اِبْنِ خَشّاب، ابومحمد عبدالله بن احمد (492-3 رمضان 567ق/ 1099- 29 آوریل 1172م)، عالم نامور نحو، لغت، ادب، حدیث، منطق و نسبشناسی. از اصل و نسب وی اطلاع دقیقی در دست نیست. شاگرد وی عمادالدین کاتب او را بغدادی دانسته و نیز به گفتهٔ همو «خشاب» لقب نیای دوم وی بوده است (1(3)/8). ابن خلکان دربارهٔ تاریخ تولد او که از زبان خود وی 492ق نقل شده (ابن ایبک، 136)، تردید روا داشته و گفته است که احتمالاً وی پیش از این تاریخ به دنیا آمده است (3/103-104). دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نیز به اشاراتی مختصر بسنده شده و از این رو بخش وسیعی از زندگی وی در پردهٔ ابهام باقی مانده است. این امر ظاهراً از آنجا برمیخیزد که وی از خاندانی معتبر و نامآور برنخاسته است (لقب نیای وی خشاب یعنی هیزم فروش، شاید مؤید این نظر باشد) و از این رو، ثبت رویدادهای زندگانی او از آن زمان آغاز شد که دیگر آوازهاش بالا گرفته بود. تنها آگاهی ما از دوران کودکی وی سخنی است که خود او دربارهٔ هوش و حافظهٔ خویش در دو سالگی گفته است (ابن فرات، 4(1)/193). پس از این تا حدود 13 سالگی که از ابن دبّاس (د 505ق/1111م) به عنوان استاد خویش یاد کرده است، از وی نشانی در دست نیست (ابن خلکان، 3/104). اطلاع دیگر ما دربارهٔ آغاز کار وی گزارش ابن ایبک (ص 136) است که به نقل از سمعانی میگوید که ابن خشاب جوانی کامل و فاضل و در ادب و لغت و حدیث چیرهدست بود. این گفته، نشانهٔ شهرت زودرس ابن خشاب است. ابن خشاب در محضر استادان متعدد به فراگرفتن دانشهای گوناگون پرداخت. لغت و ادب را از جوالیقی (یاقوت، 12/49) و حسن بن علی محوّلی فرا گرفت (ذهبی، المختصر، 209)؛ از ابوبکر ابن جُوامرد قطان، علی بن ابی زید فصیحی و ابن شجری نحو آموخت. و ابوالغنائم نَرْسی، یحیی بن عبدالوهاب مَنْده، ابوالقاسم بن حُصَین و ابوالعزّ بن کادش (ابن نقطه، 2/303؛ ابن رجب، 1/316؛ یاقوت، 12/49-50) استادان حدیث او بودند. قرائت و نیز علوم قرآنی را افزون بر دو تن اخیر از ابوالقاسم سمرقندی، ابوغالب بن بنّا و دیگران (ابن رجب، همانجا) و علم فرائض (تقسیم ارث) را از ابوبکر مرزوقی آموخت و نزد ابوبکر بن عبدالباقی انصاری به تحصیل حساب و هندسه پرداخت (یاقوت، همانجا). علاوه بر اینان از بسیاری از استادان دیگر نیز بهره برده است (همانجاها). روشن نیست که او منطق را نزد چه کسی آموخته است، اما رسالهای در این موضوع به او منصوب است (نک: دنبالهٔ مقاله). شخصیت علمی - اجتماعی: ابنخشاب شخصیتبسیارپیچیدهای داشت که در رفتار فردی و اجتماعی او نمایان بود. روحی بیقرار و سوداوی داشت، چنانکه بسیاری از نوشتههایش را به همین سبب ناتمام رها کرد (ابن قفطی، 2/100). حتی مجلس درس او نیز وقت معینی نداشت و گاه بازی شطرنج و گفت و گو و دیدار با دوستان را بر آن ترجیح میداد (ابن فرات، 4(1)/190). وی آموزگار فرزندان مستنجد خلیفه بود و غالباً در راه بازگشت از تدریس در کنار بازیگران و مردم عادی به تماشای شعبدهبازی و شطرنج میایستاد (ابن جوزی، یوسف، 8(1)/288) و از شدت علاقه به شطرنج، گاه خود نیز با آنان به بازی میپرداخت (یاقوت، 12/50). آنگاه که از سوی خلیفه وی را از این کار منع کردند. پیام فرستاد که «من آن نیستم که اسیر شما توانم بود. اگر جز این میخواهید مرا به کار خود رها کنید. این شما بودید که به سراغ من آمدید نه من». خلیفه نیز دستور داد دست از وی بدارند (ابن جوزی، یوسف، همانجا). ابن خشاب با مردم فرودست بسیار فروتنانه رفتار میکرد، اما در برابر فرمانروایان و اشراف تکبر نشان میداد. در مجلس درس نیز با خودخواهان بیاعتنایی و تندی میکرد و با فروتنان به نرمی سخن میگفت (عمادالدین، 1(3)/9). از درباریان که دوستدار همیشگی او بودند، میگریخت، اما ساعتها با دوستی زنگی و زشتروی در بازار و دکانها مینشست و به گفتوگو و شوخی میپرداخت (ابن فرات، 4(1)/190). ابن خشاب به زندگی مادی و حتی نظافت خود بیاعتنا بود. خانهٔ قدیمی او با فرش بوریا و تختههای چوب که کتابهایش را بر آنها نهاده بود، ویرانهای را میمانست. چنانکه گویند پرندگان در میان کتابهای او آشیان میساختند (ابن قفطی، همانجا). عمامهاش را تا از چرک سیاه نمیشد، از سر بر نمیگرفت و چون آن را بر سر مینهاد، به آراستگی آن توجهی نمیکرد و ملامتگر را با این پاسخ که هیچ گاه عمامهای بر سر عاقلی راست نیامده است، خاموش میساخت (یاقوت، 12/51؛ ابن رجب، 1/320). دربارهٔ طنزگویی و حاضرجوابی او داستانهای بسیاری نقل شده است (مثلاً: یاقوت، 12/50 -51؛ نیز قس: سخن طنزگونهٔ او دربارهٔ گفتهٔ ابن عباس در مورد خطبهٔ شقشقیه در ابن ابی الحدید، 1/69). وی زبان ملامتگران را که چرا به تماشای شعبدهبازان و دلقکان میایستد نیز با پاسخی چنین میبست: اینان سخنان نادری بر زبان میآورند و لطایفی در سخن خویش دارند که دلپذیرتر از آن نتوان یافت و در گفتارشان اندیشههایی است که هرگاه به کتابهای علمی راه یابند، ارزش واقعی آنها شناخته میشود (ابن فرات، 4(1)/190). همین آسان گیری وی در زندگی شخصی برخی را بر آن داشته تا او را بخیل بخوانند (یاقوت، 12/50؛ فیروزآبادی، 106)، اما از سوی دیگر میدانیم که او به طالبان علم توصیه میکرد که کالای خود را وسیلهٔ جمعآوری زر و زور قرار ندهند و آن را فقط در راه خدا به کار گیرند و مزد از وی بخواهند (ابن فرات، 4(1)/203). اما کج روی و سنت گریزی ابن خشاب هرگز نتوانست چیزی از اعتبار علمی او بکاهد و نویسندگان از اینکه او را «حجت عرب» (ابن تغری بردی، 6/65) و «حجهٔالاسلام» (ابن رجب، 1/319) و «امام و علامه» (ذهبی، سیر، 20/523) بخوانند، ابایی نداشتند. شخصیت علمی وی را دیگران نیز ستودهاند، اما سخن دوست و شاگرد او عمادالدین (1(3)/7- 8) از همه ستایشآمیزتر است. وی ابن خشاب را داناترین مردم به زبان عرب، نحو، لغت، تفسیر، حدیث و نسبشناسی و از همهٔ بزرگان روزگارش برتر دانسته است. یاقوت (12/47- 49) او را همسنگِ ابوعلی فارسی دانسته و ابن فرات او را از لحاظ علمی برتر از ابوعلی شمرده است (4(1)/189). افزون بر این گفتهاند که او در علم فرائض، ادب و شعر (ذهبی، المختصر، 209)، منطق، حساب و هندسه (یاقوت، 12/48) چیرهدست بود و خطی به غایت خوش داشت (ابن ایبک، 135) و دست نوشتههای او به قیمت گزاف به فروش میرفت و طالبان برای به دست آوردن آنها رقابت میکردند (عمادالدین، 1(3)/8). در حسن قرائت و سریع خواندن و فهمیدن قرآن نیز سرآمد اقران به حساب میآمد (یافعی، 3/381) و قرآن را با قرائتهای گوناگون، حفظ داشت (ابن قفطی، 2/99). با اینهمه شهرت ابن خشاب مدیون نحودانی اوست و گفتهاند زعامت و پیشگامی دانش نحو در آن روزگار به وی منتهی میگشت (ذهبی، العبر، 4/197). وی پژوهشگری کمنظیر بود. چنانکه ابوالخیر مصدق بن شبیب واسطی، استاد ابن ابی الحدید، گفته است آنگاه که خطبهٔ شقشقیه را نزد او میخواند، دربارهٔ استاد آن از وی جویا شد و گفت که برخی این گفتهها را به سید رضی منسوب میدانند. ابن خشاب پاسخ داد که «این شیوهٔ گفتار از سیدرضی نیست، چه ما سبک و اسلوب او را میشناسیم و من متن خطبه را در کتابهای مختلفی که حدود 200 سال پیش از سید رضی (د 406ق/1015م) نوشته شده، یافته و چندین نسخهٔ دستنویس از آنها میشناسم که پیش از تولد پدر سید رضی نوشته شده است و مشخصات خط و نویسندهٔ آنها را به خوبی میدانم» (ابن ابی الحدید، همانجا). مؤلف الجوهر المنتخب فی اخبار العلم و الادب نیز گفته است که ابن خشاب در رسالهٔ مربوط به نسب مسدد بن مسمر از حماد راویه (ه م) و از ادعای او مبنی بر اینکه 600 قصیده با مطلع «بانَتْ سُعادُ» میشناخته، یاد کرده است، اما چون این مطلب برای او شگفتآور بوده، خود به تحقیق پرداخته و موفق به جمعآوری 600 قصیدهٔ مذکور گردیده است (ابن فرات، 4(1)/192-193). علاوه بر هوش و حافظهٔ نیرومند، عامل دیگری که در تکوین شخصیت علمی ابن خشاب مؤثر بوده است، کتابدوستی شدید اوست که گاه چون دیگر رفتارهای وی رنگی بیمارگونه دارد. پیری و سالخوردگی نیز هرگز از شور و اشتیاق او به مطالعه نکاست. به گفتهٔ ذهبی ( المختصر، 209) وی با وجود سالخوردگی سخت شیفتهٔ شنیدن و سود بردن از گفتههای دیگران بود و در آموختن هیچ مطلبی تردید نمیکرد (صفدی، 17/15؛ ابن رجب، 1/316). وی انبوهی از کتابهای سودمند (یاقوت، 12/50) داشت و هرگاه دانشوری زندگی را بدرود میگفت، کتابهای او را میخرید و بر مجموعهٔ خود میافزود (صفدی، همانجا)، اما همواره کتابهای کهنه و ارزان را انتخاب میکرد (ابن قفطی، 2/101). گفتهاند که چون از کسی کتابی به امانت میگرفت، از بازگرداندن آن سرباز میزد، یا چون میخواست کتابی را بخرد، دور از چشم صاحب آن برگهایی از کتاب را میکند و آنگاه کتاب را ناقص جلوه میداد و آن را به بهایی اندک میخرید (یاقوت، 12/151). ظاهراً وی هرگز ازدواج نکرد (همانجا؛ ذهبی، العبر، 4/197؛ ابن فرات، 4(1)/205)، و گویا تجرد فراغت بیشتری برای کارهای علمی او فراهم کرده بود. ابن خشاب شاگردان بسیاری تربیت کرد که از جمله میتوان به اینان اشاره کرد: الف - در شعر و ادب و نحو: عمادالدین کاتب (عمادالدین، 1(3)/7)، ابوبدر اسکافی، از دبیران نوپرداز و مبرز در ادب عربی (ابن شاکر، 1/342)، ابوالحسن علی بن عنتر بن ثابت معروف به شُمَیم (ابن کثیر، 13/41). ابن دهّان نحوی و نیز ابوغالب بن میمون که قصاید گزیدهٔ خود را برای تدوین منتهی الطلب برای استاد برمیخواند (ابوغالب، 1/1؛ نیز نک: تنوخی، 369، 372): ب - در حدیث: حافظ ابوسعید سمعانی، ابومحمد بن اخضر و ابواحمد بن سُکینه (یاقوت، 12/50). ابن خشاب و مکتب بغداد: با آنکه ابن خشاب نحوی نامداری است، متأسفانه تفصیل آرای نحوی او در دست نیست. از آرای او این دو مورد قابل توجه است: نخست آنکه به نظر وی، «مَن شرطیه»، با «اِن شرطیه» قابل قیاس است و اگر کسی برای آن محلی از اعراب قائل نشود، اشکالی ندارد (سیوطی، 89). دیگر آن که وی نیز در مقابل آیهٔ کریمهٔ «هذان خصمان اختصموا» (حج/22/19). مانند بسیاری دیگر از نحویان، ناچار به توجیه شده و گفته است «خصم» مصدری است که وصفیت یافته و از این رو مراعات مطابقت آن با موصوف در افراد و تعداد ضروری نیست (ابوحیان، 118). البته بر اساس این اظهارنظر نمیتوان او را به یکی از مکتبهای کوفه و بصره و یا بغداد وابسته دانست، اما از آنجا که وی را با ابوعلی فارسی که خود پایهگذار مکتب بغداد است، مقایسه کردهاند، شاید بتوان گفت که در مسائل نحوی او نیز به شیوهٔ این مکتب میاندیشیده است. آنچه این نظر را تقویت میکند یکی آن است که ابن خشاب از ابن دباس که بنابر نوشتهٔ ابن قفطی (3/257) در نحو شیوهٔ ابوعلی و ابن جنی را دنبال میکرده، به عنوان شیخ خود یاد کرده است (یاقوت، 17/55)؛ دیگر آنکه شاگرد وی ابوالبقاء عُکْبَری در نحو پیرو مکتب بغداد بوده است (ضیف، 279). ابن خشاب، حنبلی مذهب بود و بر آرای فقهی احمد بن حنبل پای میفشرد (ابن رجب، 1/318) و گرچه گفتهاند که پایبند سنن و نوافل بود (ابن کثیر، 12/289)، اما برخی روایات نیز به بیقیدی او در این باب اشاره دارند (ابنجوزی، عبدالرحمان،10/239؛ عمادالدین،1(3)/9). وی در 75 سالگی به بستر مرگ افتاد. ابن جوزی که از دوستان او بود، به عیادتش شتافت و وی را در حالی دید که از زندگی قطع امید کرده است (ابن جوزی، عبدالرحمان، 10/238). قاضی ابوالقاسم بن فرّاء نیز از ابن خشاب عیادت کرد و چون وضع او را بسیار بد یافت، وی را به منزل خویش برد و به پرستاری از او پرداخت (ذهبی، سیر، 20/526). وی سرانجام در منزل ابن فراء درگذشت و نزدیک آرامگاه بشرحافی به خاک سپرده شد (ابن فرات، 4(1)/205-206). عمادالدین کاتب تاریخ مرگ ابن خشاب را 568ق نوشته، اما گفته است که خود در آن هنگام در شام بوده است (1(3)/9). ابن خشاب ثروت خود را که مجموعهای از کتاب بود، وقف طالبان علم کرد، اما اکثر آنها به تاراج رفت (ذهبی، سیر، 20/526). آثار چاپی: 1. استدراکات. این کتاب نقد ابن خشاب بر مقامات حریری است که همراه با نقد ابن بری بر ابن خشاب در 1328ق در آستانه (استانبول) و همچنین در 1326ق در قاهره در پایان مقامات به چاپ رسیده است؛ 2. المرتجل. این اثر شرح او بر الجمل فی النحو عبدالقاهر جرجانی است و در 1972م به کوشش علی حیدر در دمشق چاپ شده است. آثار خطی: 1. تواریخ میلاد الائمهٔ و وفیاتهم، که به روایت ابن خشاب ضمن مجموعهای در کتابخانهٔ فخرالدین نصیری در تهران (جامعه، 1(3)/45) و نیز با عنوان تواریخ موالید و وفیات اهل البیت و این دفنوا ضمن مجموعهای در کتابخانهٔمرکزیدانشگاهتهران(مرکزی، 8/757- 758) نگهداری میشود؛ 2. القصیدهٔ البدیعیهٔ الجامعهٔ لشتات الفضائل و الرموز العلمیهٔ، ابن خشاب این قصیده را به ابن انباری هدیه کرده است و آن شامل بخشهایی در شیوهٔ کتابت، بلاغت و نحو و لغات دشوار، عروضوقافیه، قرآن و فقه و سیر و اخبار اوائل GAL,S,)–¨ )؛ I/494 نسخهای از آن در دارالکتب موجود است (همانجا)؛ 3. لمعهٔ فی الکلام علی لفظهٔ آمین المستعملهٔ فی الدعاهٔ و حکمها فی العربیهٔ که ضمن مجموعهای در کتابخانهٔ کوپریلی (کوپریلی، 2/111) موجود است؛ 4. مسائل فی النحو (انواع واو، مسألهٔ لیس، معنی دو بیت از کسایی، مسألهای از فقه که به نحو نیازمند است)؛ این رساله نیز در مجموعهٔ پیشین (همان، 2/112) محفوظ است. آثار منسوب: 1. شرحی ناتمام بر اللمع ابن جنی در 3 مجلد (ابن فرات، 4(1)/204)؛ 2. شرح مقدمهٔ ابن هبیرهٔ وزیر در نحو (بغدادی، 1/456)؛ 3. حاشیه بر درّهٔ الغوّاص حریری (حاجی خلیفه، 1/741)، که ابن بری ردّی موسوم به اللباب علی ابن الخشاب بر آن نوشته بوده است (همانجا)؛ 4. ردّیهای بر تهذیب اصلاح المنطق ابن سکیت، این تهذیب از خطیب تبریزی بوده است (حاجی خلیفه، 1/108)؛ 5. ردیهای بر امالی ابن شجری با عنوان انتصار (همو، 1/162)؛ 6. ردیهای بر شرح الجمل ابن بابشاذ با نام هادیهٔ الهادیهٔ (ابن فرات، 4(1)/204) و همچنین ردیههای ناتمام بسیار (همو، 4(1)/205)؛ 7. اللامع فی النحو (حاجی خلیفه، 3/1536). کحاله (6/20) کتابی در «نقد الشعر» به وی نسبت میدهد، ولی در منابع قدیمیتر از این عنوان دیده نمیشود. از ابن خشاب اشعاری نیز نقل شده است (عمادالدین، 3(1)/9- 18؛ یاقوت، 12/52 -53؛ ابن فرات، 4(1)/197-204).