اِبْنِ سُرَیْج، ابویحیی عبید، یا عبیدالله، یا عبدالله (د پس از 105ق/723م)، خواننده و آهنگساز قرن 1ق/7م حجاز، از عوامل گسترش موسیقی عرب پس از اسلام و از مبتکرین وزنِ (ریتمِ) سبک در موسیقی عربی. نخستین منبع موجود در شرح زندگی او اغانی ابوالفرج اصفهانی است، که سرچشمهٔ اطلاعات نویسندگان بعدی به شمار میرود. اگرچه پیش از آن از دو اثر دربارهٔ ابن سریج آگاهیم: کتاب اخبار معبد و ابن سریج و اغانیهما از اسحاق موصلی، و کتاب ابن سریج از ابوایوب سلیمانی مدینی (نک: ابن ندیم، 158، 165). اما پیداست که ابوالفرج اصفهانی از هیچیک از این دو کتاب استفاده نکرده است، زیرا تمام مطالب خود را از طریق سلسلهٔ راویان به دست میدهد. او علاوه بر اختصاصِ بخش مفصّلی به اخبار ابن سریج، کتاب اغانی را با ترانههای برگزیدهٔ سه گانه، یعنی شعر سه شاعر معروف عرب و سه خواننده که برای اشعار آنان آهنگ ساخته و آنها خواندهاند، آغاز میکند. یکی از این سه خواننده ابن سریج است که اشعار عمر بن ربیعه (د 92ق/711م) غزل سرای بزرگ عرب را با آواز میخوانده است (فروخ، تاریخ الادب، 2/491). ابن سریج از پدری ترک نژاد و مادری از موالی قریش (آلب مطلب) در مکه متولد شد (ابوالفرج، 1(2)/52 -53). دربارهٔ تولد او در زمان عمر بن خطاب روایاتی که مأخذ اغانی بودهاند، اتفاق دارند، اما تاریخ وفاتش، به علت ابتلاء به بیماری جذام، با اختلاف نقل شده است. مطابق روایتی که درست به نظر میرسد، وی در زمان خلافت هشام بن عبدالملک اموی (105- 125ق) وفات یافت (همو، 1(2)/55). اگر در هنگام مرگ 85 ساله بوده باشد (همو، 1(2)/52)، تولدش بر 3 سال آخر خلافت عمر و مرگش بین 105 تا 108ق واقع شده است. بنابراین، روایتی که مرگ او را در زمان سلیمان بن عبدالملک اموی (حک 96-99) و یا پس از قتل ولید بن یزید اموی (126ق) یاد کرده، نباید صحیح باشد (همانجا؛ نویری، 4/262) و همچنین ذکر سال 108ق به عنوان سال قطعی مرگ او (فروخ، تاریخ العلوم، 183) نیز مأخذی ندارد. دربارهٔ ولای ابن سریج نیز در اغانی اخبار گوناگون آمده است که از میان آنها ولایت بنی نوفل بن عبد مناف از قریش (ابوالفرج، 1(2)/51، 52) از همه مقبولتر است (قس: همو، 1(2)/84، که ولید بن عبدالملک اموی او را نوفلی خطاب کرده است). به هر حال ابن سریج که به تأثیر از شرایط اجتماعی زمان، خود را به حامی قدرتمندی نیازمند میدید، سرانجام به عبدالله بن جعفر پیوست (همو، 1(2)/52) که مردی معروف به جود، کرم و دوستدار موسیقی بود (نک: ابن اثیر، اسدالغابهٔ، 3/134- 135؛ همو، الکامل، 4/13). ابن سریج را گندمگون و سرخ رو، کوسه و لوچ، با بینایی ضعیف و سری بیمو وصف کردهاند. به همین جهت اغلب و به ویژه در هنگام خواندن صورت خود را در پوششی مخفی میساخت (ابوالفرج، 1(2)/52). اگرچه شاید برخی از رفتارهای ابن سریج خاصه در آن زمان مناسب مردان شمرده نمیشد، مثلاً استفاده از نوعی موی ساختگی برای پوشاندن طاسی سر که در آن بسیار زیبا جلوه میکرد (همانجا)، اما نسبت مخنّث ظاهراً در غیر معنای رایجش، و یا دست کم با ایهام به او اطلاق شده است. زیرا این واژه گاه مترادف با مغنّی (خواننده) یا صنف خاصی از مباشران هنر موسیقی به کار رفته است (مثلاً، نک: ذهبی، 1/165؛ ابن عساکر، 615). بنابراین قول ابراهیم موصلی (ه م) که آواز ابن سریج را بهترین آواز زنان به شمار آورده (ابوالفرج، 1(2)/53 -54)، ناظر بر نوع صدای اوست که آن را «رقیق الصوت» وصف کردهاند (همو، 1(2)/72) و این بیانگر صدایی از نوع زیر و بالا میباشد و نظریهٔ اسحاق موصلی (ه م) که بهترین آواز مردانه را، آواز شبیه به آواز زنان توصیف میکند (همو، 1(2)/90)، نیز مؤیّد همین معنی است. ابن سریج مردی ادیب و شعر شناس نیز بود، اگرچه از تحصیل او در ادب گزارشی در دست نیست. وی در انتخاب اشعار برای آوازهایش استادی و هنرمندی خاصّی به کار میبرد، به طوری که در شنوندگانش سخت مؤثّر واقع میشد و از سوی دیگر با آشنایی به حال و مقام مخاطبات خود، سخن را مناسب ادا میکرد، چنانکه ولید بن عبدالملک او را خطیب، ادیب و ظریف خطاب کرد (همو، 1(2)/56 -57، 64، 67 - 68، 76، 82 -84). ابن سریج از خلق و خوی نیکویی نیز برخوردار بود و تحمل بسیار داشت، تا آنجا که چون با توجه به زشتی صورت، او را به طعنه و کنایه «وجه الباب» میخواندند، برافروخته نمیشد (همو، 1(2)/52، 76). به هر حال حسن خلق ابن سریج حتی نزد ادیبان نیز مشهوربود، چنانکه ابوحیّانتوحیدی (3(1)/118) - اگرچه در عبارتی هزلآمیز - اشارهای نیز به این معنی کرده است (قس: ابن عبدربه، 6/388). ابن سریج آواز و موسیقی را از استادانی همچون طویس، ابنِ مِسجَح (ه م) و سائب خاثر فرا گرفت (همو، 6/27، 29؛ ابوالفرج، 1(2)/53؛ نویری، 4/240، 244؛ قس: ضیف، 198، که نشیط ایرانی را نیز از استادان او شمرده است). وی در آغاز به نوحه خوانی (نیاحهٔ) اشتغال میورزید و شهرتی نداشت تا آنکه در اندوه و عزای کشتار فجیع مدینه به دست مسلم بن عقبه در 63ق/683م که به واقعهٔ حرّه معروف شد (برای گزارش این واقعه نک: دینوری، 264-269؛ ابن اثیر، الکامل، 4/111-120)، نوحهٔ مؤثری ساخت و خواند که او را مورد توجه مردم قرار داد (ابوالفرج، 1(2)/55). ابن سریج در این هنگام در حدود 40 سال داشت و اندک اندک در هنر نوحهگری شهرتی به دست میآورد و حتی گفته شده که وی در همین سالها بر روی شعری در وصف شهیدان کربلا با مطلع زیر نوحهای ساخت: یا ارض ویحک اکرمی امواتی }{ فلقد ظفرت بسادتی و حماتی (ای زمین! وای بر تو که بر سروران و حامیان من پیروز شدی، در گذشتگان مرا نیکو بدار). این نوحه به قدری هنرمندانه بود که اهل مکه و مدینه ابن سریج را بر تمام نوحه سرایان مکه و مدینه و طائف مقدم گردانیدند (همانجا). اما از آن پس از نوحهخوانی دست کشید و فقط دوبار دیگر در سراسر عمر خود نوحه خواند: یک بار در سوگ یکی از عزیزانش و دیگر بار در مرگ یزید بن عبدالملک اموی (همو، 1(2)/56). نوشتهاند که رقابت وی با شاگردش غریض و پیشی گرفتن شاگرد از استاد سبب روی برتافتن او از نیاحه و پرداختن به آواز و موسیقی بوده است (همو، 1(2)/55 -56)، اما علت اصلی را البته باید در تحلیل شرایط تاریخی عصر وی جستوجو کرد. تکامل هنر موسیقی و آواز عرب در چهار مرحله انجام پذیرفته است: 1. دوران جاهلیت: آواز شتربانان و نیز اشعاری در بحر خفیف همراه دف و مزمار برای رقص؛ 2. دوران فتوحات و گسترش اسلام: ترک برخی از فنون غنا و اکتفاء به قرائت قرآن و ترنّم به شعر؛ 3. دوران پس از فتوحات و مرحلهٔ توانگری و تجملخواهی: ورود خنیاگران و نوازندگان ایرانی و رومی به حجاز و اقتباس شاعران عرب از اشعار آنان و نیز اقتباس اعراب و موالی از آهنگهایشان، سپس آموختن نسل بعدی از آنان و گسترش آنها (که ابن سریج از همین گروه است)؛ 4. دوران تکامل و تدوین: روزگار عباسیان و ظهور ابراهیم بن مهدی (ه م) و ابراهیم و اسحاق موصلی (ابن خلدون، 1/338-339). با توجه بدانچه گفته شد، ابن سریج که در روزگار عثمان به نوحهخوانی آغاز کرده بود (ابوالفرج، 1(2)/52)، با داشتن صدای مناسب و استعداد بسیار، اندکاندک به موسیقی روی آورد و به سهم خود نقش مهمی در انتقال موسیقی عربی از مرحلهٔ اقتباس تا تکامل آن ایفا کرد. ابن سریج در نخستین دورهٔ خوانندگی، آواز خود را با حرکات متوالی و منقطع یک چوبدستی تنظیم میکرد که مقایسه آن با چوب رهبری ارکستر که بعدها معمول گشت، قابل توجه است. او پس از آنکه عود ایرانی را نزد بنایان ایرانی که برای ساختمان کعبه در مکه به سر میبردند، دید، نواختن آن را با مهارت بسیار آموخت و پس از آن آواز خود را با آن همراه ساخت (ابوالفرج، 1(2)/ 52 -53). بنابراین، گفتهٔ فارمر («تاریخ...1»، که استفاده از چوبدستی را به دورهٔ نوحهخوانی ابن سریج نسبت میدهد، درست به نظر نمیرسد (قس: 2 EIکه مینویسد: «آواز خود را با نای ایرانی جواب میداد»، در این عبارت، ممکن است «قضیب» به معنای چوبدستی، با «قصیب» که یکی از معانی آن میتواند نای باشد، اشتباه شده باشد و یا ترکیب lute persian به معنی عود ایرانی، در اثر اشتباه چاپی به flute persian یعنی نای ایرانی تبدیل، و به همین صورت نیز ترجمه شده باشد، نک: دانشنامه ).به گفت´ فارمر، عود ابن سریج نوع خاصی از این ساز بوده است، چرا که سابقهٔ عود عراقی در حجاز به80 سال قبل از آن میرسید («خاستگاه...2»، 107 106, .(II/104, ابن سریج در دوران خوانندگی شهرت و حرمت بسیار کسب کرد و به دربارها فرا خوانده شد. داستانهای دلچسبی از بردن جایزهٔ سلیمان ابن عبدالملک، که در دوران پیش از خلافتش اتفاق افتاد (ابوالفرج 1(2)/95؛ قس: فارمر، «تاریخ...»، 62 )، و ملاقاتش همراه با عمر بن ابی ربیعه با یزید بن عبدالملک (ابوالفرج، 1(2)/57 -60) و نیز حضورش در دربار ولید بن عبدالملک (همو، 1(2)/82 -84) که او و هنرش را بیش از شاعران دربارش و شعر آنان ارج مینهاد (ضیف، 200)، خبر از شهرت و محبوبیت بسیار او میدهد. از سوی دیگر مراعات حاکم سختگیر مکه نافع بن علقمهٔ کنانی نسبت به او (نویری، 4/258-259) و نیز برخورد تند عطاء بن ابی رباح (د 114ق/732م)، تابعی مشهور و مفتی مکه با ابن سریج، که پس از گفت و گویی دیگر متعرض او نشد (ابوالفرج، 1(2)/56 -57)، نشان دهندهٔ قدر و حرمت او نزد بزرگان و نیز حاکی از قدرت نفوذ هنری و ادبیش در آن روزگار است، به هر حال ابن سریج آنقدر آوازه یافت که بعدها خوانندگان معروف، حتی با خواندن آهنگهای او به محبوبیت و جایزه دست مییافتند (نک: ابن طیفور، 172) و کسانی چون ابن رومی و علی بن جهم به مناسبت در شعر خود او را میستودند یا ممدوح خود را به وی تشبیه میکردند (نک: فروخ، تاریخ الادب، 2/351؛ رفاعی، 2/428). آنچه ابن سریج را در تاریخ موسیقی عرب به عنوان شخصیت هنری ممتازی مطرح میسازد، نقش او در ترویج و گسترش سبک جدیدی در آواز و موسیقی است که به وسیلهٔ طویس، ابن مسجح، سائب خاثر و نشیط ایرانی، با تأثیر پذیرفتن و اقتباس از آهنگهای ایران و روم و اختلاط آن با شعر و سلیقهٔ عربی به وجود آمده بود (نویری، 4/239، 244؛ ضیف، 198؛ فروخ، تاریخ العلوم، 183). از مشخصات این سبک، تمایل به موسیقی شاد و ریتمهای سبک در آواز و موسیقی را میتوان نام برد (فارمر، «تاریخ...»، .(111 اگرچه شهرت طربانگیزی آواز ابن سریج به جایی رسید که گفته میشد برای به طرب آوردن یک قریشی، آواز ابن سریج با شعر عمر بن ابی ربیعه را بخوانید (ابوالفرج، 1(2)/74)، با اینهمه آواز او کیفیتهای متفاوت داشت: برخی طربانگیز، بعضی حزنانگیز و گونهٔ سوم استادانه و استوار بود. به همین جهت دربارهٔ آن گفته شده است که آواز هر خوانندهای تنها از قلب یک تن بر میخیزد، ولی آواز ابن سریج از قلب همهٔ مردم (همو، 1(2)/78). از سوی دیگر عمر بن عبدالعزیز دربارهٔ صدای او گفته بود: چه زیبا میشد، اگر این صوت با قرآن مزیّن میگشت (همو، 1(2)/62). ابن سریج آهنگهای خود را بدیهتاً یا در مدتی بسیار کم میساخت (همو، 1(2)/52، 68). این تواناییها، تنها مبتنی بر ذوق او نبود، بلکه گفتار کوتاهی که از او در برشمردن ویژگیهای فنّی آواز خوب و صحیح نقل شده است (همو، 1(2)/93-94)، بیانگر تحصیل مراتب مختلف موسیقی و ممارست و تأمل عمیق او در این هنر است و اینکه بعد از طویس، وی را به آوردن «غناء متقن» در حجاز وصف کردهاند (همو، 1(2)/55)، از به کار گرفتن قوانین صحیح و محکم این هنر به وسیلهٔ او خبر میدهد. از این رو او را یکی از چهار رکن موسیقی عرب شمردهاند (همو، 1(2)/53). با اینهمه آواز او از انتقاد مصون نماند. شاگرد مشهورش غریض، پس از آنکه ابن سریج به موسیقی سبک و اشعاری متناسب با آن در بحر رمل و هزج روی آورد، در یک محل عمومی اجرای موسیقی در اطراف مکه، او را به خراب کردن آواز و موسیقی متهم ساخت. پاسخ ابن سریج با خواندن آوازی به غایت سنگین (همو، 1(2)/69) نشان داد که روی آوردنش به موسیقیِ شاد از ناتوانی نیست، بلکه به منظور ابداع سبکی جدید است. با اینکه اسحاق موصلی به برتری ابن سریج بر خود اذعان داشته است، اما چنانکه ابوالفرج میگوید: الحان ابن سریج، جز پیرزنان، خواهانی نداشته است (همو، 1(2)/54)، در حالی که موسیقی نیز مانند هر هنر دیگری تابع زمان و سلیقهٔ زمان است. ابراهیم بن مهدی و اسحاق موصلی این انتقاد را به ابن سریج وارد ساختند که آهنگ واحدی را با اشعار مختلف میخوانده است که با توجه به عادت ابن سریج به بدیههسازی میتوان این انتقاد را پذیرفت (همو، 1(2)/63 -64). گفته شده است که داماد ابن سریج بیشتر آوازهای پدرزنش را به نام خود کرد (نویری، 4/262)، با اینهمه ابراهیم بن مهدی و اسحاق موصلی در جست و جو و شمارش ترانههای ساختهٔ او، بر روی 63 ترانهٔ مانده از او، توافق دارند (ابوالفرج، 1(2)/63).