اِبْنِ اَثیر، ضیاءالدین، ابوالفتح نصرالله بن ابی الکرم محمد شیبانی جَزَری (558 -637ق/1163-1239م)، منسوب به جزیرهٔ ابن عمر (ه م). پدرش را که از طایفهٔ بزرگ بنی شیبان بود، به سبب برخورداری از اعتبار اجتماعی، «اَثیر» لقب داده بودند (برای توضیح «اثیر» نک: قلقشندی، 6/6) و به همین سبب ضیاءالدین و دو برادر بزرگترش مجدالدین و عزالدین علی بن محمد به «بنو الاثیر» شهرت یافتند (یاقوت، 2/138). اثیر از جانب اتابکان موصل سمت فرمانداری جزیرهٔ ابن عمر را داشت و سخت مورد اعتماد آنان و در عین حال مورد احترام فراوان مردم جزیره بود (ابوشامه، 1/186؛ ابن اثیر، علی، 147- 148). ضیاءالدین دوران کودکی و نوجوانی را در زادگاه خود به سر برد (ابن خلکان، 5/389؛ قس: ذهبی، سیر، 22/73) و چون پدرش علاوه بر مقام و نفوذ اجتماعی دارای اراضی زراعی فراوان نیز بود و فعالیتهای بازرگانی هم داشت (ابن اثیر، علی، همانجا)، در ناز و نعمت زیست و از کودکی به امر و نهی و داشتن خدم و حشم خوی گرفت. 21 ساله بود که با پدر و برادرانش به موصل رفت و در آنجا اقامت گزید (ابن خلکان، 5/389؛ یافعی، 4/97). ضیاءالدین در موصل، که در آن روزگار مرکز علم و ادب و جایگاه تلاقی فرهنگها و افکار گوناگون شرقی و غربی بود و مدارس پرآوازه داشت (نک: سلام، 35-37)، به تحصیل علم اشتغال ورزید و پس از مدتی که - ظاهراً در حدود 10 سال - در صرف، نحو، لغت و فنون بلاغت مهارت یافت و از محضر استادان بزرگ آن زمان بهرهمند شد (ابن خلکان، ذهبی، همانجا؛ قس: سلام، 36). پیشرفت وی در این دوره آنچنان سریع و چشمگیر بود که برخی آن را بالغ بر 20 سال انگاشتهاند (نک: همو، 37)، اما ضیاءالدین قاعدتاً باید مراحل حفظ قرآن کریم و احادیث نبوی و اشعار قدیم و جدید عربی و فراگیری مقدمات علوم را در همان زادگاهش گذرانیده و به همت پدر همانند دو برادر دیگر در سنین نوجوانی به کمالات علمی و ادبی آراسته شده باشد. ضیاءالدین در موصل ازدواج کرد و او را پسری به نام شرفالدین محمد به دنیا آمد (نک: ابن خلکان، 5/389، 397). در آستانهٔ 30 سالگی چون خویشتن را همانند پدر و برادرانش برای وزارت و دیگر مناصب سیاسی و قضایی آماده یافت، زندگیِ علمی خود را در موصل به قصد راهیابی دربار سلطان صلاحالدین ایوبی ترک کرد. چون به شام رسید، به یاری قاضی فاضل، وزیر صلاحالدین، به خدمت وی درآمد (همو، 5/390)، اما از همان آغاز در مسائل ادبی با قاضی فاضل به معارضه و رقابت پرداخت (همو، 5/396). چند ماه بعد به درخواست ملک افضل نورالدین، فرزند ارشد و ولیعهد صلاحالدین، نزد وی شتافت و کاتب مخصوص او شد و پس از چندی (کمتر از دو سال) با وفات صلاحالدین و استقرار ملک افضل در پادشاهی دمشق، به وزارت او رسید، و پادشاه را که از او بسی جوانتر بود، سخت تحت نفوذ خویش درآورد و زمام همهٔ امور را عملاً به دست گرفت (همو، 5/390؛ قس: سلام، 39-40) و با تکیه بر قدرت و نفوذی که پیدا کرده بود، به بدرفتاری با اعیان و رجال و ستمگری با مردم دمشق پرداخت (ابن کثیر، 13/10؛ ابوشامه، 2/229، 230). از این رو دوران وزارت او و نیز پادشاهی ملک افضل بیش از 4 سال دوام نیافت و دمشق به دست برادر و عموی ملک افضل افتاد و ضیاءالدین که جانش در خطر بود، به تدبیر محاسن بن عجم حاجب از معرکه جان سالم به در برد (ابن جوزی، 8/441-443؛ ابن خلکان، همانجا)، و سپس در موصل به خدمت نورالدین ارسلان شاه در آمد، اما رابطهٔ خود را با ملک افضل که در صرخد فرمان میراند، قطع نکرد. در 595ق/1199م که افضل بر قاهره چیره شد، مکاتباتی از جانب امیران شام با او انجام داد (نک: ابن اثیر، ضیاءالدین، المثل السائر، 1/367). سپس در 596ق به خدمت او شتافت. در همان سال باز ملک افضل از قاهره گریخت و ضیاءالدین نیز مخفیانه از آنجا خارج شد. این دو یار وفادار بار دیگر در سُمَیْساط گرد هم آمدند، ضیاءالدین در المثل، جابهجا به این دوره از زندگیش که تا 607ق/1210م (و شاید هم 608ق) ادامه داشت، اشاره کرده است. عاقبت از ملک افضل قطع امید کرد و به خدمت برادرش ملک ظاهر، فرمانروای حلب درآمد (ابن خلکان، 5/391)، اما در آنجا نیز کارش نگرفت و به موصل بازگشت و از آنجا به اربل و سنجار رفت و در هر یک از این دو شهر مدتی بماند، تا سرانجام در 618ق/1221م در مقام ریاست دیوان انشای امیر بدرالدین لؤلؤ، اتابک موصل، استقرار یافت و بقیهٔ عمر را در همین مقام بماند (همانجا؛ ابن عماد، 5/188). وفات او نیز در اثنای یکی از مأموریتهایش در بغداد اتفاق افتاد و در مقابر قریش - صحن مطهر کاظمین فعلی - مدفون گردید (ابن خلکان، 5/396؛ ابن صابونی، 5؛ ابن فوطی، 136؛ ذهبی، العبر، 5/156). 30 سال فعالیت سیاسی و اجتماعی، ضیاءالدین را از کار علم و ادب باز نداشت، بلکه به عکس، علاقهٔ شدید وی به دانش و تماس دائمیش با اهل قلم باعث شد که توان علمی و ادبی او قوام یابد، و همینکه به سن کمال رسید، وقت خود را بیشتر مصروف تألیف و تصنیف و تدریس کرد و ظاهراً عمدهٔ آثار علمی وی محصول همین دوران از زندگی اوست (همو، سیر، 23/73، به نقل از ابن نجار؛ ابن دمیاطی، 19/238). ضیاءالدین با برادرش عزالدین علی بن محمد به کلی قطع رابطه کرده بود (ذهبی، العبر، 5/156؛ همو، سیر، 23/73) و این امر را میتوان ناشی از خودخواهی و خودپسندی او دانست. ابن خلکان نیز اشاره میکند که در سفرهای متعددش به موصل، به رغم اشتیاق، موفق به دیدار او نشده است (5/391)، که شاید این عدم موفقیت هم نتیجهٔ تکبر او بوده باشد. این روحیهٔ آشتی ناپذیر در آثار اوبه صورت خودستایی و تحقیر دانشمندان بزرگ و ادبا و شعرای مشهور جلوه کرده است (ابن اثیر، ضیاءالدین، المثل السائر، 1/42، 411، 2/79، 108، 109، 3/24). با اینهمه، ذوق ادبی و مهارت خاص او را در نقد ادبی نمیتوان نادیده گرفت و حسادتها و کینهتوزیها را نیز که از آفات شهرت است، نباید از یاد برد (قس: 56 - 58). شیوهٔ نگارشِ ابن اثیر همان طریقهٔ معمول کتابت در عصر ایوبیان است که به طریقهٔ قاضی فاضل شهرت دارد، و بیش از هر چیز مبتنی بر معانی تخیلی و تضمین آیات و احادیث و اشعار در متون انشایی است. ویژگی ضیاءالدین علاوه بر وسعت اطلاع و آشنایی با بیشتر علوم و فنون عصر، حتی پزشکی و شاید هم زبانهای بیگانه، که توضیح فنی و عالمانهٔ وی دربارهٔ شاهنامهٔفردوسی نمونهٔبارز آناست ( المثل السائر، 3/145، 4/12)، در این است که وی با استقصا و مطالعه و بررسی و گزینش ماهرانهٔ کتب معانی و بیان (همان، 1/35-36) به تألیف آثار متعدد در فنون بلاغت پرداخته و مهمتر آنکه درپی آن برآمده است که فن نگارش را از انحصار صنفی به درآورد و به میدان علم و هنر منتقل نماید، و روش آموزش بلاغت و شیوههای کاربردی آن و چگونگی تکوین ملکهٔ بلاغت را برای همگان تشریح کند (نک: همان، 1/43-44). وی هر بار که از خود و شیوهٔ کار خویش سخن به میان میآورد، ارائهٔ شیوههای تجربی را منظور دارد (همان، 1/190-191، 2/269). اما در زمینهٔ شعر نتوانسته است همانند قاضی فاضل، توفیقی به دست بیاورد (ابنخلکان، 5/396). با اینهمه، از آنجا که اشعار بسیاری از سرایندگان، به خصوص ابوتمام، بحتری و متنبی (که خود آنان را «لات»، «عُزّی» و «منات» شعر مینامد: ( المثل السائر، 3/226) حفظ میکرد، در شعر شناسی ید طولایی پیدا کرد و به نظریات تازه و ارزندهای دست یافت (ابن اثیر، ضیاءالدین، الاستدراک، 5) آنچنانکه نظیر برخی از آرای او را در نقد ادبی تنها میتوان در قرون اخیر یافت (نک: شرف، 6، 17). امتیاز دیگر ابن اثیر، گذشته از اینکه شخصاً توفیق تدریس کتابهایش را یافته است (ذهبی، سیر، 23/73؛ ابن دمیاطی، 19/238) آن است که در زمان حیات نیز کتابهایش در نسخههای مکرر نوشته میشد و تا اقصی نقاط ممالک اسلامی آن روزگار انتشار مییافت، چنانکه در بغداد مورد توجه ابن ابی الحدید (ص 32) قرار گرفت و در مصر از منابع اصلی ابن ابی اصبع مصری (ه م) گردید.آثار: آثار ضیاءالدین همهٔ زمینههای نقد ادبی را در بر میگیرد. از مجموعهٔ آثار وی این کتابها در دست است: الف - کتابهای چاپی: 1. الاستدراک فی الاخذ علی المآخذ، این کتاب که مؤلف خود در مقدمه (ص 5) آن را چنین نامگذاری کرده است، نقدی است بر رسالهٔ ابن دَهّان به نام المآخذ الکندیّهٔ من المعانی الطائیّهٔ و با آنکه ضیاءِالدین آن را اساساً در مقام ردّ و تعریض نوشته است، نمونهٔ کاملی از یک نقد ادبی منصفانه است. موضوع آن سرقات شعری متنبی از ابوتمام است. این کتاب با نام الاستدراک فی الرّد علی رسالهٔ ابن الدهان المسماهٔ بالمآخذ الکِندیهٔ من المعانی الطائیهٔ به چاپ رسیده است. 2. الجامع الکبیر فی صناعهٔ المنظوم و المنثور (یا فی صناعَتَی... )، نام این کتاب در هیچ یک از منابع کهن در ردیف آثار ضیاءالدین نیامده است، تنها قلقشندی (1/469) آن را ذکر کرده است، به این صورت: الجامع الکبیر لابن اثیر الجزری، که معلوم نیست منظورش ضیاءالدین بوده باشد. بعضی هم این کتاب را به عزالدین علی بن محمد نسبت دادهاند (حاجی خلیفه، 1/571). به نظر میرسد که این کتاب، با توجه به اختلاف آشکار سبک آن با المثل السائر، و عدم هماهنگی آن با آثار عزالدین، از آنِ هیچ یک از این دو برادر نباشد، بلکه تقلید و تلفیقی از آثار ضیاءالدین باشد. با وجود این، کتاب با مقدمهٔ مفصلی، به کوشش مصطفی جواد و جمیل سعید در بغداد، 1956م به چاپ رسیده است. 3. رسائل ابن الاثیر، مجموعهٔ 169 رسالهٔ برگزیده از مکاتبات و رسائل اوست که خود آنها را از مجموعهٔ چند جلدی رسائل و مکاتبات خویش برگزیده است (نک: المثل السائر، 2/5). از برخی مجلدات آن مجموعهٔ بزرگ هم نسخههایی موجود است (مقدسی، 5 -6؛ سید، 3/474- 475). 4. المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر، که مشهورترین اثر ضیاءالدین است و در بیشتر منابع از وی به عنوان «صاحب المثل السائر» یاد میکنند. موضوع کتاب بیان اسرار الفاظ و معانی و تفصیل انواع آنهاست (ابن اثیر، ضیاءالدین، الاستدراک، 19) و مؤلف غالباً بخشهایی از رسائل خود را به عنوان الگوی منتخب کتابت میآورد. شهرت فوقالعادهٔ این کتاب، شاید اولاً به سبب تدریس آن توسط مؤلف در موصل و بغداد، ثانیاً به سبب، جنبهٔ تعلیمی آن باشد. سبک خاص نگارش و بیان ضیاءالدین را نیز نباید نادیده گرفت. این کتاب ابن ابی الحدید را آنچنان برانگیخت که در مدت 13 یا 15 روز، کتاب الفلک الدائر علی المثل السائر را در ردّ آن نوشت (ابن ابی الحدید، 31-34) و آن را بیآنکه بازخوانی کند، شتابزده (چنانکه در مقدمه، ص 31، اسم و لقب صاحب المثل السائر را نصیرالدین بن محمد ذکر کرده است) تقدیم کتابخانهٔ مستنصریهٔ بغداد کرد. اقدام ابن ابی الحدید، برخلاف آنچه وی با نامگذاری کنایتآمیز ردیهاش آرزو کرده بود (ص 33، 35)، باعث گردید که از آن زمان تاکنون کتابهای متعددی در تأیید و ردّ المثل السائر نوشته شود و موجب جاودانگی آن گردد (نک: حاجی خلیفه، 2/375). 5. الوَشْیُ المرقوم فی حلّ المنظوم، این کتاب به فن «حَلّ» آیات و اخبار و اشعار در نثر عربی اختصاص دارد. مؤلف ابتدا فصل اول کتاب را در صناعت حلّ شعر، در نثر پرداخته و سپس دو فصل دیگر را در بیان چگونگی حلّ آیات قرآنی و احادیث نبوی در متون نثر فنی برآن افزوده است ( المثل السائر، 1/161، 2/36). این کتاب همزمان در قاهره و بیروت به چاپ رسیده است (1298ق/1881م). ب - آثارخطی: 1. البدیع، نسخهای از این کتاب به شمارهٔ 615 بلاغت در دارالکتب المصریهٔ موجود است که به گواهی قرائن باید از آثار ضیاءالدین باشد (نک: سلام، 70-71)؛ 2. البرهان فی علم البیان، از این کتاب نسخهای در برلین موجود است I/358) )؛ GAL, 3. رسالهٔ الازهار، یا ریاض الازهار که چند نسخهٔ خطی از آن در استانبول و برلین و همچنین در کتابخانهٔ ملی پاریس موجود است، (همان، ؛ I/358 I/521 ؛ GAL,S, حمّودی، 104)؛ 4. کفایهٔ الطالب فی نقد کلام الشاعر و الکاتب، از این کتاب یک نسخهٔ خطی در کتابخانهٔ محمد سرور الصبان در جدّه موجود است (زرکلی، 8/31)؛ 5. المفتاح المُنْشاء، لحدیقهٔ الانشاء (یا... فی صناعهٔ الانشاء )، از این کتاب چند نسخه موجود است I/521) .(GAL,S, شاید این کتاب همان کتاب المعانی المخترعهٔ فی صناعهٔ الانشاء باشد که «بینظیر» توصیف شده است (ابن خلکان 5/392)؛ 6. مؤنس الوحدهٔ، مجموعهٔ اشعاری است برگزیده از شاعرانی مانند بحتری، ابن الرومی، ابوتمام و شعرای سدههای 5 و 6 ق که برحسب موضوع مرتب شده است. نسخهٔ خطی این کتاب در کوپریلی به شمارهٔ 1400، و نسخهٔ عکسی آن از روی همین نسخه در دارالکتبالمصریهٔ بهشمارهٔ 5070 ادب موجوداست GAL,S) ؛ I/521 سلام، 66). تنها در صفحهٔ اول این کتاب آمده است که مؤلف آن «ابن اثیر» است. بنابراین، و با توجه به اینکه مستند این انتساب فقط همین نسخه یاد شده است، جای تردید وجود دارد. ج - کتابهای غیر موجود: 1. رسالهٔ فی اوصاف مصر؛ 2. رسالهٔ فی الضادو الظاء (ابن خلکان، 5/395؛ بغدادی، 2/493)؛ 3. عمودالمعانی، مؤلف خود گفته است که در تألیف این کتاب روزگاری دراز رنج برده دریغ دارد که آن را در اختیار کسی قرار بدهد ( الاستدراک، 11-12)، و شاید نسخهای از آن برجای نمانده باشد؛ 4. مجموعهٔ حدیث، مشتمل بر 3 هزار حدیث که برای تضمین در منشآت مناسب دیده و فراهم آورده است. خود او اشاره دارد که مدت 10 سال تقریباً هر هفته یک بار - یا به طور کلی نزدیک به 500 بار - آن را مرور کرده است تا مضامین آن احادیث ملکهٔ او گردد ( المثل السائر، 1/191)؛ 5. منتخبی از مجمع الامثال میدانی که در آن مثلهایی را که بیشتر به کار کاتبان میآمده، گردآوردهاست (همان، 1/61 -62)؛ 6. منتخبیاز شعرابوتمام، بحتری، متنبی و دیک الجن، که در یک مجلد بزرگ بوده است. ابن خلکان (5/392) این کتاب را دیده و حفظ آن را برای ادیبان و کاتبان مفید دانسته است؛ 7. منتخبی از حماسهٔ ابوتمام، مشتمل بر 500 بیت از اشعار وی که به نظر ضیاءالدین فروتر از دیگر اشعار ابوتمام آمده است. وی قصد داشته است کتابی در شرح این ابیات بپردازد ، الاستدراک، 20). شاید بتوان کتابی را نیز در باب سرقات، که خود در المثل السائر (3/222) به آن اشاره کرده است، به این فهرست افزود. کتابهایی که به اشتباه به ضیاءالدین ابن اثیر نسبت داده شده است: 1. القول الفائق الادیب بُعتبی ولید و ذکری حبیب، کتابی است در 30 فصل و 30 موضوع همراه با مقدمهای در باب مقایسهٔ شعر ابوتمام و بُحتری که با اندک مطالعهای معلوم میشود که انتساب آن به ضیاءالدین درست نیست، زیرا مؤلف در جاهای مختلف کتاب از رجال سدههای 3 و 4ق مطالبی را بدون واسطه نقل میکند (نک: سلام 72-73). به هر حال، نسخهٔ خطی این کتاب در دانشگاه استانبول به شمارهٔ 1410 و نسخهٔ عکسی آن در معهد المخطوطات العربیهٔ موجود است (همان، 72 پ)؛ 2. کنز البلاغهٔ، که از آثار عمادالدین ابن اثیر حنبلی است، و بعضی به اشتباه آن را به ضیاءالدین ابن اثیر نسبت دادهاند (کحالهٔ، 13/98)؛ 3. المرصع فی الادبیات (یا المرصع فی الاباء و الامهات... )، در چاپهای متعدد این کتاب در اروپا مؤلف آن ضیاءالدین ابن اثیر قلمداد شده است، اما در چاپ مجدد آن - به کوشش ابراهیم سامرائی (1391ق/1971م) در عراق - مجدالدین مبارک برادر ضیاءالدین مؤلف کتاب دانسته شده است، که با توجه به موضوع کتاب این نسبت درستتر به نظر میرسد (نک: سلام، همانجا). و نیز در کتاب طبقات الشافعیهٔ اُسنوی (ص 133) بر اثر اشتباه در قرائت متن و نقطهگذاری نادرست، «الرسائل البدیعهٔ» و «التشبیهات العربیهٔ» به عنوان دو اثر از ضیاءالدین ابن اثیر به حساب آمده است در صورتی که ظاهراً عبارت چنین بوده است: «وله الرسائل البدیعهٔ و التشبیهات الغریبهٔ».