اِبْنِ سَعْد، ابوعبدالله محمد بن سعد بن منیع، مشهور به کاتب واقدی (168-230ق/784- 845م)، مورخ و سیرهنویس مشهور بغداد. او از موالی حسین بن عبدالله نوادهٔ عباس عموی رسول اکرم بود (ابن سعد، 7(2)/99)، ولی ابن خلکان (4/351) بنا به مستندی نامعلوم او را «زهری» شمرده است. همو (همانجا) از وی تعبیر به «بصری» کرده، چنانکه زاخائو (ص و برخی دیگر بصره را محل تولد او دانستهاند. ابن سعد از نخستین سیرهنویسانی است که در غیر مدینه نشأت یافته بود، چه آنکه غالب نویسندگان سیرهٔ پیش از او چون ابن اسحاق و واقدی مدنی بودند. او از جمعی از برجستهترین مشایخ بصره، کوفه و بغداد چون هُشیم بن بشیر (د 183ق)، اسماعیل بن عُلیّه (د 193ق)، و کیع بن جراح (د 197ق)، سفیان بن عُیینه (د 198ق)، هشام بن محمد کلبی (د 206ق)، هیثم بن عدی (د 207ق) و ابونعیم فضل بن دکین (د 219ق) روایات تاریخی و حدیث فراگرفت (ابن سعد، 1(1)/2، 4، 5، 8، 78، 1(2)/19). ابن سعد مدتی نیز در مدینه اقامت گزید و از مشایخ آن دیار چون معن بن عیسی (د 198 ق)، محمد بن اسماعیل بن ابی فدیک (د 199ق) و ابوضمره انس بن عیاض (د 200ق) استماع نمود (همو، 1(1)/2، 3، 1(2)/12). او همچنین از برخی مشایخ مکی چون احمد بن محمد ازرقی (د 212ق) و سعید بن منصور (د 227ق) حدیث شنیده است (همو، 1(1)/4، 80). زمان دقیق حضور او در حجاز دانسته نیست، قدر مسلم این است که او در 189ق در مدینه بوده (همو، 5/314) و پیش از 210ق به عراق بازگشته است (همو، 7(2)/51). بجز افراد یاد شده نام دهها تن دیگر از مشایخ ابن سعد در اسانید کتاب طبقات دیده میشود. او حتی از روایت از رجال هم طبقهٔ خود چون یحیی بن معین (د 233ق) ابا نداشته است (همو، 1(1)/63، جم؛ ذهبی، 2/425). ابن سعد در بغداد به حلقهٔ درس محمد بن عمر واقدی (د 207ق) پیوست و از خواص شاگردان او گشت، و تا آنجا در نوشتن آثار و روایات استاد پیش رفت که به کاتب الواقدی شهرت یافت (ابن خلکان، 4/351؛ ابن طیفور، 63؛ طبری، 8/643). با توجه به خروج واقدی در 180ق از مدینه به عراق (نک: ابن سعد، 7(2)/77) و سنّ ابن سعد در آن زمان، بعید به نظر میرسد که سابقهٔ آشنایی ابن سعد با او به مدینه برگردد. او آثار و مرویّات استادش واقدی را در تاریخ و غیر آن در اختیار داشت و مهمترین راوی آن آثار بود (نک: خطیب، 5/321). او برای تدوین آثار خود از آنها بهرهٔ بسیار گرفت (نک: ابن ندیم، 111) و بسیاری از آنها را در طبقات خود گنجانید. البته ابن سعد بجز آثار واقدی از دیگر منابع چون آثار کلبی، هیثم بن عدی و مداینی در جایجایِ طبقات سود جسته است (قس: همو، 112). ابن سعد غالباً روایات را با سند کامل نقل میکند، ولی بنابر روش معمول از عنوان مأخذ یاد نمیکند. او تنها از یک مأخذ با عنوان نسب الانصار اثر عبدالله بن محمد بن عمارهٔ انصاری نام برده است (نک: ابن سعد، 3(2)/70، جم). پس از درگذشت مورخان برجستهای چون کلبی، واقدی و هیثم بن عدی طبیعی است که ابن سعد به عنوان مورخی که چنین مشایخی را درک کرده، مورد توجه طالبان روایات تاریخی قرار گیرد. از مهمترین شاگردان ابن سعد میتوان از ابوالعباس احمد بن یحیی بلاذری، حارث ابن محمد بن ابی اُسامه صاحب مسند، حسین بن محمد عبدالرحمان بن فهم و ابوبکر بن ابی الدنیا یاد کرد (بلاذری، انساب، 1/5، جم؛ همو، فتوح، 28، جم؛ خطیب، همانجا؛ در مورد دیگر راویان، نک: همانجا؛ مزی، 16/262). از نظر رجالی برخلاف استادش واقدی که مورد تضعیف قرار گرفته (نک: ابن عدی، 6/2245)، ابن سعد مورد اعتماد رجالیان بوده است. ابوحاتم به صدق او در روایت اشاره کرده (ابن ابی حاتم، 3(2)/262). خطیب (همانجا) او را از اهل عدالت شمرده، و برخی چون ابن ندیم (ص 111) او را ثقه دانستهاند. گفته شده است احمد بن حنبل به فراگرفتن روایات او علاقه نشان میداد (نک: خطیب، 5/322) و مزی (16/261) او را در زمرهٔ رجال سنن ابوداوود آورده است. با اینهمه از یحیی بن معین عبارتی نقل شده که در بردارندهٔ طعنی بر صدق گفتار اوست (نک: خطیب، همانجا). افزون بر این ابن سعد راوی در قرائت نیز بوده است. او قرائات مختلف، به خصوص قرائات قاریان مدینه چون نافع، ابوجعفر و شیبه را از واقدی فراگرفت، و خود آن را به حارث بن ابی اسمه آموخت، و او آن را به ابن مجاهد انتقال داد (نک: ابن جزری، 1/201، 2/142، 219، به نقل از کامل هذلی). ابن سعد همچنین در درس یعقوب بن اسحاق حضرمی قاری بصره از قاریان دهگانه حاضر میشده (نک: ابن سعد، 1(2)/94، جم) و بسیار دور از ذهن است که قرائت او را از وی فرا نگرفته باشد. ابن سعد در 218ق/833م در مجلس «محنه»ای که مأمون ترتیب داد و در آن از جماعتی از بزرگانفقها و محدّثین خواست تا به «خلق قرآن »اقرار کنند، ناگزیر از پذیرفتن خلق قرآن شد (ابن طیفور، 343؛ طبری، 8/634) و دعوت او به این مجلس نشانهٔ اعتبار و اهمیت مقام اجتماعی وی بوده است. ابن سعد در 62 سالگی در بغداد وفات یافت (ابن سعد، 7(2)/99؛ قس: خطیب، 5/322). آنچه تاکنون نام ابن سعد را زنده نگاه داشته، تألیف مفصل و کم نظیر او الطبقات الکبیر است. این کتاب با سیرهٔ پیامبر (ص) آغاز میشود و با شرح احوال صحابه، عالمان مدینه و دیگر شهرهای حجاز، شام و مصر، کوفه، بصره، بغداد و برخی دیگر از مراکز علمی آن روزگار ادامه مییابد و با مجلدی در شرح احوال زنان ختم میشود. طبقات را در ضمن میتوان گنجینهای در نسبشناسی عرب پیش از اسلام دانست. ابن سعد در این اثر بزرگ نسب اصحاب و تابعین و دیگر کسان را، از سوی پدر، مادر و خویشاوندان نزدیک، به یک فرد شاخص و سرشناس قبیله رسانده است و گاه سلسله انساب یک شخص را به دهها نسل قبل از وی پیوند میدهد. به عنوان مثال اجداد زیدبن حارثه تا 31 نسلِ پیش از او معرفی شده اند (3/27؛ قس: گوتشالک، .(111-113 مؤلف در طبقهبندی جغرافیایی تابعین، که پس از فتوحات اولیه در منطقهٔ وسیعی پراکنده بودند و حیات علمی آنان در برخورد با مسائل جدید و محدود محلی شکل میگرفت، توجه خاصی به گسترش علم حدیث در بلاد اسلامی، به ویژه در شهرهای جدید التأسیسی، همچون بصره و کوفه، داشته است. این کتاب بین سالهای 1094- 1918م تحت سرپرستی ادوارد زاخائو، و با همکاری جمعی از مستشرقین در 8 مجلد در لیدن منتشر شد و مجدداً در بیروت براساس همان نسخه در فاصلهٔ 1957- 1960م به چاپ رسید. مقایسهٔ متن چاپ شدهٔ لیدن با نسخههای موجود در کتابخانههای استانبول و دیگر مراکز علمی جهان نشان میدهد نسخی که اساس چاپ لیدن بوده، افتادگیهایی در طبقات صحابه و طبقات تابعیناهلمدینه داشتهاست. بخش جاافتاده از تابعینمدینه در 1403ق/ 1983م به کوشش زیاد محمد منصور در بیروت به چاپ رسیده، و بخش مربوط به شرح حال امامان حسن و حسین(ع) را عبدالعزیز طباطبائی در 1408ق در مجلهٔ تراثنا (شم 10 و 11) منتشر کرده است (در مورد نسخههایخطی از بخشهایچاپنشدهٔ طبقات، نک: ؛ GAS,I/300-301 برای نظرات اصلاحی دربارهٔ چاپ لیدن، نک: دخویه، ؛ LIX/377-412 همو، ؛ LXI/441-485 شولتس، ؛ LXX/403-416 در مورد افتادگیهای طبقات، نک: ریتر، ؛ XVIII/196-199 در مورد بررسیهای صورت گرفته بر روی متن طبقات، نک: لوت، ؛ XXIII/593-614 ووستنفلد، .(IV/187-197 ترجمهٔ فارسی بخشی از طبقات بهقلم محمدعبدالحمید در 1891ق در اگره به چاپ رسیده، و ترجمهٔ دیگری توسط محمود مهدوی دامغانی از بخشی از سیرهٔ طبقات صورت گرفته که در 1369ش در تهران منتشر شده است. کتاب طبقات را شاگردان مختلف ابن سعد از او روایت کردهاند. نسخهٔ چاپی لیدن چنانکه از مقدمهٔ آن برمیآید، روایت ابن حیویه از حارث بن ابی اسامه است (ابن سعد، 1(1)/1). طبری نیز روایت حارث را مستقیماً از خود وی گرفته و در اثنای تاریخ خود از آن استفاده کرده است (1/120، جم). روایت مشهور دیگر روایت ابن فهم است که مورد استفادهٔ ابن عساکر در تاریخ دمشق قرار گرفته است (نک: ابن عساکر، «ترجمهٔ الامام الحسین(ع)»، ص 7، جم). مقایسهٔ آنچه خطیب بغدادی (5/322) از ابن فهم روایت کرده، با زیادهٔ موجود در طبقات (چاپ لیدن، 7(2)/99) در مورد شرح حال خود ابن سعد که ظاهراً توسط یکی از راویان بدان افزوده شده است، از نظر بررسی رابطهٔ بین دو روایت حارث و ابن فهم قابل مطالعه است. نجاشی (ص 4) نیز از نسخهای از طبقات استفاده کرده که روایت هر دو بوده است. بجز این دو روایت، ابن عبدالبر روایت ابن ابی الدنیا را در 3 جزء در اختیار داشته است (نک: ابن خیر، 224- 225؛ قس: ابن عبدالبر، 1/11). بلاذری نیز در فتوح البلدان و انساب الاشراف از طبقات ابن سعد بهرهٔ بسیاری برده است. ابن سعد اثر دیگری تحت عنوان الطبقات الصغیر نیز داشته (نک: ابن ندیم، 112) که نسخهای از آن در موزهٔ باستانشناسی استانبول نگهداری میشود (نک: I/301 .(GAS, در مورد رابطه بین کتاب اخبار النبی (نک: ابن ندیم، 111) و طبقات نمیتوان اظهار نظر قطعی کرد. همو (همانجا). اثر دیگری را با عنوان «الحیل» (شاید الخیل ) نیز در زمرهٔ آثار ابن سعد آورده است. بجز آنچه ذکر شد، در حال حاضر دو اثر منسوب به ابن سعد وجود دارد که صحت انتساب آنها به وی مورد تردید است. اول اثری با عنوان فوائد الاعراب که در 1283ق در 14 صفحه در استانبول به چاپ رسیده، و دیگر منظومهای با عنوان القصیدهٔ الحلوانیهٔ فی افتخار القحطانیین علی العدنانیین است که شرحی بر آن توسط غازی بن یزید در دارالکتب قاهره یافت میشود (نک: I/301 .(GAS,