اِبْنِ خَفاجه، ابواسحاق ابراهیم بن ابوالفتح بن عبدالله بن خفاجه (451-533ق/1059- 1139م)، شاعر عصر ملوک الطوایف و مرابطون در اندلس. ابن خلکان سال تولد وی را 450ق آورده (1/57)، اما ابن ابار به روایت ابوعبدالله مکناسی مینویسد که ابن خفاجه خود این تاریخ را 451ق ذکر کرده است ( التکملهٔ، 1/144). ابن خفاجه در سرزمین حاصلخیز و زیبای جزیرهٔ شُقْر1 نزدیک شاطبه2 از توابع بلنسین چشم به جهان گشود و از این رو نسبت جزیری و شقری یافت. وی در خانوادهای توانگر و بهرهمند از علم و ادب زاده شد و تربیتی نیکو یافت. در زندگی و شعر او دو دورهٔ متمایز دیده میشود: نخست دورهای که با تحصیل علم و نیز به عیش و نوش گذشت و دوم دورهٔ سالمندی و پارسایی او (عباس، 206؛ دایه، تاریخ النقد الادبی، 364، 365). ابتدا به رسم زمانه در شهر خود به آموختن علوم متداول چون قرآن، حدیث، فقه و ادب پرداخت، سپس به شهرهای مهم اطراف مانند شاطبه، مرسیه و جز آنها سفر کرد و از محضر اساتیدی چون ابوعلی صدفی، قاضی و محدث، ابوعمران موسی بن ابی تَلید، ابوبکر عتیق بن اسد، قاضی، فقیه و ادیب، ابواسحاق ابراهیم بن صواب، لغت شناس و ادیب، بهرهها برد (ابن ابار، التکملهٔ، 1/143)، اما بیگمان اساتید دیگری را نیز درک کرده که اکنون شناخته نیستند. افزون بر این چنانکه از دیوانش برمیآید، وی با بسیاری از علما و بزرگان عصر ارتباط داشته است. از میان علوم گوناگون ابن خفاجه از آغاز دلبستهٔ شعر و ادب گشت (نک: ص 6). گرچه در لغت، حدیث و فقه نیز چنانکه از طبقهٔ استادانش برمیآید، دستی داشت و دوست وی ابن خاقان (ص 230) نیز از او با عنوان فقیه ادیب یاد کرده است.ابن خفاجه در عصری پرورش یافت که اندلس و به ویژه شرق آن در اوج ویرانی و نابسامانی بود و او خود در اشعارش اشاراتی به این ویرانیها دارد (پرز، .(127 شرق اندلس خصوصاً بلنسیه بارها مورد تاخت و تاز قرار گرفته و به ویرانهای بدل شده بود این وقایع غمانگیز در روحیهٔ حساس وی اثری عمیق داشت، چنانکه در برخی از اشعارش جلوههای این نگرانی را میتوان دید (ص 208- 209، 354). با اینهمه گویی زندگی خود او چندان دچار تلاطم نشد و دوران جوانی را به لذت و خوشگذرانی سپری کرد. هرگز تن به ازدواج نداد و به گفتهٔ ابن بسّام (2(3)/541) در میدان لهو و مجون افسار گسیخته بود (قس: ابن خاقان، 231). با اینهمه و به رغم آنکه او خود در جای جای دیوانش به عیاشیهای دوران جوانی اشاره میکند (صص 163، 272، جم)، چون بعدها دانست که ابن خاقان جوانیش را آنگونه وصف کرده، آزرده خاطر شد و ابیاتی در عتاب وی سرود (ص 204-206)؛ ابن خاقان، 232، 233؛ قس: عباس، 208). از دوران جوانی ابن خفاجه بیش از این آگاهی نداریم، هر چند که در اشعار و اخبار دوران پیری او، اشاراتی به عهد جوانی نیز رفته است. وی چنانکه خود گوید: در اواخر عصر ملوک الطوایف یعنی در اوج فعالیتهای سیاسی و نظامی مسیحیان برای تصرف بلنسیه که وی 30 ساله بود، سفری به عُدوه (مغرب) کرد، اما دیری در آنجا نماند و در حدود 483ق/1090م به زادگاه خود بازگشت (ص 367). اشعاری که وی در مدت اقامتش در مغرب سروده، حاکی از رنج غربت و اشتیاق به بازگشت به اندلس است (برای نمونه نک: ص 136). به گفتهٔ ابن ابار، ابن خفاجه در نوجوانی در شمار شعرایی بود که به دربار تمیم بن معز بن بادیس (422-501ق/1031- 1108م) پنجمین امیر بنیزیری پناه بردند ( الحلهٔ، 2/22) که این نشان از سفر دیگر او به مغرب دارد، اما هیچ یک از منابع به این مطلب اشارتی نکردهاند و با توجه به زندگی بیدغدغه و آرام ابن خفاجه در جوانی، چنین سفری بعید مینماید. در قلمرو شعر، ابن خفاجه نخست مجذوب شاعران متأخر مشرق زمین، به ویژه شاعران قرن چهارم شد و گاه به تقلید و گاه در معارضه با آنان شعر میسرود (ص 6؛ غازی، 5). کم کم اوان جوانی به سرآمد و او تحولی در سبک شعری خود پدید آورد، اما پیش از آن برای مدتی شعر و شاعری را کنار گذاشت و به گفتهٔ خود وی چنان شد که گویی هرگز با شعر انس و الفتی نداشته است، تا آنکه در 495ق مرابطون، بلنسیه را از مسیحیان باز پس گرفتند و امنیت و آرامش در آنجا حکمفرما شد. ابن خفاجه از این اوضاع خشنود گشت و در مدیحهای مقدم امیر مرابطی ابواسحاق ابراهیم بن یوسف بن تاشفین (د پس از 515ق) را گرامی داشت و این آغازی دوباره در زندگی شعریش بود (ص 7، 102- 105؛ پرز، .(107 وی در این دوره امیران و وزیران مرابطی را بسیار مدح گفت (عباس، 206) که ظاهراً این کار از روی چاپلوسی نبود، زیرا وی آنان را به دیدهٔ فرشتگان نجاتی مینگریست که وحدت اندلس را بدان بازگردانده و نویدبخش مجد و شکوه دوبارهٔ آن شدهاند ( بستانی ف، 3/22، 23)، اما وی در دورهٔ ملوک الطوایف نیز هیچ گاه هنر خود را وسیلهٔ تقرب به درباریان قرار نداده بود (ابن بسام، 3(2)/542) و احتمالاً سبب این امر توانگری و بینیازی او از امرا بود (نک: ابن خفاجه، 8؛ غازی، 5). وی خود در دیوانش به پارهای از املاک خویش اشاره کرده است (ص 33، 48). دورهٔ دوم زندگی ابن خفاجه که دورهٔ تحول روحی و کهنسالی اوست، در زهد و پارسایی گذشت. ابن خاقان زهد او را به زهد عُروهٔ ابن اُذَینه زاهد و شاعر غزل سرای عصر اموی (د ح 130ق) تشبیه کرده و داستان توبهٔ وی را نیز نقل کرده است (ص 231). ابن خفاجه خود ضمن نامهای به استاد خویش ابواسحاق بن صواب ماجرای این بازنگری و تحول درونی خود را نقل کرده است (نک: ص 63 - 65). با اینهمه وی در دیوان خود برخی از اشعار دوران خوش جوانی را آورده است و این امر ظاهراً دلایل صرفاً ادبی داشته، زیرا خود به صراحت از آنها استغفار کرده است (نک: ص 157؛ قس: دایه، ابن خفاجه، 29). پس از استیلای مرابطون بر اندلس، شهرت و آوازهٔ ابن خفاجه همه جا پیچید و او مورد توجه دوستداران ادب قرار گرفت و امیران و صاحب منصبان او را سخت حرمت مینهادند و خواستهها و شفاعتهای خرد و کلان او را میپذیرفتند. وی با بسیاری از رجال سیاسی و علمی اندلس و مغرب مراوده داشت، به پیشواز آنان میرفت. در مراسم و مجالس آنان شرکت میجست و در مدح آنان قصیده میسرود (مثلاً قصیده در مدح امیر ابراهیم بن یوسف در عید فطر 510ق، نک: ص 56 -60؛ ابن خاقان، 238-241). او با ادیبان و دانشمندان عصر خود نیز مکاتبات و معارضاتی داشت که گاهی به هجو میکشید، چنانکه مثلاً در یک مورد ابن درّاج نحوی را هجوی سخت گفت (ص 352؛ دایه، همان، 30؛ بستانی، 264). ابن خفاجه که در این زمان آوازهاش به سرزمینهای شرق اسلامی نیز رسیده بود، در 64 سالگی به تشویق و اصرار دوستانش به گردآوری آثار نظم و نثر خود پرداخت و با مهارت و شور و حالی که در این زمان داشت، دست به نقد و پیرایش آنها زد، پارهای را اصلاح و پارهای را حذف کرد. از این رو دیوان ابن خفاجه همهٔ آثار وی از جمله بسیاری از اشعار معروفش را که به تألیفات کسانی چون ابن بسّام راه یافته است، در برندارد (ص 8 - 9؛ غازی، 5، 6). ظاهراً انگیزهٔ اصلی وی در حذف و اصلاح این اشعار، که حاصل دورهٔ پیش از توبهٔ او بود، آن بوده که نمیخواسته رفتار و کردار دورهٔ جوانی مایهٔ سرافکندگیش شود. احتمالاً به همین سبب نیز در بحث از صناعت شعر در خطبهٔ دیوان (ص 10-11) تخیل را مقصود اصلی شعر دانسته و صدق و راستی و یا بیان واقعیتها را در آن ضروری نشمرده و از این طریق کوشیده است خود را از این تهمت برهاند که آن اشعار، تصویر واقعی زندگی خود او در جوانی بوده است (نک: عباس، 208). بعد از گردآوری دیوان و در سالهای باقی ماندهٔ عمر وی بسیاری از شاگردان و مشتاقان نزد او میشتافتند و به قرائت و استنساخ دیوانش میپرداختند، نام بسیاری از اینان در منابع آمده است (نک: غازی، 8، 9؛ قس: ابن ابار، التکملهٔ، 1/144؛ همو، المعجم، 59). دیوان ابن خفاجه از 3 بخش: خطبه، اشعار، نامهها و مقدمهها تشکیل شده است: الف - خطبه که مقدمهای است بر دیوان و در آن شاعر نکات ارزشمندی از زندگی معنوی و شاعرانهٔ خود را از آغاز تا زمان گردآوری دیوان بیان میکند. سپس نظراتی دربارهٔ شعر و نقد آن عرضه میدارد، خردهگیران شعر را به باد انتقاد میگیرد، از مکتب شعری خویش دفاع میکند و نمونههایی از شعر خود را نیز که به سبک شاعران شرق اسلامی سروده است، میآورد. ب - نظم، شامل گزیدهٔ سرودههای وی است که بر حسب زمان، قافیه یا موضوع تنظیم نشده است. او خود در خطبهٔ دیوان (ص 11) میگوید اگر اجل مهلتش دهد، دیوان را به ترتیب قافیه و حروف الفبا تنظیم میکند (غازی، 10، 11؛ قس: ابن بشکوال، 1/99). ج در دیوان چندین نامه از او ثبت است که به دوستان یا بزرگان زمان نوشته شده است. علاوه بر این برخی از قصاید، شامل مقدمههای منثوری است که به منظور توضیح در باب آن قصیده آورده شده است و احیاناً حاوی نکات لغوی و ادبی است. ابن خفاجه در موضوعهای گوناگون شعر سروده، ولی غالب اشعار وی در وصف طبیعت است. او را بزرگترین شاعر طبیعت در اندلس و حتی دیگر سرزمینهای اسلامی دانستهاند (عباس، 204؛ رکابی، 73). مهارت او در این قلمرو و اشعار فراوان و پرشوری که در وصف گلها، میوهها، درختان، باغها و جویبارها سروده، سبب شده است که به وی لقب «جنّان» (باغبان) دهند (مقری، 3/488؛ پالنسیا، 123). تعابیر زیبا و دلکش وی در وصف طبیعت سرسبز اندلس چنان است که گویی روح او با طبیعت آن دیار و مظاهر فریبندهٔ آن درآمیخته است. طبیعت در اشعار او جان میگیرد و نمودهای مختلف آن صفات و شخصیت انسانی مییابند. تحرک و حیات تصاویر در شعر او چنان است که گویی شاعر در تخیلات رؤیاگونهٔ خود شاهد رقص و جنبش مظاهر طبیعت بوده است (عباس، 214). اصولاً شخصیت یافتن طبیعت و تخیل بسیار قوی از ویژگیهای بارز شعر ابن خفاجه است (همو، 208؛ ضیف، 445؛ رکابی، 76). روحیات خاص وی نیز البته در این عرضه اهمیت ویژه دارد: او مردی به غایت حساس و نازک طبع و مسحور زیباییهای انسانی و طبیعی است. حساسیت و مشکل پسندی او حتی در خوراک و پوشاک و رفتار او نیز مشهود بود (نک: ضبی، 203؛ دایه، ابن خفاجه، 27). ابن خفاجه از تنهایی و بیکسی میترسید، اندیشهٔ مرگ تأثیری عمیق بر روح او داشت و گذشت زمان که تجسم آن را در مرگ دوستان و پیری و تنهایی خویشتن میدید، او را به بیمی توانفرسا دچار ساخته بود، چنانکه به روایت ضبّی (ص 202-203) اغلب به کوههای اطراف میرفت و پیوسته خطاب به نفس خویش فریاد میزد که «ای ابراهیم خواهی مُرد» و آنگاه بیهوش بر زمین میافتاد، پارهای از مظاهر بیجان طبیعت از جمله کوه و ماه که در اشعار وی شخصیت انسانی یافتهاند، تجسم این تنهایی و وحشت او از مرگند و نگرش شاعر را نسبت به موقعیت انسانی خود وی نشان میدهند (نک: عباس، 204، 205، 208-210). او را صنوبریِ اندلس نیز لقب دادهاند (نک: مقری، همانجا). بیگمان ابن خفاجه از ظرافتهای سبک صنوبری (د 234ق) در وصف طبیعت آگاهی داشته است، با اینهمه شاعر اندلسی در به کار بردن تعابیر بدیع و روح بخشیدن به طبیعت بیجان بر صنوبری مشرق برتری دارد ( بستانی ف، 3/23). ابن خفاجه در مدح، غزل، عتاب، رثا و زهد نیز اشعاری سروده، اما هیچ یک از آنها به پایهٔ اشعار وی در وصف طبیعت نمیرسد. اسلوب شعری ابن خفاجه به تصریح خود وی (ص 6، 12-17) متأثر از اسلوب شعر شاعران بزرگ مشرق زمین از جمله متنبّی، شریف رضی، مهیار دیلمی و عبدالمحسن صوری است. ابوتمّام و بُحتری نیز از جمله شاعرانی هستند که در این تأثیر سهیم بودهاند (ضیف، 445؛ پرز، .(36 به همین دلیل نیز ابن خفاجه را همچون غالب شاعران اندلس مقلّد و دنبالهرو شاعران شرقی شمردهاند (نک: ضیف، 447- 449؛ رکابی، همانجا)، گرچه این تقلید را نمیتوان از ذوق و ابتکار تهی دانست، وانگهی او به اسلوب خاصی ملتزم نبود و هر سبکی را که با ذوق و قریحهاش سازگارتر بود، برمیگزید (دایه، همان، 103)، به خصوص در وصف طبیعت که در قلمرو آن خود شاعری صاحب سبک بود و به گفتهٔ گارسیا گومز سبک وی که به خفاجی معروف بود، تا آخرین روزهای حکومت غرناطه باقی بود (پالنسیا، 124) و شاعرانی مثل ابن زقّاق (خواهرزادهٔ ابن خفاجه) و ابن زمرک (د 796ق) از آن متأثر بودهاند (ابن سعید، 2/323؛ پالنسیا، 140). شعر ابن خفاجه از دانش وسیع ادبی و لغوی و تاریخی او نیز حکایت دارد. فصاحت در الفاظ و عبارات، کوشش مستمر در ابداع معانی، بهرهگیری از تصاویر بیشمار و استفادهٔ فراوان از صنایع بدیعی، از خصوصیات سبک شعر اوست (نک: دایه، همان، 97). با این حال اشعار وی از معانی عمیق فلسفی به دور است و استفادهٔ بسیار وی از محسنات لفظی و مصطلحات ادبی و لغوی گاه سبب تکلف شده است (همان، 103؛ زیات، 317). خردهٔ دیگری که متقدمان بر شعر وی گرفتهاند، همانا کثرت و ازدحام معانی در یک بیت است (ابن خلدون، 1(5)/1077)، هر چند که همین امر را متأخران دال بر تخیل قوی ابن خفاجه و خلاقیت او در ابداع معانی دانستهاند (دایه، همان، 97؛ ضیف، 446). نثر ابن خفاجه، همچون نثر بسیاری از ادیبان معاصر وی مبتنی بر اسلوب ابن عمید یعنی نثری مسجع و آهنگین و حاوی انواع جناس و احیاناً طباق است که گاه دچار تکلف و پیچیدگی شده است (دایه، همان، 88 - 89).