اِبْنِ اِدْریس، ابوعبدالله محمد عَمراوی فاسی مشهور به ابنُ الْحاج (د 4 محرم 1264ق/12 دسامبر 1847م)، وزیر، کاتب و شاعر. اجدادش در زمان انقلاب مغراوهٔ در سدهٔ 4ق/10م همزمان با مهاجرت خاندان ادریس به نواحی مختلف مغرب، به قبیلهٔ بنی عامر در زمور پناه برده بودند. از این روی به زموری نیز شهرت یافتند (فاسی، 158). ابن ادریس در قاس متولد شد، اما تاریخ تولد او روشن نیست. او پس از حفظ قرآن و آموختن نحو و ادب عربی به جمع طلاّب جامعهٔ القرویّین پیوست. سپس شغل مکتب داری را پیشه کرد و به سبب تنگدستیخانواده، بهنسخهنویسیکتابهاپرداخت و همانزمانابوالقاسم زیّانی مورخ مشهور او را به کار تحریر کتابهای خود گماشت (همو، 160). ابن ادریس مدت 3 سال نزد زیّانی کار کرد و پس از آن به حمدون ابن الحاج شاعر مشهور زمان پیوست و پس از مرگ شاعر در 1232ق/ 1817م باز نزد زیّانی شتافت و در خدمت او، اطلاعات تاریخی خود را کمال بخشید (همو، 161). در 1229ق ابن ادریس با اَکَنْسوس مؤلف تاریخ العامر آشنا شد. در رجب 1237 چون مولای سلیمان، مولای عبدالرحمان را به جانشینی خود در فاس گماشت، او با تأکید زیّانی، ابن ادریس را که در آن زمان 28 سال داشت، به عنوان کاتب اول دربار عبدالرحمان انتخاب کرد، (غریط، 40؛ قس: فاسی، 162). ابن ادریس همچنان در فاس و در خدمت مولای عبدالرحمان بود، تا اینکه در محرم 1238 همراه هیأتی به دیدار مولای سلیمان رفت و این اولین بار بود که فاس را ترک میکرد. دوری از زادگاه وی را به سرودن اشعار شورانگیزی واداشت (همو، 163). در همان سال مولای عبدالرحمان به حکومت مغرب رسید و ابن ادریس را به وزارت منصوب کرد (غریط، همانجا؛ ناصری، 8/4). در 1246ق/12830م ابن ادریس به مناسبت تجاوز فرانسویان به خاک الجزایر قصیدهای در 111 بیت سرود و مسلمانان را به جهاد دعوت کرد (فاسی، 165-169). در همین اوان اهالی تَلمسان و وَهْران به بیعت سلطان عبدالرحمان در آمدند و او سپاهیانی مرکب از قبایل ودایا1 به یاری آنان فرستاد. اندکی بعد این قبایل علیه سلطان شوریدند. کشمکش چندی ادامه یافت و بدبینی ابن ادریس نسبت به آنان در سلطان بی تأثیر نبود، اما ودایا موضع خصمانهٔ ابن ادریس را نسبت به خودشان فراموش نکردند و او را محرک اصل آشوبها دانستند و از این رو خواستار عزل او شدند (همو، 170). این کار عاقبت به خشم سلطان بر ابن ادریس و زندانی شدن او و مصادرهٔ اموالش انجامید (غریط، 41). برخی علت این عمل را نتیجهٔ رابطهٔ او با عبدالقادر امیر الجزایر و خیانت نسبت به سلطان دانستهاند و گروهی دیگر پنداشتهاند که خلیفه با زندانی کردن او خواسته است شاهد خلاف کاریهای خود را از میان بردارد ( 2 EI). ابن ادریس در زندان به دستور خلیفه شکنجه شد و هنگامی که از بند رست، همچنان در عُزلت زیست (غریط، 41؛ قس: فاسی، 172). با اینهمه دشمنان دست از تعقیب او برنداشتند، تا اینکه روزی او را با ثروتی کلان به اتهام آنکه قصد گریز از فاس را دارد، دستگیر کردند (همانجاها). بدینسان ابن ادریس برای بار دوم به زندان افتاد و تحت شکنجه قرار گرفت، و در اثنای اسارت قصایدی دربیگناهیخویش میسرودو آنهارابرای سلطان میفرستاد. سرانجام چون آزاد شد، آهنگ آن کرد که بقیهٔ عمر را به عبادت و زیارت قبور اولیا بگذراند (همانجا). با آنکه از طریقههای صوفیانهٔ معروف آن زمان کناره میگرفت، با اولیای بزرگ مغرب چون شیخ عبدالقادر علمی و شیخ طیب کتانی مصاحبت داشت (غریط، 44). به صلاح دید همین شیخ طیب بود که عاقبت فاس را با اینکه از خشم سلطان بیم داشت، ترک گفت و به ضریح مولای اسماعیل در مکناسه، پناه برد (همو، 41). در 1251ق/1835م که نفوذ ودایا فروکش کرده بود و مولای عبدالرحمان از مکناسه دیدن میکرد، دوستان ابن ادریس وقت را غنیمت شمردند و از سلطان خواستند که از وی درگذرد. سلطان هم پذیرفت و او را نخست به شغل دیوانی و کتابت، سپس به وزارت برگزید (فاسی، همانجا). در 1259ق ابن ادریس قصیدهای به مناسبت حملهٔ فرانسویان به شهر وجده سرود و در آن مردم را به جهاد در راه خدا و بیرون راندن فرانسویان از دیار اسلام فراخواند. چند سال پس از این تاریخ، وی که همچنان در مقام وزارت بود، درگذشت. ابن ادریس اسلوب نامه نگاری را در مراکش حیاتی نوبخشید و در نوشتههایش نثر مسجّع را بدون اغراق و به دور از مغلق نویسی بهکار برد. شعر او مورد توّجه بزرگان مراکش بود و در بدیهه سرایی نیز دست داشت و اشعار او در مدح حضرت پیامبر (ص) و سلطان و طبیعت از زیبایی و ظرافت برخوردار است. وی مجموعهٔ شعری در دو مجلد دارد که فرزندش به امر حسین بن محمد بن عبدالرحمان فراهم آورده است و از جلد اوّل آن نسخهای در خزانهٔ رباط موجود است (زرکلی، 6/27- 28). نیز قصیدهای از او در همان خزانه (شم 1539) وجود دارد (علوش، 2(1)/304). همچنین کنون (2/243-249) از ابن ادریس یک مقامه و یک مقاله دربارهٔ القاب و نعوت آورده است.