتبات که بیشتر به مدح قاضی فاضل و دیگر کارگزاران حکومت ایوبی اختصاص داشت، نقش بزرگی در جهت ارتقای سطح علمی و فرهنگی او به ویژه در زمینهٔ بلاغت و کتابت داشت، زیرا قاضی فاضل اشعار و نوشتههای او را مورد نقد و بررسی عالمانه قرار میداد و پس از آنکه نقاط ضعف و قوت آن را بر میشمرد، برایش باز پس میفرستاد (نک: عباس، 581، به نقل از فصوص الفصول ). قطعاتی از اشعار او که توسط قاضی فاضل نقد شده، در صبح الاعشی (قلقشندی، 2/250) آمده است. پس از آنکه وی در فن بلاغت و کتابت تبحر و تجربهای کسب کرد، قاضی فاضل او را در دیوان انشا و ادارهٔ امور ولایات مصر به کار گماشت (ابن شعار، 9/212؛ ذهبی، العبر، 3/149). این منصب احتمالاً پس از وفات پدر ابن سناءالملک (580ق) که وکیل قاضی فاضل در مصر بوده، به وی واگذار شده است. به گفتهٔ ابن شعار (همانجا) برای او ماهانهای معین شده بود که صرفنظر از حضور و غیابش در دیوان به وی پرداخت میشد. وی احتمالاً تا وفات قاضی فاضل (596 ق) این منصب را در دیوان انشا برعهده داشته است. پس از مرگ قاضی فاضل ابن شُکر که دشمن کینهتوز او بود به وزارت رسید و ابن سناءالملک که در این زمان در اوج شهرت بود، به مدح او پرداخت و به زودی مورد اعتماد وی قرار گرفت و از هدایا و جوایز او بهرهمند شد ( دیوان، 256-261؛ ابن سعید، 274؛ ابن شاکر، فوات، 2/196؛ نصر، 47). اگرچه پس از مرگ قاضی فاضل ارتباط ابن سناءالملک با درباریان و کارگزاران حکومت همچنان حفظ شد (نک: ابن سناءالملک، دیوان، 227، 256)، اما ظاهراً تا مدتها شغلی دولتی برعهده نگرفت. ممکن است تصدی منصب قضا که بیشتر منابع از جمله ابن شعار (9/211) و ابن خلکان (6/61) به آن اشاره کردهاند، مربوط به همین دوره بوده باشد. در 606ق ملک کامل مسئولیت دیوان لشکر را به او سپرد، اما چون وی آن را موافق طبع خود نمیدید، با قطعه شعری که برای ملککامل فرستاد، از اینسمت کنارهگیریکرد (ابنسناءالملک، دیوان، 185؛ رکابی، الادب العربی، 66). ابن سناءالملک در قاهره با چند تن از ادبا و اندیشمندان عصر خود مجالس و محافلی ادبی تشکیل داده بود و در این محافل که گاه با عیش و نوش نیز همراه بود از بزرگان علم و ادب برای مباحثه و مناظره در زمینههای مختلف ادبی دعوت میکرد، و در این کار چندان جدی بود که اگر شاعر یا ادیبی دعوتش را نمیپذیرفت، او را تهدید به هجو میکرد (نک: ابن سناءالملک، دیوان، 577). علی بن ظافر صاحب بدائع البدائه و ابوعلی دیباجی از جمله کسانی بودهاند که در این محافل شرکت داشتهاند (نک: ابن خلکان، 6/62؛ شبیبی، 28؛ ابن ظافر، 116، 233، 268). ابن عُنَین نیز که در این ایام گذارش به مصر افتاده بود، مدتی در جمع آنان حاضر میشد (ابن خلکان، همانجا). ابن سناءالملک و موشحات: دیر زمانی بود که از ظهور موشحات در مغرب و اندلس میگذشت و این شیوهٔ جدید شعری با ویژگیهایی چون شیرینی و ظرافت معانی، گرایش به ذوق عامهٔ مردم و به خصوص دلنشینی و سبکی وزن و آهنگ ابیات که گاه با همخوانیها و رقصهای دسته جمعی نیز همراه بود و حتی زاهدان گوشهنشین را به طرب وا میداشت، به زودی از مرزهای مغرب و اندلس فراتر رفت و در مصر و شام و دیگر بلاد مشرق زمین سخت رواج یافت (مقری، نفحالطیب، 9/250؛ پالنسیا، 160؛ شکعه، 405-406). ابن سناءالملک که این شیوهٔ جدید (موشح سرایی) را موافق طبع ظریف خود دید، از همان اوانِ جوانی مشتاقانه به آن روی آورد، چنانکه خود در این باره میگوید: «در طلیعهٔ عمر عاشقانه به آن دل بستم و به شنیدن و حفظ آن همت گماشتم» ( دارالطراز، 30). وی در مقدمهٔ دارالطراز (ص 52 -53) ادعا میکند که این فن را از کسی نیاموخته و در هیچ کتابی نخوانده است، اما ابن شعار (9/211-212) میگوید: وی در مجلس درس قاضی ابوالمحاسن بهنسی با شخصی از مغرب که در موشحات مغربی و فن زجل تبحر بسیار داشت، آشنا شد و اسرار و رموز آن را از وی فرا گرفت و بر اثر مناقشات و مباحثاتی که در این زمینه با وی داشت، بیش از مغربیان در آن مهارت یافت. بیگمان ادعای ابن سناءالملک را نباید جدی تلقی کرد و تردید نیست که وی با آثار موشح سرایان معروفی چون ابن بقی، عبادهٔ بن ماء السماء، عبادهٔ بن قزاز و حُصری آشنا بوده و از آنان تأثیر پذیرفته است، زیرا اگر چنین نبود، در مقابل آنان اظهار عجز نمیکرد و به نقص موشحات خود معترف نبود (نک: ابن سناءالملک، دارالطراز، 53). برخی او را نخستین ناقل موشحات به مشرق زمین میدانند (نک: صفدی، توشیع، 32؛ قس: بستانی، 3/166؛ رکابی، فی الادب الاندلسی، 291) و داستان آن مرد مغربی را که به قول ابن شعار (همانجا) موشح به وی آموخته، نادیده میگیرند. به گفتهٔ بسیاری از مورخین وی بزرگترین موشح سرای مشرق زمین است که موشحاتش به سرعت در شرق و غرب شهرت یافت (ابن خلدون، 497). گویی گذشتگان، آن موشح را که در آغازش از یار میخواهد «حجاب نور را از چهره برافکند تا زلفکان مشکین فام بر چهرهٔ مرمرینش جلوه کند»، یا بیت بعدی را که در آن جویبارهای نقره فام را به دستبندی گرد دستان تپهها تشبیه کرده، بیشتر پسندیدهاند (ابن خلدون، همانجا؛ مقری، ازهار الریاض، 2/215- 216). در زمان ابن سناءالملک، علما و ادبای ایرانی مورد توجه همگان به خصوص درباریان دانش دوست بودند و زبان فارسی از رواج و انتشار وسیعی برخوردار بود، تا آنجا که دانستن آن را فضل میشمردند (نک: دیوان، 280، بیت 30، و 316، بیت 31). از این رو ابن سناءالملک که فارسی را به خوبی میدانست آخرین بند بعضی از موشحات خود را که اصطلاحاً «خَرْجَه» نامیده میشود و معمولاً موشح سرایان مغرب و اندلس آن را به زبان عامیانه میسرودند (رکابی، فی الادب الاندلسی، 298)، به فارسی میسرود ( دارالطراز، 183). یکی از این نمونهها که البته به دست ناسخان عرب سخت مشوش گردیده چنین است: دانستی کی بوسه بمن داز }{ دها انگسترین او از کوای دست من باش }{ ببوسته ممشیین (نک: دارالطراز، همانجا) و قرائت ذیل پیشنهاد ماست: دانی کی بوسه به من داد }{ دهان انگشترین اوراگوی دوست (دست) من باش }{ پیوسته همنشین علاوه بر این «خرجهها»، گاه در اشعار دیگرش نیز کلمات فارسی به چشم میخورد (نک: دیوان، 126، بیت 9؛ ابن سعید، 288؛ صفدی، توشیع، 49). آنچه بیشتر باعث شهرت و بلندی آوازهٔ ابن سناءالملک شد، تدوین اصول و قواعد موشحات است. از زمان ظهور موشحات تا عصر او که بیش از 3 قرن میگذشت، هنوز کسی به جمعبندی و تدوین اصول و موازین کلی موشحات نپرداخته بود (نک: ابن سناءالملک، دارالطراز، 31) و او همچنانکه در مقدمهٔ دارالطراز (همانجا) میگوید: برای ترتیب بخشیدن به اصول کلی موشحات و سهولت کار متعلمین و علاقهمندان به این فن، قواعد و اصول علمی واضحی را که تقریباً در مورد همهٔ موشحات صادق بود وضع کرد. او ضمن تقسیمبندی موشحات از جهات مختلف، نوع، وزن، غرض، لفظ، هر موضح را به اجزاء گوناگونی تقسیم نموده، هر جزء آن را نام خاصی نهاد (برای اطلاع بیشتر در این باره نک: مقدمهٔ دارالطراز ). اگرچه قبل از ابن سناءالملک بعضی از قدماء از قبیل ابن بسام در آثار خود به برخی از اصول و قواعد موشحات به طور ضمنی و گذرا اشاره کرده بودند، اما هیچگاه به صورت کامل و مدون همراه با تطبیق آن قواعد با مثالهایی از آثار موشح سرایان معروف ارائه نشده بود، از این جهت است که میتوان کار ابن سناءالملک را ابداعی و بیسابقه خواند (نک: عماری، 1085). شعر: اشعار او گرچه از ویژگیهای شعر آن زمان، چون سادگی الفاظ، لطافت معانی، تقلید، عدم تجدید و نوآوری و به کارگیری محسنات بدیعی از قبیل جناس، طباق و توریه تهی نیست (عماری، همانجا؛ قس: دیوان، جم)، اما آنگاه که عواطف میهندوستانهاش به جوش میآید و حماسه در دلش میشورد، شادمانه به وصف پیروزیهای مسلمانان میپردازد و اشعاری را که در شمار دلانگیزترین اشعار عرب است، پدید میآورد. در یکی از همین حماسههاست که صلاحالدین را سخت میستاید و از اینکه با فتح شام (575 ق) توانسته است، توحید را در آن دیار برپا کند و تثلیث را براند، بزرگش میدارد ( دیوان، 323، ابیات، 30، 34).تأثیر جنگهای صلیبی در اشعار او آشکار است و از این جهت که شکستها و پیروزیهای مسلمین را در رویارویی با صلیبیان در آن ثبت و ضبط کرده حائز اهمیت است. مدح در اشعار او بیشتر از دیگر مضامین شعری است، چندانکه از حدود 8 هزار بیت دیوان، تقریباً 5 هزار بیت آن به مدح اختصاص یافته است. وی نیز به شیوهٔ بیشتر مدیحهسرایان گاه در ستایش ممدوح مبالغه میکند و گویی وی را تا مرتبهٔ الوهیت بالا میبرد. با اینهمه، این اشعار که غالباً تکراری و تقلیدیند، از زیبایی بیبهره نیستند (مثلاً نک: دیوان، 100، بیت 35، و 211، بیت 44، و 267، بیت 17). وی در مضامین فخر نیز شعرهایی سروده است؛ در یک جا روزگار را بندهٔ ذلیل خویش میپندارد و ادعا میکند که اگر ستارگان به منزلت او پی میبردند، هر آینه در مقابلش سجده میکردند؛ اما چون او را جز نگارش میدانِ جولانی نیست، ناچار به تنها ابزار نبرد خود، قلم روی میآورد و در ستایش آن میگوید که قلم او را از شمشیر زدن بینیاز ساخته است و چون بر کاغذ لغزد صدای آن ترس در دل دشمنان میافکند ( دیوان، 559 -560)، او در وصف غلامان و کنیزکان و نیز در باب خمر، غزل، عتاب و هجو و غیر آن نیز سرودههایی دارد که هیچیک با مدایح او برابری نمیکند (همان، 435، 451، 474، 550، 566، جم). وی در شعر هجا، اگرچه از معانی معروف در سدههای 4، 5 و 6ق بهره جسته اما هرگز کار را به آن پردهدریها و هرزهگوییهای مبالغهآمیز نکشانده است، مثلاً هجای هزلآمیزی که دربارهٔ عماد و کتاب او خریدهٔ سرود، هرگز موجب خشم عماد نشد، حتی عماد آن شعر هجا را ستود (ابن شعار، 9/225). وی در خریدهٔ او را بزرگ داشته و برایش آرزوی مراتب عالی کرده است (1/67). اساساً شعر کلاسیک ابن سناءالملک به شدت از شعر متنبی که در آن روزگار سخت رواج داشت، تأثیر پذیرفته است (نک: صفدی، الغیث، 2/18؛ قس: نصر، 23). در کار ابن سناءالملک، بارقههایی از نقد شعر نیز میتوان یافت (نک: ابن ظافر، 108، 116) و شاید بتوان گفت که وی مهارت در نقد را از مکاتباتش با قاضی فاضل که با مناقشه و نوعی آموزش همراه بوده، کسب کرده است (قس: عباس، 584 -586). در عصر ایوبیان توجه به آراء منجمان اهمیت بسیار یافته و در آثار شاعران نیز متجلی گشته بود (نک: نصر، 32-33). ابن سناءالملک هم در شعر خود به این آراء اشاراتی دارد (نک: دیوان، 1-2، ابیات 10- 15). اندک نمونههایی که از نثر ابن سناءالملک به جای مانده، قطعاتی مسجع است که با داشتن ویژگیهای نثر آن دوره طبعاً از نثر ممدوح و استادش قاضی فاضل متأثر است (نک: فروخ، 3/451). این قطعات بیشتر در آثار ابن شعار (9/227-241)، ابن خلکان (6/64) و نیز مقدمهٔ دارالطراز آمده است. بسیاری از جمله معاصرانش عمادالدین کاتب (1/67 - 68) و قاضی فاضل و نیز یاقوت (19/267) و ابن شاکر ( عیون، 12/160) بلاغت و توانایی او را در نظم و نثر ستودهاند (قس: عماری، 1086؛ هرفی، 367). مذهب ابن سناءالملک: دربارهٔ مذهب وی اختلاف است: عدهای از متأخرین (عماری، 1084؛ نصر، 52 -53) او را سنی دانستهاند، اما ابن سعید اندلسی (ص 273) او را از شیعیان تندرو خوانده است. شاید نظر ابن سعید به صواب نزدیکتر باشد، زیرا برخی از اشعاری که در دیوانش آمده نیز، شیعه بودن او را تأیید میکند، به ویژه ابیاتی که با حزن و اندوه در وصف روز عاشورا و کشته شدن مظلومانهٔ حسین بن علی(ع) سروده و ضمن اینکه قاتلین او را باغی و دشمن دین خوانده، وی را شفیع حوایج خود دانسته است (نک: دیوان، 348، ابیات 75-84؛ برای موارد دیگر نک: همان، 155، بیت 36، و 183، بیت 56، و 203، بیت 10، و 204، بیت 21، و 205، بیت 31، و 232، بیت 52، و 448، بیت 9 و...) علاوه بر این، ابن ساعاتی (2/403) نیز او را شیعه خوانده و در قطعه شعری کنیهٔ او را نسبت به عایشه و پدرش ابوبکر مورد طعن قرار داده است. ابن سناءالملک در قاهره چشم از جهان فروبست (یاقوت، 19/265). آثار: دارالطراز فی عمل الموشحات، مهمترین اثر مؤلف است و او، بیشتر شهرت خویش را مدیون آن است. در این اثر ابن سناءالملک به شیوههای مختلف نظم موشحات و قواعد عروضی آن پرداخته است و کتاب را به دو بخش تقسیم کرده و در ابتدای آن مقدمهای نهاده که به تعریف موشح و نامگذاری اجزاء مختلف آن اختصاص دارد. بخش اول شامل موشحاتی از مغرب و اندلس است که در آن برخی از آثار موشح سرایان معروف از قبیل ابن بقی، اعمای تطیلی، ابن زهر و دیگران را آورده که در حقیقت مثالهایی برای تقسیمبندیها و اصول و قواعد مذکور در مقدمه است. شمار موشحات این بخش 34 است. بخش دوم شامل موشحات خود مؤلف است که مجموع آنها 35 موشحه در انواع مختلف است. این اثر اولین بار در 1368ق/1949م در دمشق به کوشش جودت رکابی به چاپ رسیده و در 1397ق/1977م و همچنین 1400ق/ 1980م در همانجا تجدید چاپ شده است. جودت رکابی دو موشحه از او را که در فصوص الفصول آمده در آخر کتاب اضافه کرده است. این امر نشان میدهد که این کتاب شامل همهٔ موشحات او نیست. 2. دیوان، شامل مجموعهٔ اشعار اوست که در مضامین مختلف، مدح، غزل، هجو، رثا و خمریات آمده است. مدایح او دربارهٔ ولی نعمتش قاضی فاضل بزرگترین بخش دیوان را اشغال کرده است. این اثر نخستین بار در 1958م در حیدرآباد دکن به کوشش محمد عبدالحق به چاپ رسیده و در 1959م در همانجا تجدید چاپ شده است. چاپ دیگر آن در 1388ق/1969م در قاهره به کوشش محمد ابراهیم نصر انجام شده است. آثار خطی: 1. فصوص الفصول و عقود العقول: مجموعهای است از اشعار و مکاتبات مؤلف با ادبا و اندیشمندان عصر خود به ویژه قاضی فاضل. با توجه به فهارس، احتمال میرود که این کتاب همان کتاب مراسلات (ابن شعار، 9/212) و یا دیوان رسائل (یاقوت، 19/265) مؤلف باشد. نسخههایی از آن در کتابخانههای، ازهریه، خدیویه، اسکوریال، ملی پاریس و دارالکتب مصر موجود است (ازهریه، 5/201؛ خدیویه، 4/290؛ 2 ، ESCشم 529 ؛ دوسلان، شم 3333 I/461-462; S, .(GAL, 2. غزوات الرسول: فهارس موجود با تردید این اثر منظوم را به او نسبت دادهاند (نک: ظاهریه، تاریخ؛ ریان، 2/668؛ همان، عش، 43؛ زرکلی، 8/71). آثار یافت نشده: 1. روح الحیوان، که تلخیصی از کتاب الحیوان جاحظ است (یاقوت، همانجا؛ ابن خلکان، 6/62)؛ 2. مختارات من شعر ابن رشیق قیروانی (نک: نصر، 54)؛ 3. حصاید الشوارد (ابن شعار، همانجا) و یا مصاید الشوارد (ابن خلکان، همانجا). برخی کتاب الا¸داب را نیز به او نسبت دادهاند (نک: ظاهر، 23/396).