اِبْنِ سُرَیْج، ابوالعباس احمد بن عمر (248-306ق/862 - 918م)، فقیه و متفکر شافعی، ملقب به «باز اشهب». وی از نوادگان سریج بن یونس مروزی (د 235ق/849م)، زاهد و محدث نامی بود (یافعی، 2/248). ابن سریج عمدهٔ عمر خود را در بغداد، که ظاهراً در همانجا به دنیا آمده بود، سپری کرد و در همانجا نیز درگذشت و در حجرهای در بازارچهٔ غالب (سویقهٔ غالب) در بخش غربی بغداد دفن شد و مقبرهٔ او زیارتگاه مردم گردید (قرطبی، 76؛ خطیب، 4/290؛ ابن خلکان، 1/67). ابن سریج بسیار کم سفر میکرد. تنها مورد گزارش شده، سفری است به شیراز که برای تصدی قضای آن دیار کرده است (ابواسحاق، 118). ابن سریج اگرچه بیشتر به عنوان یک فقیه معروف است، لیکن از سایر علوم اسلامی چون کلام و حدیث نیز بهرهٔ بسیار داشته است. ابن ندیم (ص 266) او را از متکلمین شافعی شمرده، و ضیاءالدین، پدر فخر رازی او را سرآمد اصحاب شافعی در کلام دانسته است (سبکی، 3/22). با وجود این وی با خلط کلام و فقه شدیداً مخالف بود و از قراین مختلف از جمله از پاسخی که در زمینهٔ صفات الهی داده، برمیآید که در عقاید، مشرب سنتی داشته و پیرو سلف بوده است (ذهبی، 3/812 -813). در زمینهٔ حدیث اگرچه احادیث زیادی روایت نکرده (خطیب، 4/287)، ولی طبقهٔ روایی وی عالی بوده و از نکات فنی حدیث اطلاع بسیار داشته است (ذهبی، 3/811 -812). از مشایخ بنام ابن سریج در حدیث میتوان حسن بن محمد زعفرانی و ابوداوود سجستانی را نام برد (خطیب، 4/287-290)؛ نیز از جملهٔ راویان وی میتوان پسرش ابوحفص عمر، سلیمان بن احمد طبرانی و ابواحمد بن غطریف جرجانی را ذکر کرد (طبرانی، 1/44؛ خطیب، 4/287- 288؛ اسنوی، 2/21). ابن سریج گاه در مجالس درس جنید نیز حضور مییافت و گفته شده که موفقیت خود را در فقه از برکت شرکت در مجالس وی میدانست (انصاری، 184- 185، 312؛ ابن ملقن، 130- 131). همچنین در آغاز تفتیش امر حلاج در حدود 297ق/909م از ابن سریج فتوایی دربارهٔ حلاج خواستند، لیکن وی اظهار داشت که حلاج مردی حافظ قرآن، عالم به فقه و حدیث و عابد است و سخنی میگوید که من درک نمیکنم، پس نمیتوانم به کفر وی حکم نمایم ( اخبارحلاج،55، 56). شرکت وی در مجلس جنید و تمایل به جنید، خودداری از محکوم کردن حلاج، مضاف به اینکه سه تن از شاگردان او، ابن القاص، رودباری و ثقفی زبانی صوفیانه داشتهاند، نشاندهندهٔ گرایش او به تصوف و عرفان است (قس: ماسینیون، .(I/423-424 ابن سریج را در فقه عالمترین و استوارترین فقه مذهب شافعی در زمان خود دانستهاند (قرطبی، همانجا). در منابع شافعی، او به عنوان مدافع، حافظ و گاه منجی مذهب شافعی معرفی شده است (قس: عبادی، 62). ابن سریج فقه را نزد ابوالقاسم انماطی آموخت و آن را توسط ابواسحاق مروزی به آیندگان انتقال داد (جعدی، 85؛ نووی، 1/18-19، 2/251). تسلط او در فقه شافعی چنان بود که او را «شافعی دوم» لقب دادهاند (شریشی، 1/205)، یکی از شیوخ معاصر ابن سریج این حدیث نبوی را که «در هر قرنی مجدّدی در جهان اسلام ظاهر میشود» بر وی تطبیق داده و او را پس از عمر بن عبدالعزیز، و امام شافعی، مجدّد قرن سوم دانسته است (حاکم، 2/522، 523). این تطبیق بعدها مورد پذیرش برخی از علمای شافعی قرار گرفته است (ابن اثیر، 12/221؛ نووی، 2/210). ابن سریج در عالم فقه نه صرفاً به عنوان تبیین کنندهٔ آرای شافعی، بلکه در مواردی مجتهدی صاحبنظر نیز به شمار میرود. استفادهٔ وسیع از قیاس، چنانکه از ردیهٔ وی بر ابن داوود بر میآید (قس: سبکی، 3/38)، پذیرش یک سلسله اصول ثابت و تأویل نصوصی که با اصول مزبور توافق نداشته باشند (نووی، 2/252) و دقتهای نحوی - منطقی در عبارات و گاه بازی لفظی با آنها (قس: عبادی، 62 -63؛ نیز مسألهٔ سریجیّه در همین مقاله) همگی از خصوصیات بارز روش فقهی او بوده و ابن سریج را در نقطهٔ مقابل مکتب ظاهری که در همان روزگار در بغداد شکل گرفته بود، قرار داده است. همین اختلافات عمیق در روش فقهی او با ظاهریان موجب بروز مناظرات سخت بین او و محمد بن داوود، فرزند داوود اصفهانی بیانگذار مکتب ظاهری گردید که در برخی از منابع به آنها اشاره شده است (ابن ندیم، 266؛ خطیب، 4/288؛ شریشی، همانجا). به گفتهٔ خطیب بغدادی (4/290) ابن سریج با شخص داوود نیز مناظره داشته است، لیکن این مطلب از لحاظ زمانی درست به نظر نمیرسد. وی گاه بر خلاف مشهور مذهب امام شافعی اجتهاد کرده است (نووی، 2/251؛ سبکی، 3/22، 25). از جمله مسائل مزبور مسألهٔ معروف «سریجیّه» یا «دور طلاق» است، بدین شرح که هرگاه مردی به زنش بگوید «اگر من تو را طلاق بدهم، بدین معنی است که تو را اصلاً سهطلاقه کردهام» و بعد او را با طلاق ساده از خود براند، برای این مسأله 3 راه حل متصور است: 1. یک طلاق ساده و نامشروط واقع شده، 2. طلاق مزبور با نظر به شرط در حکم سه طلاق است، 3. صیغهٔ مزبور لغو بوده و اصلاً طلاقی واقع نشده است. ابن سریج قول سوم را انتخاب کرد و دلیل وی که بر رد دو احتمال اول مبتنی است، این است که اگر طلاق بیشرط واقع شده باشد، معنایش این است که پیش از آن، سه طلاق وقوع یافته، ولی در این صورت ازدواجی در بین نبوده که طلاق سادهٔ بعدی در آن مؤثر شده باشد، و در این صورت سه طلاق که متعاقب آن وقوع یابد نیز مؤثر نتواند بود، پس اصلاً طلاقی واقع نشده است. به احتمال قوی ابن سریج نخستین کسی است که این نوع استدلال کرده و بعید است که - چنانکه برخی گفتهاند - عنوان کنندهٔ این مسأله و راه حل اخیر آن شخص شافعی یا مزنی باشد (عمیره، 3/357؛ شربینی، 3/324). در هر حال جمعی از متقدمین فقهای شافعی در نسبت این مسأله به ابن سریج تصریح نمودهاند (ابن هبیره، 2/348). دارقطنی در این مورد گفته که بهتر بود ابن سریج مسألهٔ دور طلاق را در عالم اسلام مطرح نمیکرد (ابن تغری بردی، 3/194). در هر صورت در سدههای بعدی صحت انتساب این مسأله به ابن سریج یا نفی آن همیشه مطرح بوده و گاه در این زمینه رسالههای مستقلی تألیف شده است (قلیوبی، 3/357؛ ابن حجر، هیتمی، 8/115؛ ریو، شم .(1203 با توجه به فحوای کلامِ سبکی میتوان گفت که ابن سریج به رغم جرأت در اقدام به اجتهاد و در نحوهٔ استفاده از نصوص، در عمل به مسائل فقهی به شدت دچار وسواس بوده است (3/30). وی به عنوان مدافع مذهب شافعی در بغداد با ظاهریان و حنفیان (چنانکه از فهرست کتب وی برمیآید) و حتی مالکیان (همانجا) درگیر بوده و مناظره داشته است. قدرت شخصیت ابن سریج و ظرافت استدلال وی تا حدی بوده که ضربالمثل شده است، چندانکه عبارت «استدلالات سریجی» (الحجج السریجیّهٔ) در سدهٔ 5ق/11م به عنوان مثلی برای استدلالات ظریف و مُسکِت به کار میرفته است (حریری، 83). ابن سریج به مقامات حکومتی، از جمله وزیر علی بن عیسی، کمتوجه بود و همین امر موجب دلگیری وزیر شده بود، لیکن علی بن عیسی پس از مشاهدهٔ وسعت اطلاع ابن سریج در جریان مناظرات مختلف به او متمایل شد و با اصرار و حتی تهدید از وی خواست تا منصب قضا را بپذیرد، ولی ابن سریج آن را نپذیرفت (سبکی، 3/30- 31)؛ با اینهمه، چنانکه در پیش گفته شد، ابن سریج ظاهراً در فاصلهٔ سالهای 280-290ق به دلیلی نامعلوم مدتی منصب قضای شیراز را پذیرفت (قس: ماسینیون، همانجا) و به همین جهت در برخی منابع متقدم، به وی لقب قاضی داده شده است (قرطبی، 76؛ عبادی، 62؛ خطیب، 2/287). اما دانسته نیست چرا شاگردش ابن غطریف او را «امیر» نامیده است (خطیب، 4/288). آثار: ابوالحسین شیرجی فهرستی از آثار ابن سریج را ذکر کرده که بالغ بر 400 عنوان بوده (ابواسحاق، 118)، ولی همهٔ این آثار جز اندکی در طول زمان مفقود شده است: خطی: 1. الاقسام و الخصال ( آربری،شم 5115 )؛ 2. جزئی که در آن ابن سریج جوابهایی در مورد اصول دین داده است I/495) )؛ GAS, 3. الودائع لنصوص الشرائع، جزئی کوچک است که نسخهای از آن ضمن یک مجموعه در خزانهٔ رباط موجود است (زرکلی، 1/185). منسوب: بجز سه اثر مذکور آثار متعدد دیگری درگذشته از ابن سریج موجود بوده که امروزه از بین رفته و یا بر ما ناشناخته مانده است. این آثار را ابن ندیم، دارقطنی و ابوحامد اسفراینی در سدهٔ 4ق/10م، سبکی و اسنوی در سدهٔ 8ق/14م، ابن حجر هیتمی و حاجی خلیفه در سدهٔ 10 و 11ق/16 و 17م دیده و یا حتی در اختیار داشتهاند. از جملهٔ آنها میتوان به الرّد علی محمد بن الحسن، الرّد علی عیسی بن ابان (عالم حنفی متوفی 221ق/836م)، الرّد علی ابن داوود من القیاس و کتاب دیگری در رد بر ابن داوود در مسائلی که مورد اختلاف او و شافعی بود، اشاره کرد (در مورد آثار منسوب نک: ابن ندیم، 266؛ خطیب بغدادی، 4/290؛ سبکی، 3/23، 38؛ اسنوی، 2/21؛ ابن حجر هیتمی، 8/114؛ حاجی خلیفه، جم).