اِبْنِ خَفیف، ابوعبدالله محمدبنخفیفبناَسفکُشاذ(اسفکشار) ضبّی (د 371ق/981م)، معروف به «شیخ کبیر»، از مشایخ بزرگ صوفیهٔ فارس و مؤسس سلسلهٔ خفیفیّه. شاگرد او ابوالحسن دیلمی کتابی در سیرت استاد خود نوشته و از دیدهها و شنیدههای خود نکات و روایات بسیار دربارهٔ احوال و اخلاق او نقل کرده است. اصل این کتاب از میان رفته، ولی ترجمهٔ فارسی آن به قلم رکنالدین یحیی بن جنید شیرازی (سدهٔ 8 - 9ق) در دست است و مهمترین مأخذ دربارهٔ زندگانی ابن خفیف به شمار میرود. به گفتهٔ دیلمی، خفیف، پدر شیخ از شهر کلاشمِ دیلمان بوده و در سپاه عمرولیث صفاری خدمت میکرده است و هنگامی که عمرولیث از خراسان بیرون آمد، خفیف در نیشابور از سپاهیگری توبه کرده و در همانجا دختر یکی از بزرگان کرّامیه را به همسری گرفت، اما دیری نگذشت که باز به سپاه عمرولیث پیوست و به شیراز رفت. ابن خفیف در همین زمان در شیراز به دنیا آمد و هنگامی که عمرولیث بار دوم از فارس به خراسان میرفت وی هشت ماهه بوده است ( سیرهٔ، 9). این وقایع بایست در فاصلهٔ میان سال 266ق/880م که عمرولیث به حکومت رسید و از جندی شاپور به فارس و از آنجا به سیستان و خراسان رفت و سال 270ق/883م، که عمرولیث بار دوم در اوایل حکومت خود از فارس رهسپار سیستان و خراسان شد، روی داده باشد (نک: تاریخ سیستان، 235، 236، 241). بنابراین میتوان ولادت او را در حدود 269ق دانست و این تاریخ با آنچه او دربارهٔ طول عمر خود بیان کرده (دیلمی، همان، 34) و دیگران دربارهٔ آن نوشتهاند (ابن عماد، 3/76، به نقل از سلمی) و مدت عمر او را 104 سال گفتهاند (یاقوت، 3/350؛ سبکی، 2/154؛ ذهبی، 16/347) بسیار نزدیک و موافق است. روایتهای دیگری که برای سالهای عمر او آوردهاند: 95 سال (ابن عماد، 3/77؛ یافعی، مرآهٔ، 2/397؛ سبکی، ذهبی، همانجاها)، 105 سال (دیلمی، همان، 218) و حتی 110، 114 و 124 سال (جنید شیرازی، 45؛ دیلمی، همانجا؛ حمدالله مستوفی، 657) درست به نظر نمیرسد. تذکرهها و کتب طبقات او را از ابنای ملوک گفتهاند (هجویری، 199، 318؛ ابن ملقن، 291؛ سبکی، 2/151) و این نسبت دور از احتمال نیست، زیرا نام جدش «اسفکشاذ» یا «اسفکشار» (ظاهراً به معنی «پرورش دهندهٔ اسب») تعلق او را به طبقه امرا و سران سپاه به خاطر القا میکند. مادرش «امّ محمد» زنی پرهیزگار بود و ابن خفیف خود از صفای باطن او حکایتی نقل کرده (دیلمی، همان، 205-206) و جنید شیرازی (ص 368) و جامی (ص 622) نام او را در شمار زنان زاهد و عارف یاد کردهاند. چنین به نظر میرسد که مشوّق ابن خفیف در پیوستن به طریقهٔ صوفیه مادرش بوده است (نک: دیلمی، همان، 92). ابن خفیف در آغاز جوانی ناگزیر شده است که برای تأمین معاش خود و مادرش به کارهایی چون گازری و دوک تراشی و حقهگری بپردازد. او خود گفته است که «چهل سال بر من بگذشت که زکات فطر بر من واجب نگشت» (همان، 19؛ ذهبی، 16/346). نخستین استادان او در شیراز ابوالعباس احمد بن یحیی، مؤمل جصّاص و جعفر حذّاء (دیلمی، همان، 12، 18، 141-143؛ جامی، 144، 243-244) بودند و از صحبت ابوبکر محمد عتایدی، ابوبکر شعرانی و مشایخ دیگری که در فارس بودند بهره میگرفت (دیلمی، همان، 136-137، 138-141). وی در همان اوقات نزد محدثان معروف شیراز، چون عبدالله بن احمد شاردانی و عبدالله بن جعفر ارزکانی و ابراهیم بن روزبه علم حدیث میآموخت (دیلمی، همان، 14، 16، 208) و در مجلس درس ابوالعباس ابن سُریج برای تحصیل فقه حاضر میشد (ذهبی، 16/345). در آغاز جوانی در بصره به مجلس درس ابوالحسن اشعری پیوست (سبکی، 2/277؛ قس: همو، 2/155-156). در سفرهایی که در دورههای بعد به حجاز و عراق و شام داشت، با جمعی از بزرگان صوفیه چون، ابوالحسن مزیّن، ابوعلی رودباری، ابوبکر کتانی، ابوالحسین درّاج، ابویعقوب نهر جوری، ابوعمرو زجاجی، رویم، ابن عطاء جریری، شبلی و عمر بن شلّویه دیدار کرد و از صحبت آنان بهره گرفت (سلمی، 485؛ دیلمی، همان، 51 -80، 85 - 128) و حسین بن منصور حلاج را در زندان ملاقات کرد، اما دربارهٔ دیدار او با جنید اقوال مختلف است. بنابر روایتی که در بعضی از کتب آمده است، هنگامی که وی در سفر مکه به بغداد رسید، از سر نخوت به دیدار جنید نرفت، ولی در بازگشت، پس از واقعهای که در بیابان بر او روی داد، به جامع بغداد رفت و جنید که در آنجا بود، او را دید و با اشاره به آنچه در بیابان بر او گذشته بود، او را از اینکه در آن واقعه صبر پیشه نکرده بود سرزنش کرد (قزوینی، 212؛ عطار، 2/126؛ سبکی، 2/152). طبق روایت دیگری، وی در مجلسی که جنید دربارهٔ حلاج سخن میگفت و او را به سحر و شعبده متهم میکرد، حضور داشت و بر سر این مسأله با جنید به گفت و گو و مشاجره پرداخت ( اخبار الحلاج، 92)، ولی از سوی دیگر، بنابر روایتی که سلمی (ص 535) و پس از او انصاری (ص 301) نقل کردهاند، روزی ابن خفیف و علی بن بندار صیرفی در راهی میرفتند و چون به پلی رسیدند، ابن خفیف از علی بن بندار خواست که درگذشتن از پل بر او پیشی گیرد و در بیان سبب این درخواست گفت که تو جنید را دیدهای و من او را ندیدهام. اما روایتهای اول ظاهراً درست به نظر نمیرسد، زیرا در زمان حیات جنید، که در 297ق/910م وفات کرد، ابن خفیف دوران جوانی را میگذرانده و در حد آن نبوده است که نخوت صوفیانه او را از رفتن به دیدار جنید باز دارد و یا چنانکه ماسینیون یادآور شده است (حاشیه...1، بر سخن شخصی چون جنید اعتراض کند. دیلمی نیز که همهٔ کسانی را که ابن خفیف در عراق ملاقات کرده است، یک به یک برمیشمرد، از دیدار او با جنید چیزی نمیگوید، ولی با شاگردان و اصحاب جنید چون ابن عطا و جریری و رویم مصاحبت و ارتباط داشته و گفتهاند که از دست رویم خرقه پوشید (جنید شیرازی، 41-42)، و از مباحثهٔ او با ابن عطا نیز در سیرهٔ دیلمی سخن رفته است (ص 91-93). در بازگشت از سفر مکه در بغداد به زندان حسین بن منصور راه مییابد و با او آشنا میشود و پیامی از او به ابوالعباس بن عطا که ظاهراً چیزی از نوشتههای حلاج نزد او بوده است، میرساند (دیلمی، همان، 93-97؛ ابن بادکوبه، 39-42؛ دربارهٔ ملاقات او با حلاج نک: ماسینیون، «مصائب1»، .(I/552-556 ابن خفیف به شهرهای حجاز، عراق، شام و فلسطین سفر کرد و چند بار حج گزارد، اما اینکه برخی از مؤلفان از سفرهای او به روم و مصر و هندوستان سخن گفتهاند (عطار، 2/127؛ ابن بطوطه، 143؛ غزالی، 4/341؛ سبکی، 2/153)، ظاهراً اصلی ندارد و در کتاب دیلمی اشارهای به آنها نیست. گویا شهرت و آوازهٔ او از یک طرف و اشتغالش به سیر و سفر (نک: یافعی، روض الریاحین، 173؛ سبکی، 1/150-151) از سوی دیگر، و نیز دور بودنش از شیراز در بخش بزرگی از نیمهٔ اول عمر، موجب شده بود که امور غریب و سفرهای پرماجرا به او نسبت دهند و حکایاتی را که دربارهٔ کسان دیگر روایت شده بود، به او مربوط سازند، چنانکه سبکی از غالب شدن او بر برهمنان در اظهار کرامات داستانی نقل میکند (2/152-153)، و ابن بطوطه در شیراز میشنود که راه جبل سراندیب را او کشف کرده و نیز داستان معروف گروهی از صوفیه را که در راه سراندیب از شدت گرسنگی بچه فیلی را میکشند و جز یک تن، همگی از آن میخورند، طبق شنیدههای خود مربوط به ابن خفیف دانسته است (ص 143؛ دربارهٔ انتساب این داستان به کسان دیگر، نک: ابونعیم اصفهانی، 10/160-161؛ نیز فروزانفر، 87 - 88). از حکایات غریب دیگری که دربارهٔ او ساختهاند، یکی نیز روایت افسانه گونهای است که ابن جوزی در تلبیس ابلیس (ص 369-370) نقل کرده است. این روایت با آنچه از سیرت و طریقت ابن خفیف میدانیم، منافات اساسی دارد و بیشک ساخته و پرداختهٔ کسانی است که به صوفیه به دیدهٔ انکار و عداوت مینگریسته و به مجالس عُرس و سماع آنان از اینگونه نسبتها میبستهاند (نک: ماسینیون، «مصائب»، .(II/193 ابن خفیف از اواسط عمر در شیراز اقامت گزید و تا پایان عمر به تعلیم و ارشاد طالبان و مریدان اشتغال داشت. از زندگانی خصوصی او اطلاع چندانی در دست نیست. برخی از منابع از ازدواجهای متعدد او سخن گفتهاند و هجویری گوید که مردم شیراز به سبب اعتقادی که بدو داشتند، دختران خود را تبرکاً به عقد او درمیآوردند (ص 218؛ عطار، 2/128- 129). در این باب نیز افسانههایی ساختهاند (نک: هجویری، عطار، همانجاها) که شاید حاکی از آن باشد که وی به این سنت توجه خاص داشته است. او ظاهراً فرزندی داشته به نام عبدالسلام که در آغاز جوانی درگذشته است (دیلمی، همان، 37؛ جنید شیرازی، 48- 49) و دو تن به نامهای ابواحمد کبیر و ابواحمد صغیر تا پایان عمر خدمت او میکردند و هر دو در طریقت به مقاماتی رسیده بودند. اولی در 377ق/987م و دومی در 385ق/995م درگذشتند (جنید شیرازی، 46- 48؛ نک: عطار، 2/129، 130). عرفان ابن خفیف از لحاظ عملی با زهد و ریاضت و در عین حال التزام تمام به احکام و فرایض دینی همراه بود و از لحاظ نظری و فکری اساس آن بر تطبیق طریقت با شریعت قرار داشت. دربارهٔ تزهد و ریاضتهای او روایات بسیار نقل کردهاند (دیلمی، همان، 13، 15-16، جم؛ ابن عساکر، 191-192؛ قشیری، 31؛ عطار، 2/125-126؛ سبکی، 2/151-152). او خود گفته است «هر اشارتی و رمزی کی این طایفهٔ متصوفه گفتهاند و کردهاند، من آن را از شریعت به در آوردم» (دیلمی، همان، 35)، و نیز «هر عارفی کی معرفت خود را به شریعت راست نکند و به شریعت مقابله نکند، عن قریب بیمعرفت گردد» (همان، 36). اغلب مؤلفانی که به ذکر احوال او پرداختهاند، از دانش او در علوم دینی و پای بندیش به احکام شریعت سخن گفتهاند. سلمی (ص 485) او را «اوحد المشایخ فی وقته» و «عالماً بعلوم الظاهر و علوم الحقائق» و متمسک به علوم شریعت در کتاب و سنت گفته است، ابونعیم اصفهانی او را شیخ وقت در علم و حال دانسته (10/385)، انصاری گوید که او را «شیخ الاسلام» میخواندهاند (ص 537)، هجویری او را «عالم به علوم ظاهری و باطنی» (ص 318)، عطار او را یگانهٔ عالم در علوم ظاهر و باطن (2/125) دانسته، یاقوت او را از دانشمندترین مشایخ در علوم ظاهر شمرده (3/350) و ابن ملقن گوید که وی از رویم و جریری و ابن عطا به علوم ظاهر داناتر بوده است (ص 290). ابن خفیف از دوران نوجوانی، چنانکه اشاره شد، به سماع و گردآوری حدیث شوق بسیار داشت و به گفتهٔ دیلمی (همان، 16) هر شب 40 حدیث مینوشت (قس: جنید شیرازی، 42) و حتی در وقت مرگ او نیز کسانی از او حدیث میشنیدند (دیلمی، همان، 40-41). کسانی چون ابوبکر باقلانی، دانشمند اشعری مذهب (نک: سبکی، 2/151؛ ذهبی، 16/342؛ ابن عماد، 3/77) و نیز سلمی (ص 485- 486) و ابونعیم اصفهانی (10/385 به بعد) از او حدیث نقل کردهاند، در فقه از شافعی پیروی میکرده و او را از فقهای این مذهب به شمار آوردهاند (نک: ابن عساکر، همانجا؛ سبکی، 2/150؛ جنید شیرازی، 41). در علم کلام نیز چنانکه گفته شد، از شاگردان ابوالحسن اشعری بوده و در مقالتی مفصل به شیوهٔ مقاله پردازان، که در کتاب سبکی (2/155- 159) از کتاب غایهٔ المرام فی علم الکلام ضیاءالدین رازی (پدر امام فخرالدین رازی) نقل شده، به ذکر فضایل و مناقب استاد خود پرداخته است. وی در آرا و اعمال صوفیانه روشی معتدل داشت: «رخصت جستن و قبول تأویلات» (انصاری، 549)، شطح گویی و برخی حرکات مغایر با احکام دینی را که نزد گروهی از صوفیه دیده میشد، مردود و نادرست میشمرد (نک: دیلمی، همان، 37- 39، 66 -67). با آنکه نسبت به حلاج حسن ظن خاص داشت و او را «عالم ربانی» (سلمی، 308؛ خطیب، 8/112؛ انصاری، 380) و «موحد» (دیلمی، همان، 100؛ ابن باکویه، 38) میدانست و از کرامات او سخن میگفت (دیلمی، همان، 95-97؛ ابن باکویه، 41-44)، بعضی از سخنان شطح آمیز منسوب به او را رد میکرد (نک: دیلمی، همان، 100-101؛ ابن باکویه، 44). از میان مشایخ صوفیه اقتدا به 5 کس را توصیه میکرد: حارث محاسبی، ابوالقاسم جنید، ابومحمد رویم، ابوالعباس بن عطا و عمرو بن عثمان، زیرا روش ایشان بر طریقهٔ صحو بوده و علم و حقیقت را با هم جمع کرده بودند (نک: دیلمی، همان، 37؛ انصاری، 89، 232) و چنانکه ملاحظه میشود، کسانی چون بایزید بسطامی و حسین بن منصور حلاج را که از اصحاب سُکر بودند، در این شمار نمیآورد، زیرا «دیگر مشایخ ارباب حال بودند... و در هنگام استغراق گاه گاهی از ایشان سخنی چند صادر شده است، که به میزان شرع راست نیست، چون بازِ خود میآمدند، از آن سخنان توبت میکردند... و استغفار واجب میدیدند» (دیلمی، همان، 37- 38). برخلاف بسیاری از صوفیهٔ آن روزگار که از تحصیل علوم رسمی اجتناب داشتند. ابن خفیف شاگردان و مریدان خود را به کسب علوم ترغیب میکرد. او خود در جوانی از بیم اعتراض و بدگویی صوفیان پنهانی به مجلس علمای حدیث میرفت و همیشه دوات و کاغذ در لباس پنهان میکرد و چنان شد که سرانجام آنان همگی به او محتاج شدند و برای حل مشکلات خود به نزد او میرفتند (همان، 35، 36؛ ابن عساکر، 191؛ ذهبی، 16/346). وی در روزگار خود مورد اعزاز و احترام طبقات مختلف بود و نه تنها اهل تصوف، بلکه فقها و محدثین نیز او را بزرگ میداشتند (دیلمی، همان، 28؛ جنید شیرازی، 39-41). درباریان و دیوانیان از معتقدان او بودند (نک: دیلمی، همان، 200-201، 252-253) و گفتهاند که نزد عضدالدولهٔ دیلمی مقرب بوده است (عطار، 2- 129-130؛ زرکوب، 126). در روز مرگش انبوهی عظیم از مردم، حتی از یهود و نصارا و مجوس بر جنازهٔ او حاضر شدند و صدبار بر وی نماز خوانده شد (دیلمی، همان، 218). اغلب مؤلفان به کثرت تألیفات او اشاره کردهاند (نک: هجویری، 318؛ انصاری، 537؛ عطار، 2/125؛ سبکی، 151). دیلمی 30 کتاب از آثار او را نام میبرد و گوید که از این جمله 15 تصنیف مطّول و 15 تصنیف مختصر بوده است ( سیرهٔ، 212-213). فهرست دیلمی در شدالازار جنید شیرازی (ص 42-43) وارد شده و زرکوب نیز تعدادی از عنوانها را در شیرازنامه آورده است (ص 127). گر چه از مجموع آثار ابن خفیف امروز چیزی جز یکی دو رسالهٔ مختصر در دست نیست، لیکن از عنوانهایی که ذکر کردهاند، میتوان به موضوعاتی که مورد توجه او بوده است به تقریب پی برد. فهرست دیلمی چنین است: الف - تألیفات مفصل: 1. شرف الفقر (جنید شیرازی: شرف الفقراء المتحققین علی الاغنیاء المنفقین)؛ 2. جامع ارشاد؛ 3. الاستذکار؛ 4. الفصول فی الاصول؛ 5. المنقطعین؛ 6. الجوع و ترک الشهوات؛ 7. لیس المرقعات؛ 8. الاعانهٔ (جنید شیرازی: الاغاثهٔ )؛ 9. اختلاف الناس فی الروح؛ 10. المعراج؛ 11. الرد علی ابن سالم؛ 12. الرد علی ابن زینان (جنید شیرازی: الرد علی ابن رزمان)؛ 13. الاعتقاد (جنید شیرازی: المعتقد الکبیر و الصغیر، زرکوب: الاعتقاد الکبیر و الاعتقاد الصغیر)؛ 14. المنهج فی الفقه (زرکوب: المفتح فی الفقه). ب - تألیفات مختصر: 15. الاقتصاد؛ 16. اللوامع؛ 17. المفردات؛ 18. المشیخهٔ (جنید شیرازی: اسامی المشایخ )؛ 19. فضل التصوف؛ 20. الفرق بین التقوی و التصوف؛ 21. الاستدراج و الاندراج (زرکوب: الاستدارج)؛ 22. الجمع و التفرقهٔ؛ 33. بلوی الانبیاء؛ 24. المحبهٔ؛ 25. الودّ و الالفهٔ (جنید شیرازی: الردّ و الالفهٔ)؛ 26. رسائل علی بن سهل (جنید شیرازی: مسائل علی بن سهل)؛ 27. السماع؛ 28. معرفهٔ الزوال. چنانکه ملاحظه شد، در کتاب دیلمی از 30 تصنیف فقط 28 عنوان ذکر شده است و از این تعداد شمارههای 20، 24 و 27 در کتاب جنید شیرازی و زرکوب دیده نمیشود، ولی در عوض جنید از تصنیفی به نام شرح الفضائل یاد کرده و پسر او عیسی بن جنید در تذکرهٔ هزار مزار (که ترجمه گونهای از شدالازار جنید است) دو کتاب به عنوانهای آداب المریدین و جامع الدعوات بر فهرست دیلمی و جنید میافزاید (ص 84). دیلمی گوید که شرف الفقر نخستین و جامع الارشاد آخرین نوشتهٔ او بوده است ( سیرهٔ، 212، 213). همو دربارهٔ این دو کتاب روایاتی در جاهای دیگر از قول ابن خفیف نقل کرده است (همان، 21، 193). شماری از این آثار تا روزگار زرکوب شیرازی (قرن 8ق) موجود بوده و از آنها با عبارت «متداول و مشهور» یاد میکند (ص 126-127) و حاجی خلیفه نیز به یکی از تصنیفات او به عنوان کتاب الفضائل و جامع الدعوات و الاذکار اشاره میکند که در 262 باب و شامل ذکر فضایل قرآن و نقل ادعیهٔ انبیاء، صحابه، زهّاد و تابعین بوده است (5/131). ظاهراً این کتاب دو تصنیفی را که جنید به نام شرح الفضائل (ص 42) و عیسی بن جنید به عنوان جامع الدعوات آوردهاند (ص 84)، در برداشته است. آنچه از ابن خفیف امروز در دست است. گذشته از اقوال پراکندهای که در کتب طبقات و تذکرهها از او نقل کردهاند و مقالتی در فضایل ابوالحسن اشعری که در طبقات سبکی (2/155- 159) وارد شده است، دو رسالهٔ کوتاه است که به نامهای وصیهٔ ابن خفیف و معتقد ابن خفیف با ترجمهٔ فارسی، به توسط خانم ا. شیمل - طاری، ذیل سیرهٔ ابن الخفیف دیلمی (ترجمهٔ یحیی بن جنید شیرازی) به چاپ رسیده است، و از کتاب الاقتصاد او نسخهای در کتابخانهٔ پرتوپاشا (ترکیه) موجود است (دربارهٔنسخههایخطی این آثار و ترجمهٔفارسی آنها .(GAS,I/664 نک: در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران نیز نسخهای از کتاب معتقد ابن خفیف همراه با شرح آن با عنوان الفوائد العمادیهٔ فی القواعد الاعتقادیهٔ موجود است (مرکزی، 11/2076) که ظاهراً باید همان المعتقد الصغیر یا الاعتقاد الصغیر باشد که جنید شیرازی (ص 43) و زرکوب (ص 127) ذکر کردهاند و شاید همان کتابی باشد که جنید به عنوان شرح المعتقد الصغیر در شمار آثار مولانا افتخار الدین محمد بن نصرالله بن محمد دامغانی آن را ذکر کرده است (ص 66 -67). چنانکه گفته شد از آثار ابن خفیف جز این چند تصنیف چیزی در دست نیست، ولی از عنوانهایی که دیلمی و جنید نقل کردهاند، چنین به نظر میرسد که اغلب آنها در موضوعات مربوط به تصوف و چند تصنیف نیز در فقه و کلام بوده است (نک: ماسینیون، «مصائب»، .(II/194 کتاب شرف الفقر او باید متضمن مطالبی بوده باشد که در مناظرهٔ او با ابوالعباس بن عطار بر سر فضیلت فقر بر غنا مطرح شده (نک: دیلمی، سیرهٔ، 91-92، 212) و این موضوعی است که در آن زمان میان عرفا مورد بحث و اختلاف نظر بوده است (نک: هجویری، 27؛ خطیب، 5/28). کتاب بلوی الانبیاء شاید بسط همان نکتهای بوده است که از او دربارهٔ «بلاء المحبین» نقل کردهاند (سلمی، 489-490). از سخنانی که از او دربارهٔ محبت نقل کردهاند (همانجا؛ عطار، 2/131؛ بقلی، 10) و نیز از کتابی که شاگردش دیلمی در این باب به نام عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف تصنیف کرده و در آن (ص 19، 35-36، 45، 135) بعضی از آرا و اقوال استاد خود را دربارهٔ محبت شاهد آورده است، میتوان به تقریب از مضامین کتاب المحبهٔ و کتاب الودّو الالفهٔ او نشانههایی یافت، کتاب ردّ علی ابن سالم که از تصنیفات مفصل او بوده، چنانکه از عنوان آن برمیآید، در ردّ عقاید سالمیه بوده و به گفتهٔ انصاری (ص 312) نیز وی به قول ابوعبدالله بن سالم دایر بر اینکه خداوند در ازل همه چیز را میدیده است، خرده گرفته بود (قس: ماسینیون، «مصائب»، .(II/194 کتاب المشیخهٔ او نیز باید اساس کار شاگردش ابوالحسن دیلمی، که تصنیفی در مشیخهٔ فارس ساخته بود، قرار گرفته باشد (نک: جنید شیرازی، 38، 45؛ ماسینیون، همان، .(II/195 وصیت ابن خفیف رسالهٔ کوچکی است شامل نصایح او به مریدان و سالکان، در 25 وصیت در مراعات تقوی و طهارت پرهیز از شهوات و وساوس نفسانی، اجتناب از کبر و غرور و حسد، تحصیل فضایل و کمالات اخلاقی و ممارست در ریاضت و مجاهدت. معتقد ابن خفیف نیز رسالهای است کوتاه که اساس مطالب آن تصحیح و تصفیهٔ اعمال و اخلاص در عبادات است. مضامین رساله شامل نکاتی است در تعریف توحید و تنزیه ذات باری تعالی و اشاراتی به اینکه علم غیر از رؤیت است، یعنی خداوند آنچه را که موجود است میبیند و آنچه را که معدوم است میداند؛ صفات خداوند قائم بر ذات اوست و رؤیت خداوند در قیامت ممکن است. در مسألهٔ جبر و اختیار، طاعت و معصیت، خلق افعال و کسب افعال، نبوت و خاتمیت، معراج رسول اکرم و چگونگیِ آن، و نیز در مسائل مربوط به ایمان و اسلام، توحید و معرفت، استطاعت و فعل، جنت و نار، اخبار آحاد و متواتر، عقل و شرع، حسن و قبح و سایر موضوعات کلامی و اعتقادی از دیدگاه اشاعره گفتوگو میکند. در فصل چهارم رساله از مطالبی که خاص طبقهٔ صوفیه است، سخن میرود: فقر بر غنی افضل است، زهد کلی بهتر از زهد جزئی است؛ رؤیت در دنیا محال است؛ نبوت بهتر از ولایت است؛ معجز از انبیاست و کرامت از آنِ اولیاء؛ سکر مقام مریدان است و بر عارفان کامل روا نیست؛ صحو بر سکر رجحان دارد؛ ذخیره کردن مال وقتی که توکل درست باشد، زیان ندارد؛ تصوف نه علم است نه عمل، بلکه صفتی است که چون ذات صوفی بدان متجلی است، آنگاه هم صاحب علم و عمل میشود و هم میزان علم و عمل؛ میان تصوف و فقر و تقوی فرق نیست، فقر در سببها تصرف ندارد، ولی صوفی در سببها تصرف تواند کرد؛ حال غیر از وجود است؛ سماع عارفان را رواست، ولی مریدان را روا نیست و کلاً ترک آن اولی است، زیرا آفات آن بسیار است. در پایان رساله اشاراتی به فرق میان روح و نفس و حیات و مخالفت با نفس نیز دیده میشود. سلسلهٔ نسبت خرقهٔ ابن خفیف به صورتهای مختلف نقل شده است: مؤلف فردوس المرشدیهٔ در ذکر سلسلهٔ خرقهٔ ابوالحسن کازرونی آن را به صورتی آورده (محمود بن عثمان، 22) و زرکوب شیرازی در بیان نسبت خرقهٔ شیخ شهاب الدین سهروردی آن را به نوعی، و از طریق شجرهٔ خرقهٔ شیخ روزبهان بقلی به نوعی دیگر نزدیک به ترتیب مندرج در فردوس المرشدیهٔ نقل کرده است (ص 128-130)، اما هیچ یک از این صورتها با آگاهیهایی که دربارهٔ ابن خفیف از سیرهٔ دیلمی به دست میآید، سازگاری تمام ندارد. بنابر سلسلههایی که ذکر شد (نیز نک: معصوم علیشاه، 2/92، 173، 308- 309) طریقهٔ سهروردیه، طریقهٔ کازرونیه و اصحاب روزبهان بقلی نسبت خرقهٔ خود را با واسطههایی به ابن خفیف میرسانند. ابن خفیف در شیراز دارای دستگاهی بوده و دوستان و مریدان بسیار داشته است. مؤلف فردوس المرشدیهٔ در سبب تقرب مردمان به او گوید که طریق وی آن بود «که بستدی و بدادی» (محمود بن عثمان، 17). در زمان حیات هجویری طریقهٔ او به خفیفیه معروف بوده و همو گوید که خفیفیان به ابن خفیف تولاّ کنند (ص 317). حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده به «قبیلهٔ خفیفیه که ارباب و اکابر ابهرند»، اشاره میکند (ص 657) و آنان را از «تخمهٔ» وی میداند، ولی معلوم نیست که مقصود مستوفی از این تعبیر چیست، زیرا از اولاد و احفاد ابن خفیف در هیچ مأخذی ذکری نیامده است و شاید این نکته اشارهای به گسترش طریقهٔ او در آن نواحی باشد و به هر حال حاکی از آن است که در اوایل سدهٔ 8ق کسانی در آنجا خود را به وی منسوب میداشتهاند. طریقهٔ ابن خفیف به توسط مریدش حسین اکّار و به وسیلهٔ مرید او ابواسحاق کازرونی (ه م) به تأسیس طریقهٔ کازرونیه انجامید. اساس طریقت ابن خفیف بر مجاهدت بوده و از ریاضتهای سخت و طاعات و عبادات طاقت شکن و افراط او در کم خوردن و مخالفت با نفس داستانهای بسیار نقل کردهاند (دیلمی، سیرهٔ، 23، 24، 29-30؛ قشیری، 31؛ ابن عساکر، 192؛ سبکی، 2/151-152). او را میتوان حلقهٔ رابط میان مشایخ سدههای 3 و 4 عراق، چون جنید، رویم، شبلی و ابن عطا، با صوفیان دورهٔ بعد در فارس و خراسان دانست و کسانی چون ابوالحسن دیلمی، ابن بساکویه، ابونصر سراج و ابوعبدالله مقاریضی از تربیت یافتگان او بودند. آرامگاه او در شیراز زیارتگاه اهل عرفان بوده و گروهی از بزرگان صوفیهٔ فارس در حوالی آن به خاک سپرده شدهاند (نک: جنید شیرازی، 38-94). خانقاه او نیز محل آمدوشد و اقامت زایران بوده و موقوفاتی داشته است. به گفتهٔ فسایی از ابتدای حکومت صفویه این خانقاه از رونق افتاد، ولی کریم خان زند به عمران آن کوشید و اطراف صحن خانقاه و رباط و قبرستان اطراف آن را مسطح کرد و به صورت میدانی وسیع درآورد که به میدان نعل بندان موسوم و متصل به بازار وکیل است (2/158).